هفت تپه بخش كوچكى است در بين راه انديمشك به اهواز كه داراى ايستگاه راه آهن و انشعاب راه به شوشتر و در نزديكى آن بطرف شوشتر كارخانه نيشكر وجود دارد كه اطراف اين بخش از نظر استتار و تسهيلات اردوئى مناسب بود كه بعضى اوقات پس از عمليات آفندى يا پدافندى چند روزبراى استراحت و تجديد قوا و سازمان دهى در آنجا اسكان مى يافتيم كه از تيررس دشمن محفوظ بود و در يكى از اين موقعيت ها اواسط زمستان چندين روز بود در همين منطقه مشغول استراحت بوديم ساعت 8 شب پس از نماز مغرب و عشاء و صرف شام دستور حركت فورى از مقامات بالا دست بصورت تلفنگرام واصل گرديد كه تيپ 2 زنجان در منطقه چذابه نيازمند سريع تعويض مكانى دارد كه از قواى پرقدرت و غير قابل مقايسه دشمن كه به استعداد دو لشكر مكانيزه ضربه خورده و در زير ضربات سنگين و مداوم آتش دشمن قرار گرفته است و بنا باطلاعات واصله صدام حسين شخصا در آن جبهه حاضر و تحكم به تصرف فورى شهر بستان نموده است و على الظاهر فاصله تيپ از يكان اصلى خودش لشكر 16 زرهى قزوين زياد بوده و نزديكترين واحدهاى كمكى از تيپ هاى 1 و 3 لشكر 77 خراسان در اين منطقه ميباشد كه اين دستور به فرماندهى تيپ 1 سرهنگ امينى صادر و بيدرنگ از گردانهاى تيپ 1 بخصوص گردان 163 كمك بعمل آمده در همان دقايق اوليه با روحيه و تلاش رزمى بسوى بستان حركت شروع گرديد جاده آسفالت ، و عبور و مرور وسائط نقليه جهت مراعات جنگى بودن منطقه كمتر بود، و اقوام عشاير در اطراف جاده ها با اسلوب ايلاتى خويش چادرها و آلاچيق ها زده و با احشام مشغول زندگى و بهره ورى از آب هواى نكات مربوط هستند و بچشم ميخورند و يكان هاى در حال حركت تمامى شب را با حالت استتار و اختفاء و چراغ خاموش يا با روشنائى خيلى كم و سكوت مطلق به مسير خود ادامه ميداديم نصف شب با هماهنگى پليس راه اهواز از حومه راهنمائى آنان گذشته زرهى و خودروهاى نظامى در اطراف مسير بچشم ميخورد تا پس از عبور از روستاى حميد راه باريك و اسفالت سوسنگرد پيش روى ما قرار گرفت و لكن اطراف جاده را تا سوسنگر آب فرا گرفته بود و گاها لاشه هاى تانكها و خودروهاى سوخته دشمن در دور و نزديك مشاهده ميگرديد حركت و سفر در ساعات شب بحالت نظامى و داشتن هدف و نيت رزم و مساعدت به هم رزمان خسته و اسيب ديده بسيار عجيب و تحيرانگيز جلوه مينمود و ممكن بود بعضى از پرسنل از خودشان سئوال ميكردند اينجا كجاست ؟ و كجا ميرويم و تا چه زمان راه خواهيم رفت و چه وقت ميرسيم و چگونه خواهيم رسيد؟
و گاهى ترنم و نغمه آهسته زير لب زمزمه ميكردند و ناگفته و بدون اظهار واضح بود يعنى مرد رزم و جنگم و بسوى ميدان رزم حركت ميكنم و با ماه و ستارها همسفر هم سفر و هم سير هستم و آثار وحشت و خوف و اضطراب را از خود دور مى ساخت و خوشبختانه حركت با آرامش و اطمينان بود بدليل آنكه شب خوف حملات هوائى وجود نداشت و منطقه كلا دردست و تصرف يكانهاى خودى بود و احتمال كمين و حمله نيز نميرفت تا به شهر سوسنگرد رسيديم و اذان صبح و طلوع فجر بود و يكان با تمام توان و آمادگى و رعايت راهپمائى نظامى و جنگى در اطراف نهرى كه از وسط شهر ميگذشت توقف موقت و مختصرى جهت اداى نماز و صرف صبحانه انجام گرفت و شهر مطلقا آسيب ديده و پژمرده احوال و جنگ زده بود و آثار و علائم تخريب و جنگ از تمامى نقاط مشاهده ميگردند حتى خودم در داخل حياطى كه موزائيك فرش بود و ديوارهاى آجرى داشت و كنار نهر متصل به پل نماز ميخواندم پس از اتمام نماز به آجرهاى ديوار خيره گشتم كه بى اغراق ميتوانم بگويم هيچ آجرى سالم نديدم يا مستقيما تير خورده يا تركش و سنگ پاره اصابت كرده بود و پس از دقايقى به حركت ادامه داده از منطقه دهلاويه گذشتيم و آفتاب بالا مى آمد و اكناف و اطراف بويژه تپه هاى لله اكبر جايگاه شهادت سردار بزرگوار دكتر چمران بوضوح ديده ميشد و در سمت راست مسير قرار گرفته و سمت چپ نيز بطرف هويزه آب گرفته و خاكريزها و سنگرهاو ميادين رزمى رزمندگان با زبان بى زبانى حكايت ميگفتند.