مردم ایران از جمله ملت هایی است که زندگی اش با جشن و شادمانی پیوند فراوانی داشته است، به فراخور(مناسبت) های گوناگون جشن می گرفتند و با سرور و شادمانی روزگار می گذرانده اند. این جشن ها نشان دهنده فرهنگ، روش زندگی، خلق و خوی، فلسفه حیات و روی هم رفته جهان بینی ایرانیان باستان است. از آنجایی که ما با فرهنگ باستانی خود ناآشناییم شکوه و زیبایی این فرهنگ با ما بیگانه شده است. نقطه مقابل مردم ما آمریکاییها هستند که به خود جهان بینی دچار می باشند. آنها جهان را تنها از دیدگاه و زاویه ویژه خود نگاه می کنند. مردمانی که چنین دیدگاهی دارند، متوجه نمی شوند که مردم های دیگر شیوه های زندگی و فرهنگ های متفاوتی دارند. آمریکاییها بشدت تیره پرستند و خود را محور جهان می دانند. آنها بر این باورند که عادات، رسوم و ارزش های فرهنگی شان برتر از دیگران است. این موضوع در بررسی عملکرد آنان بخوبی مشهود است. برای نمونه در حالی که این روزها مردم کشورهای گوناگون جهان بیشتر به سه، چهار زبان چیره می باشند، آمریکاییها کم وبیش تنها به یک زبان سخن می گویند. همچنین مصرانه در پی گسترش دادن جشن ها و سنت های ویژه فرهنگ خود هستند..
"اطلاع داشتن از فرهنگ های دیگر ملل" و "مرعوب شدن در برابر آن فرهنگ ها" دو زمینه کاملا جداست.با مرعوب شدن در برابر فرهنگ و آداب و رسوم دیگران، بی اینکه ریشه در خاک، در فرهنگ و تاریخ ما داشته باشد، اگر هم به جایی برسیم، جایی ست که دیگران پیش از ما رسیده اند و جا خوش کرده اند!
برای اینکه ملتی در تفکر عقیم شود، باید هویت فرهنگی تاریخی را از او گرفت. فرهنگ مهم ترین عامل در حیات، رشد، بالندگی یا نابودی ملت ها است. هویت هر ملتی در تاریخ آن نهاده شده است. اقوامی که در تاریخ از جایگاه شامخی برخوردارند، کسانی هستند که توانسته اند به شیوه مؤثرتری خود، فرهنگ و افسانه های باستانی خود را شناسایی کنند و زندگی خود را تا بلندی یک افسانه بالا برند. آنچه برای معاصرین و آیندگان دارای اهمیت است، شماره کسان یک ملت و شمار سربازانی که در جنگ کشته شده اند نیست؛ بلکه ارزشی است که آن مردم در زرادخانه فرهنگی آدمی دارد.
شاید هنوز دیر نشده باشد که روز عشق را از 26 بهمن (Valentine) به 29 بهمن (سپندار مذگان ایرانیان باستان) منتقل کنیم.