30- جواب نه امام
بيعت نكردن امام يعنى معترض بودن ، قبول نداشتن ، اطاعت يزيد را لازم نشمردن ، بلكه مخالفت با او را واجب دانستن . آنها مى گفتند بايد بيعت كنيد، امام مى فرمود بيعت نمى كنم . حال در مقابل اين تقاضا، در مقبل اين عامل ، امام چه وظيفه اى دارند؟
بيش از يك وظيفه منفى ، وظيفه ديگرى ندارند: بيعت نمى كنم . حرف ديگرى نيست . بيعت مى كنيد؟ خير. اگر بيعت نكنيد كشته مى شويد! من
حاضرم كشته شوم ، ولى بيعت نكنم . در اينجا جواب امام فقط يك نه
است .
31- طلب حسين (ع ) براى بيعت
حاكم مدينه كه يكى از بنى اميه بود امام را خواست . (البته بايد گفت گرچه بنى اميه تقريبا همه ، عناصر ناپاكى بودند، ولى او تا اندازه اى با ديگران فرق داشت . در آن هنگام امام در مسجد مدينه (مسجد پيغمبر) بودند. عبدالله بن ربيد هم نزد ايشان بود. ماءمور حاكم از هر دو دعوت كرد نزد حاكم بروند و گفت : حاكم صحبتى با شما دارد گفتند: تو برو، بعد ما مى آييم .
عبدالله بن زبير گفت : در اين موقع كه حاكم ما را خاسته است شما چه حدس مى زنيد؟
امام فرمود: اظم ان طاغيتهم قد هلك ؛
فكر مى كنم فرعون اينها تلف شده و ما را براى بيعت مى خواهند.
عبدالله بن زبير گفت : خوب حدس زديد، من هم همين طور فكر مى كنم ، حالا چه مى كنيد؟
امام فرمود: من مى روم ، تو چه مى كنى ؟
حالا ببينم .
32- درخواست بيعت مخفيانه
عبدالله بن زبير شبانه از بيراهه به مكه فرار كرد و در آنجا متحصن شد. امام عليه السلام رفت ، عده اى از جوانان بنى هاشم را هم با خود برو و گفت : شما بيرون بايستيد، اگر فرياد من بلند شده بريزيد تو، ولى تا صداى من بلند نشده داخل نشويد.
مروان حكم ، اين اموى پليد معروف ، كه زمانى حاكم مدينه بود آنجا حضور داشت . حاكم نامه علنى را به اطلاع امام رساند. امام فرمود: چه مى خواهيد؟ حاكم شروع كرد با چرب زبانى صحبت كردن . گفت : مردم با يزيد بيعت كرده اند . معاويه نظرش چنين بوده است ، مصلحت اسلام چنين ايجاب مى كند... خواهش ميكنم شما هم بيعت بفرماييد، مصلحت اسالم در اين است ، بعد هر طور كه شما امر كميد اطاعت خواهيد شد. تمام نقايصى كه وجود دارد مرتفع مى شود.
امام فرمود: شما براى چه از من بيعت مى خواهيد؟ براى مردم مى خواهيد، يعنى براى خدا نمى خواهيد. از اين جهت كه آيا خلاف شرعى است يا غير شرعى ، و من بيعت كنم تا شرعى باشد كه نيست . بيعت مى خواهيد كه مردم ديگر بيعت كنند. گفت : بله .
فرمود: پس بيعت من در اين اتاق خلوت كه ما سه نفر بيشتر نيستيم براى شما چه فايده اى دارد؟
حاكم گفت : راست مى گويد باشد براى بعد.
امام فرود: من بايد بروم .
حاكم گفت : بسيار خوب ، تشريف ببريد.
مروان حكم گفت : چه مى گويى ؟ اگر از اينجا برود معنايش اين است كه بيعت نمى كنم . آيا اگر از اينجا برود بيعت خواهد كرد؟ فرمان خليفه را اجرا كن .
امام گريبان مروان را گرفت و او را بالا برد و محكم به زمين كوبيد. فرمود: تو كوچك تر از اين حرفها هستى .