نمایش نتایج: از شماره 1 تا 7 , از مجموع 7

موضوع: ღ.•*♥*•.ღتلخ ٬ اما قابل تامل (تادچار حسرت نشديد بخونيد) ღ.•*♥*•.ღ

Threaded View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,771
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,468
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    توجه ღ.•*♥*•.ღتلخ ٬ اما قابل تامل (تادچار حسرت نشديد بخونيد) ღ.•*♥*•.ღ









    تلخ اما قابل تامل ..........

    وقتي که تو ۱ ساله بودي، مادرت با عشق بِهت غذا ميداد و تو رو تر و خشک مي کرد ...
    تو هم با گريه کردن در تمام شب از اون تشکر مي کردي
    !


    وقتي که تو ۲ ساله بودي، اون، بهت ياد داد تا چه جوري راه بري.
    تو هم اين طوري ازش تشکر مي کردي، که وقتي صدات مي زد، فرار مي کردي!

    وقتي که ۳ ساله بودي، اون، با عشق، تمام غذايت را آماده مي کرد.
    تو هم با ريختن ظرف غذات ،کف اتاق،ازش تشکر مي کردي !

    وقتي ۴ ساله بودي، اون برات مداد رنگي خريد.
    تو هم، با رنگ کردن درو ديوارو زياد کردن زحمتش ازش تشکر مي کردي!

    وقتي که ۵ ساله بودي، اون، لباس شيک به تنت کرد تا به مهد کودک بري.
    تو هم، با انداختن (به عمد) خودت تو گِل، ازش تشکر کردي !

    وقتي که ۶ ساله بودي، اون، تو رو تا مدرسه ات همراهي مي کرد.
    تو هم، با فرياد زدنِ : من نمي خوام برم!، ازش تشکر مي کردي...!

    وقتي که ۷ ساله بودي، اون، برات یک توپ فوتبال خريد.
    تو هم، با شکستن پنجره همسايه کناري، ازش تشکر کردي!!!

    وقتي که ۸ ساله بودي، اون، برات بستني خريد.
    تو هم، با چکوندن (بستني) به تمام لباست، ازش تشکر کردي!

    وقتي که ۹ ساله بودي، اون، هزينه کلاس پيانوي تو رو پرداخت.
    تو هم، بدون زحمت دادن به خودت براي ياد گيري پيانو، ازش تشکر کردي!

    وقتي که ۱۰ ساله بودي، اون، تمام روز رو رانندگي کرد تا تو رو از تمرين فوتبال به کلاس ژيمناستيک و از اونجا به جشن تولد دوستانت، ببره....
    تو هم با بيرون پريدن از ماشين، بدون اينکه حتی پشت سرت رو هم نگاه کني ازش تشکر کردي !

    وقتي که ۱۱ ساله بودي، اون تو و دوستت رو براي ديدن فيلم به سينما برد.
    تو هم، ازش تشکر کردي: ازش خواستي که در يه رديف ديگه بشينه !

    وقتي که ۱۲ ساله بودي، اون دلسوزانه تو رو از تماشاي بعضي برنامه هاي تلوزِيِونی بر حذر داشت.
    تو هم، ازش تشکر کردي: صبر کردي تا از خونه بيرون بره و بعد...

    وقتي که ۱۳ ساله بودي، اون بهت پيشنهاد داد که موهاتو اصلاح کني.
    تو هم، ازش تشکر کردي، با گفتن اين جمله:
    تو اصلاً سليقه اي نداري
    !

    وقتي که ۱۴ ساله بودي، اون، هزينه اردو يک ماهه تابستاني تو رو پرداخت کرد.
    تو هم،ازش تشکر کردي: با فراموش کردن نوشتن يک نامه ساده!!!

    وقتي که ۱۵ ساله بودي، اون از سرِ کار برمي گشت و مي خواست که تو رو در آغوش بگيره و ابراز محبت کنه ...
    تو هم، ازش تشکر کردي: با قفل کردن درب اتاقت!

