استقلال جويى و استقلال طلبى و استقلال انديشى بانوى بزرگ حجاز از لابه لاى رفتار و عملكردش به شايستگى نمايان است و اين از برجستگى ها و امتيازات بلند اوست ؛ چرا كه انسان از نظر فكر و انديشه مستقل نباشد، نمى تواند در ميدان عمل و تجارت و حساس ترين لحظات تصميم گيرى به طور مستقل بينديشد و عمل كند.
بانوى خردمند ((حجاز))، در پرتو اين استقلال انديشه بود كه ده ها خواستگار دارنده زر و زيور و كاروان تجارتى و صاحب امكانات را راند و نپذيرفت و به همه آنها ((نه !)) گفت ، و به گونه اى گفت و عمل كرد كه همه پنداشتند او هرگز تصميم به ازدواج ندارد.اما همان بانوى بزرگ هنگامى كه با انسانى امين و پاكدل و متفكر و شايسته كردار و روحى بزرگ چون ((محمد)) آشنا شد، همه آداب و رسوم جاهلى و خرافى را به تمسخر گرفته و خود پيشنهاد پيوند با آن وجود گرانمايه را داد.
و آن گاه كه غوغايى از هياهو و جنجال به راه افتاد كه بانوى ثروتمند و مقتدرى چون شما با جوان تهيدستى چون ((محمد)) نبايد پيوند زندگى ببندد، با قدرتى شگرف ايستاد و همه ثروت و امكانات خويش را در پاى محمد ريخت و نشان داد كه حسن انتخاب ، حسن عاقبت ، سعادت ، شخصيت ، عظمت و شكوه ، چيزى است كه براى به دست آوردن آن نه تنها از پول ، كاروان تجارتى ، زر و زيور، شهرت و قدرت ، كه بايد در راه آن ، از هستى گذشت
يكى از انبوه اسناد تاريخى در اين مورد مى گويد:
و كانت خديجة امراءة حازمة نبيلة شريفة ، و هى يومئذ اوسط قريش نسبا، واعظمهم شرفا، واكثرهم مالا، وكل قومها قد كان حريصا على تزويجها، فاءبت و عرضت نفسها على النبى وقالت : يا بن عم ! انى رغبت فيك لقرابتك منى و شرفك من قومك و امانتك عندهم وصدق حديثك و حسن خلقك .
و آن گاه كه ميان او و محمد پيوند زندگى مشترك برقرار شد، گفت : گرامى آموزگارم ، محمد! خانه خانه توست ، امكانات و هستى ام از آن توست و من هم نه مشاور و همفكر و همدل و همراه و همسر، كه خدمتگزار تو خواهم بود.