نمایش نتایج: از شماره 1 تا 3 , از مجموع 3

موضوع: ۩۞۩۩۞۩حضرت زينب سلام الله عليها در آئينه شعر ۩۞۩۩۞۩

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    71
    نوشته
    12,719
    صلوات
    3110
    دلنوشته
    10
    صل الله علیک یا مولانا یا صاحب الزمان
    تشکر
    8,860
    مورد تشکر
    7,621 در 2,114
    وبلاگ
    7
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض ۩۞۩۩۞۩حضرت زينب سلام الله عليها در آئينه شعر ۩۞۩۩۞۩

    یا زینب (س)

    منـم زینب ، اسیـر کـاروانم
    منـم زینب ، سفیـر کشتگـانم


    منـم زینب که حق کرد امتحانم
    منـم زینب ، کـه ایـّوب زمــانـم


    منـم زینب ، که گشتم جاودانه
    منـم زینب ، که خوردم تـازیـانه


    منـم زینب که از روز ازل تـا زاده ام مــادر
    جهان را سر به سر از بهر خود بیت الحَزَن دیدم


    خودم دیدم درین وادی که بر عشقم چه ها کردن
    پـی انگشتـر ، انگشتـش ز دسـت او جـدا کـردن


    خودم دیدم که از سنگ جفا پیشانی اش بشکست
    خودم دیـدم کـه شـمـر بـر سـیـنـه اش بنشـست


    خودم دیدم که در مقتل گل من دست و پا می زد
    لگد بر پهلویش می خورد و زهرا را صدا می زد


    امضاء


  2.  

  3. Top | #2

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    71
    نوشته
    12,719
    صلوات
    3110
    دلنوشته
    10
    صل الله علیک یا مولانا یا صاحب الزمان
    تشکر
    8,860
    مورد تشکر
    7,621 در 2,114
    وبلاگ
    7
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : منـم زینب




    زینب آمد شام را شام غریبان کرد و رفت


    گنجی اندر گوشه ویرانه پنهان کرد و رفت

    نوگلـی از گلشـــن دین کرد زیر خاک ، لیـــک

    شوره زار شام را همچون گلستان کرد و رفت

    کرد اگر دُرّ ثمینش را در آن ویـرانه ، خاک

    دشمن دین خدا را خانه ویران کرد و رفت

    لاله سان زین غم دلِ آن دختِ حیدر گر بسوخت

    لیک ، آتش در بنــــــاء آل سفیـــــان کرد و رفت

    لحظه ای شد میهمان رأس حسین بر دخترش

    میزبان را میـهمان بر خویش مهمان کرد و رفت

    بلبل از دیــــدار گل ، شــور و نــــوا دارد ولــی

    دید این بلبل ، چو آن گل ترک افغان کرد و رفت

    عاشق از هجران دهد جان، لیک آن طفل یتیم

    چون به وصل باب نائل شد، بدر جان کرد و رفت

    رفت از داغ پــــدر جانش بـــــرون از تـن ، ولی

    عالمی را همچو موی خود پریشان کرد و رفت

    آن گل خندان زهــــرا ، زین جهان پُـــــر زخار

    رو سوی باغ جِنان با چشم گریان کرد و رفت

    رنجــــی اندر باغ گیــتی سـالها مانند نوح

    نوحه بر آن نوگل شاه شهیدان کرد و رفت




    امضاء


  4. Top | #3

    عنوان کاربر
    عضو آشنا
    تاریخ عضویت
    June 2014
    شماره عضویت
    6903
    نوشته
    26
    تشکر
    178
    مورد تشکر
    130 در 30
    وبلاگ
    6
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    خمپاره پاره های دلم را نشان گرفت
    آتش به خانه دل پیر و جوان گرفت
    خمپاره سمت صحن حرم رفت و ناگهان
    خورشید شعله ور شد و در آسمان گرفت
    زینب چه قدر کرب و بلا پیش چشم داشت
    تا در دمشق قافیه عشق جان گرفت


    باید زبان گشود ، بخوان خطبه ای شگرف
    روشنگر آنچنان که سر از خیزران گرفت


    آن خطبه ای که شام سرافکنده می شنید
    آن خطبه ای که رونق گردنکشان گرفت
    خمپاره را کدام یزیدی به دست داشت؟
    آن دست را کدام ابوسوفیان گرفت؟

    ای آبروی هرچه کلام و زن و ادب
    پیشت قلم خجل شد و لکنت - زبان گرفت
    قلبم فشرده تر شد و روحم شکسته تر
    شاید خدا نخواست بمیرم،اذان گرفت
    باران غم،دعای سحر، تا نماز صبح
    تنها برای از تو سرودن زمان گرفت
    عباس ها حریم تو را حفظ می کنند
    خمپاره گرچه صحن حرم را نشان گرفت

    نغمه مستشارنظامی/سحرگاه یازدهم رمضان

    امضاء
    ای پاسخ گرامی امن یجیب ها
    تعجیل کن به خاطر ما ناشکیب ها


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi