زندگي پيش رو را ببين هر چه بيش تر در گذشته غوطه بخوري
حجاب غفلت و محروميت خود را ضخيم تر كرده اي بدين سان
بسته مي شوي آهسته آهسته همه درها و پنجره هاي وجودت
به روي واقعيت و حقيقت زندگي بسته مي شود .
ارتباط تو با حقيقت مي گسلد درختان را نمي بيني ، ستاره ها
را نمي بيني ابرها و باران و برف و بهار را نمي بيني ،
تو هيچ چيز را نمي بيني . به كودكان نگاه كن و گشودگي را
از آنها ياد بگير . آري اگر كودكانه نگاه نكني حقيقت
چيز ها را لمس نخواهي كرد .
تازه شو و از نو ببين . از نو متولد شو حقيقت پيش روي توست .
حقيقت مدام دروازه دل تو را مي كوبد تا وارد شود
اين تويي كه در را به روي حقيقت بسته اي صداي در را نمي شنوي .
حقيقت پشت در دل تو به انتظار ايستاده است برخيز و
بيرون بيا و در را به روي حقيقت باز كن پنجره را باز كن و
به صداي پرنده ها گوش بسپار آنها معناي گشودگي به روي
بيكران را به تو خواهد آموخت
عشق تو بزرگترين پاداش توست عشق تو با رنگ و رايحه و
طعم شيرين زندگي تو خواهد بود . با عشق ورزيدن پيشاپيش
به پاداش خود رسيده اي . عشق ورزيدن تو را آزاد و
آرام مي كند عشق ورزيدن خود هدف خود است .
عشق برترين و پربهاترين موهبت زندگي ست . عشق بورز
عشق تو ديگران را نيز دوست داشتني خواهد كرد
عشق كيمياست