    وقتي که ۱۶ ساله بودي، اون بهت رانندگي ياد داد ...
    تو هم بي اجازه ماشين رو بر مي داشتي و مي رفتي ؛
    اینجوری ازش تشکر کردي
    !


    وقتي که ۱۷ ساله بودي، هرزمان که اون منتظر
    يه تماس مهم بود :
    تمام شب رو با تلفن صحبت مي کردي و اينطوري ازش تشکر کردي

    وقتي که ۱۸ ساله بودي، اون ، در جشن فارغ التحصيلي دبيرستانت، از خوشحالي گريه مي کرد..
    تو هم، ازش تشکر کردي،اينطوري که تا تموم شدن جشن،
    پيش مادرت نيومدي!

    وقتي که ۱۹ ساله بودي، اون، شهريه دانشگاهت رو پرداخت، همچنين، تو رو تا دانشگاه رسوند و وسائلت رو هم حمل کرد.
    تو هم، ازش تشکر کردي،:با گفتن خداحافظِ خشک و خالي، بيرون خوابگاه، به خاطر اينکه نمي خواستي جلوی دوستات خودتو دست و پا چلفتي و بچه ننه نشون بدي!!!

    وقتي که ۲۰ ساله بودي، اون، ازت پرسيد که، آيا شخص خاصي به عنوان همسر مد نظرت هست؟
    تو هم، ازش تشکر کردي با گفتنِ: به تو ربطي نداره !

    وقتي که ۲۱ ساله بودي، اون، بهت پيشنهاد خط مشي براي آينده ات داد.
    تو هم، با گفتن اين جمله ازش تشکر کردي:
    من نمي خوام مثل تو باشم!!!

    وقتي که ۲۲ ساله بودي، اون تو رو، در جشن فارغ التحصيلي دانشگاهت در آغوش گرفت.
    تو هم،ازش تشکر کردي،ازش پرسيدي که:
    مي توني هزينه سفر به اروپا را برام تهيه کني؟!

    وقتي که ۲۳ ساله بودي، اون، براي اولين آپارتمانت،
    بهت اثاثيه داد.
    تو هم، ازش تشکر کردي،با گفتن اين جمله، پيش دوستات،:
    اون اثاثيه ها زشت و قدیمی هستن!

    وقتي که ۲۴ ساله بودي، اون دارايي هاي تو رو ديد و در مورد اينکه، در آينده مي خواي با اون ها چي کار کني، ازت سئوال کرد..
    تو هم با دريدگي و صدايي (که ناشي از خشم بود) فرياد زدي:مــادررر،لطفا تو کارام دخالت نکن !

    وقتي که ۲۵
    ساله بودي، اون، کمکت کرد تا هزينه هاي عروسي رو پرداخت کني، و در حالي که گريه مي کرد بهت گفت که: دلم خيلي برات تنگ مي شه...
    تو هم ازش تشکر کردي، اينطوري که، يه جاي دور رو براي زندگيت انتخاب کردي!!!

    وقتي که ۳۰
    ساله بودي، اون، از طريق شخص ديگه اي فهميد که تو بچه دار شدي و به تو زنگ زد.
    تو هم با گفتن اين جمله ،ازش تشکر کردي،
    همه چيز ديگه تغيير کرده !!!

    وقتي که ۴۰ ساله بودي، اون، بهت زنگ زد
    تا روز تولدش رو يادآوري کنه.

    تو هم با گفتن"من الان خيلي گرفتارم" ازش تشکرکردي!

    وقتي که
    ۵۰ ساله بودي، اون، مريض شد و به مراقبت و کمک تو احتياج داشت.
    تو هم با سخنراني کردن در مورد اينکه والدين، سربار فرزندانشون مي شن، ازش تشکر کردي!!!

    ............






    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  2. تشكرها 10

    baradari (05-03-2011), parsa (15-03-2011), seyed yasin (05-03-2011), ملکوت* گامی تارهایی * (05-03-2011), نرگس منتظر (05-03-2011), گل ياس (05-03-2011), خادمه زینب کبری(س) (06-03-2011), عهد آسمانى (05-03-2011)

  3.  

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi