اصل در اخلاق پرورش خود است يا مبارزه باخود ؟
در اكثر مكتبهاى اخلاقى دنيا، معيار اخلاق را مبارزه با خود، يعنى پرهيز از خودخواهى و خودپرستى مىدانند؛ يعنى فعل اخلاقى فعلى است كه هدف از آن، خود انسان نباشد، اما مكتبهاى ديگرى هست كه خلاف اين مىگويند؛ مثلا نيچه مىگويد: انسان سعادتمند كسى است كه دنبال قدرت برود، نفس را بايد پرورش داد، ترحم به ضعفا معنى ندارد و بايد ضعفا را از بين برد و اين خدمتى به بشريت است، زيرا پس از مدتى بر اثر انتخاب اصلح، بشريت جلو مىرود.
اين حرف در دنيا غوغائى به راه انداخت، زيرا تعليمات مسيح را كه بيش از همه توصيه به دوستى يكديگر و كمك به ضعفا كرده است، مضرترين تعليمات به حال جامعه مىدانست.
مستقل از موضعگيرى هايى كه در مكاتب مختلف شاهد آنيم، مساله مبارزه با خودخواهى يا توجه به خود و پرورش نفس، در تعاليم اسلام نيز به صورت دو دسته تعاليم در ظاهر مختلف و معارض قابل مشاهده است.
به اين معنا كه در برخى از تعاليم اسلام بر مساله عزت نفس و ارزش ذاتى انسانى تكيه و توصيه شده و در برخى ديگر، به نفى خود و مبارزه با نفس.
به عنوان مثال قرآن كريم در جايى مىفرمايد:
و لا تهنوا و لا تحزنوا و انتم الاعلون ان كنتم مؤمنين(1)
و در جايى ديگر مىفرمايد:
تلك الدار الاخرة نجعلها للذين لا يريدون علوا فى الارض و لا فسادا و العاقبة للمتقين؛(2)
يعنى از يك طرف به مومنين نويد برترى مىدهد و از طرف ديگر تمايل به برترى را مذمت مىكند.
همچنين در مورد عزت نفس از يك طرف در قرآن كريم مىخوانيم :
و لله العزة و لرسوله و للمومنين(3)
يا از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم منقول است كه:
اطلبوا الحوائج بعزة النفس(4)
و نيز از امام حسين عليه السلام نقل شده است كه:
موت فى عز خير من حياة فى ذل(5)