آیا كلیسا را عیسى مسیح بنیان نهاد؟
بر اساس اناجیل، مرد ناصرى ]عیسى[ اساساً هیچ گاه واژه «كلیسا» را به كار نبرد. هیچ سخن صریحى از عیسى وجود ندارد كه به صورتى منظم جامعه اى از برگزیدگان و تأسیس كلیسا را در پى داشته باشد. منتقدان كتاب مقدس بر این نكته توافق دارند كه عیسى نه كلیسایى را اعلان كرده و نه خود را، بلكه ملكوت خدا را اظهارنموده است.
عیسى چون ازایام محدود زندگى خود آگاه بود مى خواست ملكوت قریب الوقوع، یعنى حكومت خدا را به قصد نجات انسان اعلان كند. او صرفاً خواستار مراعات ظاهرى فرامین خدا نبود، بلكه درپى تحقق آنها در تعهد به همسایه بود.
بر اساس اناجیل، مرد ناصرى ]عیسى[ اساساً هیچ گاه واژه «كلیسا» را به كار نبرد. هیچ سخن صریحى از عیسى وجود ندارد كه به صورتى منظم جامعه اى از برگزیدگان و تأسیس كلیسا را در پى داشته باشد.
منتقدان كتاب مقدس بر این نكته توافق دارند كه عیسى نه كلیسایى را اعلان كرده و نه خود را، بلكه ملكوت خدا را اظهارنموده است. عیسى چون ازایام محدود زندگى خود آگاه بود مى خواست ملكوت قریب الوقوع، یعنى حكومت خدا را به قصد نجات انسان اعلان كند. او صرفاً خواستار مراعات ظاهرى فرامین خدا نبود، بلكه درپى تحقق آنها در تعهد به همسایه بود. خلاصه، او به محبتى خیرخواهانه دعوت مى كرد كه حتى مخالفان، و در واقع، دشمنان را نیز شامل مى شود. محبت به خدا و همسایه به اندازه محبت به خود مطلوب است، همان طور كه در كتاب مقدس عبرى آمده است: «دوست بدار... همان طور كه خود را.»
بنابراین، عیسى، معلم توانمند كلام خدا و در عین حال، شفادهنده جسم و جان، نهضت جمعىِ آخرت اندیش بزرگى را ایجاد كرد. از نظر او، دوازده حوارى به همراه پطرس نشانه رستاخیز اعضاى دوازده قبیله بنى اسرائیل بودند.
او بر خلاف میل متدینان و راست كیشان، كسانى را كه اعتقادات دینى دیگرى داشتند (سامرى ها)، كسانى را كه به لحاظ سیاسى بدنام بودند (مأموران مالیاتى)، كسانى را كه ضعف اخلاقى داشتند (زناكاران) و نیز كسانى را كه از آنان بهره بردارى جنسى مى شد (فاحشه ها)، به این ملكوت فرا خواند. از نظر او، فرمان هاى خاص شریعت، بهویژه امور مربوط به خوردنى ها، طهارت و سبت، فرعِ بر محبت به همسایه بودند; سبت و فرمان ها در خدمت انسان ها هستند.
عیسى پیامبرى تحریك كننده بود كه نشان داد منتقد معبد است و در واقع، درگیر نمایشى نظامى علیه سوداگران حاكم شد. او هرچند یك فرد انقلابىِ سیاسى نبود، سخنان و اعمالش خیلى زود او را وارد نزاعى سخت با نظام سیاسى و دینى كرد. در واقع، در نظر بسیارى، این جوان سى ساله بى نام و نشان، از ادعاى ساده حاخام یا نبىّ بودن فراتر رفت، به نحوى كه آنان او را مسیحا مى دیدند.
به هر حال، او طى فعالیت بسیار كوتاه خود ــ حداكثر سه سال یا شاید فقط چند ماه ــ در پى تأسیس جامعه اى متمایز از بنى اسرائیل با اعتقادنامه و آیین خاص خود یا در پى ایجاد یك سازمان با ساختار و مناصب ویژه نبود تا چه رسد به اینكه در پى ایجاد یك بناى عظیم دینى باشد. بر اساس همه شواهد، عیسى در زمان حیات خود كلیسایى را بنا نكرد.
در اینجا باید بلافاصله اضافه كنیم كه كلیسا به معناى یك جامعه دینىِ متمایز از بنى اسرائیل بلافاصله بعد از مرگ عیسى به وجود آمد. این كار تحت تأثیر تجربه رستاخیز و روح القدس رخ داد. مى گویند بر اساس تجربه هاى خاص مبتنى بر كرامت (تجلّى ها، مكاشفه ها و شنیده ها) و الگوى خاص در تفسیر كتاب مقدس عبرى (نبى آزاردیده، بنده رنج كشیده خدا) پیروان یهودى عیسى، اعم از مرد و زن، باور كردند كه این انسانى كه خودشان به او خیانت كرده بودند، انسانى كه مخالفانش او را مسخره و تحقیر كردند، انسانى كه خدا و هم نوعانش او را بر صلیب رها كردند و با فریاد بلند بر صلیب جان داده بود، نمرده است. آنان باور كردند كه خدا او را به حیات جاودانه رسانده و به درگاه عظمت خدا عروج كرده است و كاملا همخوانِ با تصویر ارائه شده در فقره 110 مزامیر، «در سمت راست خدا نشسته و خدا او را خداوند و مسیحا گردانیده» (اعمال رسولان 2: 22 ـ 36) و بر اساس رستاخیز از مردگان به مقام پسرى خدا رسیده است (رومیان 1: 3 به بعد).
پس پاسخ پرسش مذكور این است. گرچه كلیسا را خود عیسى بنا نگذاشت، اصل و اساس آن به او باز مى گردد: آن مصلوبِ زنده اى كه ملكوت خدا براى مؤمنان در او آشكار شده بود. كلیسا نهضت عیسى را با جهت گیرى آخرالزمانى حفظ كرد. اساس كلیسا در آغاز آیین هاى خاص، ساختارخاص وسازمان خاص آن با مقامات و مناصب خاصش نبود. بنیان آن صرفاً اعتراف ایمانى به این عیسى به عنوان مسیحا و مسیح بود، چنان كه تعمید با نام او و از طریق شام آیینىِ یادبود او انجام مى گیرد. این بود چگونگى شكل گیرى اولیه كلیسا.