نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1

موضوع: جمله ی کلاه خود یک رزمنده

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن اهل بیت علیهم السلام
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    143
    نوشته
    21,044
    صلوات
    4413
    دلنوشته
    5
    اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍاَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک
    تشکر
    45,361
    مورد تشکر
    50,598 در 16,233
    وبلاگ
    15
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    parbane جمله ی کلاه خود یک رزمنده

    جمله ی کلاه خود یک رزمنده

    چه زیبا بر روی کلاه خودت نوشته بودی:" وما رمیت،اذ رمیت ولکن الله رمی"، بعد از نبردی سخت، در گرمای طاقت فرسا، چه زیبا شده بودی، خسته بودی، اما چه باک از خستگی، از چهره نورانیت خواستم عکس بگیرم ، چهره ات که از جاذبه های آسمانی سرشار بود با لبخند دلربایت عجین شد، انگار مرا به میهمانی آسمان دعوت کردی، احساس کردم در راز جاودان خاطرات جنگ ، تو را نه در دریچه دوربین بلکه در قلبم ثبت می کنم تا هرگز از یاد نروی.

    عزیز دلم، تاب درنگ نداشتی، آمده بودی تا کوله بار دیگری از گلوله های آرپی جی را در کوله پشتی ات بگذاری و دوباره به شکار تانک های دشمن بروی، در زیر رگبار دوشکای دشمن و تیر مستقیم تانک آنقدر با صلابت و استوار راه می رفتی ، انگار از روی زمین به آسمان قدم می گذاشتی. از تو پرسیدم چند تانک شکار کرده ای؟

    لبخند زنان از نذرت گفتی، یادم است گفتی امروز نذر کرده ام یک دوجین تانک بزنم، با بلند کردن دستت به یک ردیف تانک دشمن اشاره کردی ، انگار می خواستی به دیگران بفهمانی که این تانک ها سهم من است ، شتاب نکنند تا نذرت ادا شود.


    همچون تیری از کمان رها شدی، و به قلب دشمن یورش بردی، با تو همراه شدم ، تانک های دشمن در شهر مهران سردرگم شده بودند، سوراخ هایی که بر روی دیواره های شهر به واسطه گلوله های مستقیم تانک ایجاد شده بود به من این فرصت را می داد تا بتوانم از دل آن عکس بگیرم.

    می دویدی ، می نشستی ، برمی خواستی و استوار و محکم قبضه آرپی جی را بر شانه ات می گذاشتی و با آتش تیر هایت تانک ها را امان نمی دادی، تعداد تانک هایی که توسط تو و بچه ها به آتش کشیده می شد، آنقدر زیاد شده بود که دیگر مجال تکبیر گفتن به یاران را نمی داد.

    جست و خیز تو در میان تانک ها ، گویای آن بود که رقصی چنین میانه میدانم آرزوست. پروانه وار بر گرد شعله های آتش جاری بودی ، انگار در طواف خانه عشق پر وبال می زدی، به تو می نگریستم انگار نظاره گر سماع عاشق با معشوق بودم.

    *******************************************
    پی نوشت :
    1-«و ما رمیت اذ رمیت و لكن الله رمی» (انفال / 17) یعنی آن گاه كه تو ای رسول ما تیر انداختی، ‌تو نبودی بلكه خدا بود كه تیر انداخت. در این آیه در عین حال كه تیر اندازی را به آن حضرت نسبت می‌دهد (اذ رمیت) آن را با عبارت (و ما رمیت) و نیز (و لكنّ الله رمی) از آن حضرت نفی می‌كند. مشابه این تفاوت ها در مسئله اعجاز پیامبران الهی هم آمده كه گاهی به طور مطلق به خود آنها بدون تقیید به اذن خدا نسبت داده شده است و گاهی به آنها همراه با اذن خداوند و گاه نیز حصر در خداوند شده است.
    2- امام به آیه شریفه ( ما رمیت اذ رمیت ولکن الله رمی ) نظر داشته اند و حماسه فتح خرمشهر را به صورت حکمت مجسم معارف این آیه تلقی کرده اند .
    توضیح مختصر آن که حالتی که در مواجهه اولیه با این آیه به مخاطب دست می دهد ، نوعی بلاتکلیفی است که بالاخره ما تیر را زده ایم یا نه ؟ دیگر تو شلیک نکردی . و این است که اگر مهران آزاد شد دیگر در مرتبه ربوبی عالم این تو نیستی که آزاد کردی، آن خداست که مهران را آزاد کرد . باری ، امام یک رهبر عارف و حکیم بود که رزمند گان جنگ را نیز در صقع ذات ربوبی مشاهده می کرد .
    نویسنده : مسعود شجاعی طباطبایی

    بخش فرهنگ پایداری تبیان


    امضاء

  2. تشكرها 2


  3.  

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi