پیشگفتار
طبق کشفیات حاصله ازقرون گذشته معلوم می شود که انسان ازدیرباز تاکنون به دنبال شناخت پروردگار خود بوده است. به عبارت دیگر می توان گفت انسان دارای طبیعتی است که خواه نا خواه به دنبال کشف حقایق است و وجود خود را حقیقتی بارزمی داند و درپی آن متوجه کسی می گردد که این شرایط را برای اوفراهم آورده است و به دنبال این است که ابتدا کشف کند که به چه کسی مدیون می باشد و سپس ازاو قدردانی کند. وجود این میل در تمام اقشارجامعه ودرتمام صحنه های تاریخ بشریت ازآدم تا خاتم بیان گراین است که انسان یک قدرمشترکی دارد که روحش برطبق آن بنا شده است ، و در اصطلاح ما آن را فطرت نام می گذاریم .
با این حال انسان دیگر به هیچ استدلالی مبنی برلزوم شناخت خدا احتیاج ندارد و این میل فطری ، خود راهنمای بشریت به سوی خدایش می باشد. ولی ممکن است کوردلان و مریضانی که دراثر بی توجهی به فطرت خود ان را در لا به لای حجاب های ظلمانی وجودشان گم کرده اند به این مطلب خدشه کنند که در این صورت لازم است برای بیداری فطرت نهفته ی آنها وبه عبارت بهتر برای بازگشت آنها به فطرتی که ازآن غفلت کرده اند دلایلی چند برلزوم شناخت خدا و تشکر از او ذکر گردد.
پله ی بعدی انتخاب مسیر است ؛ یعنی انسان وقتی به کمک فطرت خود یا ادله ای که لزوم شناخت خدا را اثبات می کند این مطلب را درک کرد که لازم است خدای خود را بشناسد احتیاج به انتخاب مسیر دارد .
چه راههایی را یک انسان می تواند انتخاب کند و این راهها برچه مبنایی یا مبانی استوار است ؟ آیا این راهها ما را به شناخت مطلوب می رساند ؟ کدامیک از آنها مورد تایید پروردگاراست ؟ . . .