نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1

موضوع: باشهدا زنده چه کرده ایم

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    عضو آشنا
    تاریخ عضویت
    February 2011
    شماره عضویت
    1099
    نوشته
    41
    تشکر
    39
    مورد تشکر
    145 در 38
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    shamee باشهدا زنده چه کرده ایم

    سلام
    در سایتها نگاه میکردم در قطعه 26 از اقای قدیانی مطلبی را دیدم در باره شهدا زنده جانبازان عزیز که که خیلی خواندنی است .....

    خانواده دوست



    تا وقتی در فوتبال ایران هیچ آپولویی هوا نمی شود، باید سر بر سینه چپ پای ناز سن سیرو گذاشت و در کوچه پس کوچه های پر رمز و راز و دراز شهر میلان، همراه با پائولو گشت و ناقوس این همه کلیسای ریز و درشت را با همان آهنگ جام جهانی ۹۰ به صدا در آورد.

    در آغاز دهه ۹۰ خورشیدی، “آهنگ نود” از دوشنبه شب ها به گوش نمی رسد. به گوش می رسد از آن شب های نوستالژیک که کم کم داشتیم امیدوار می شدیم وسط بازی های جام جهانی، یک دفعه برق قطع نشود و حمله هوایی نشود. جنگ به شدت تمام شده بود و من داشتم به جای تانکی که از روی بدن حسین فهمیده یا بهنام محمدی رد شد، دنبال توپ می دویدم تا بلکه ۹۰ دقیقه فراموش کنم پدرم که به شدت اهل فوتبال بود، در همین جنگ به شهادت رسیده است.

    وقتی عکسهای بابااکبر را می بینم که در زمین شماره ۲ آزادی همبازیانی داشت که بعضا در تیم ملی بازی می کردند، اینقدرش را حق دارم که به جنگ و خشونت و قتل و تجاوز و کشت و کشتار و این روزگار لعنتی و صدام و همه توله هایش -چرا بگویم آقازاده هایش؟!- فحش بدهم.

    من که فوتبال پدرم را ندیدم، حق دارم بگویم تا پائولو هست، تاریخ فوتبال من میلادی است. میلانی است. آث میلانی است… “شهر ما شهر میلانه، تیم ما آث میلانه…”

    از این توپ پلاستیکی ۲ لایه قمری، از این ۴۰ تکه شمسی، مدتهاست هجرت کرده ام به سن سیرو تا مگر آن روی سکه نفرت من از سیلویو برلوسکونی صاحب باشگاه آث میلان، عشق باشد به دفاع چپ تیم قرمز و سیاه. افسوس و آه که ۳ دهه هشتاد و هفتاد و شصت شمسی برای آن ور فوتبالی من، جز قهرمانی پکن، یعنی و فقط یعنی خداحافظی باشکوه استوانه چشم آبی با مستطیل سبز.

    روزگاری که همه خاطرات فوتبالی من در استادیوم آزادی می گذشت، مقایسه خنده دار چپ پاهای فوتبال وطنی بود با پائولو مالدینی که برای من برادر تنی است. از “شاهرودی مالدینی” بگیر و بیا تا “واحدی مالدینی” بیشتر به لطیفه ای نه چندان خنده دار می مانست. اما پائولو مالدینی فوتبالیستی است که در هیچ کجای جهان تکرار نخواهد شد.

    پائولو بازیگر سینما نبود اما آنقدر قشنگ و باوقار و زیبا دنبال توپ می دوید، که انگار به جای ۲ سانس ۴۵ دقیقه ای فوتبال، داشت در سکانس فیلم هیچکاک بازی می کرد و گاهی که باد موهای خرمایی رنگ بلندش را روی پیشانی اش می نشاند و جلوی دیدش را می گرفت، مثل یک عروسک، سری تکان می داد یا مثل یک عروس دستی به موهایش می کشید تا خودش را در دل کسانی که دنبال یک اسطوره مودب و ستاره جنتلمن می گشتند، بیش از پیش جا کند و جا کرد.

    پائولو در فوتبال خشن، بی رحم و دفاعی ایتالیا که نماد بی بروبرگشتش آث میلان است، مدافع چپ بود اما من که هرگز ندیدم کارت قرمز گرفتنش را. ندیدم اخراج شدنش را. جنتلمن به شدت ستاره ای خونسرد بود؛ چه آن زمان که “باره سی” کاپیتان میلان بود، چه آن هنگام که خود بازوبند را بر بازوی چپ بست تا مربی داخل زمین لاجوردی های ایتالیا باشد، تا کاپیتان آث میلان باشد.

    چپ پا بود اما وقتی گل می زد، دست راستش را بالا می آورد. مدافع بود ولی بیشتر از عقلش کار می کشید. مهاجم حریف معولا عزا می گرفت تا توپ را از پائولو رد کند. شیوه دفاع مالدینی در نبردهای ۲ نفره به گونه ای بود که گارد بدن را طوری بگیرد که مهاجم فقط از یک راه و یک مسیر توان حمل توپ را داشته باشد و وقتی برای رد کردن پائولو همین راه را انتخاب می کرد، در دام نقشه مالدینی گرفتار می شد.

    عمده تکل های پائولو مالدینی روی توپ بود، نه پای مهاجم، اما همه هوش و دقتش روی پای مهاجم بود. فکرش روی پای حریف بود و پایش روی توپ حریف و اینچنین بود که ۴۰ سال در سطح اول فوتبال جهان بازی کرد، مدافع تیم خشن ایتالیا و باشگاه وحشی آث میلان بود، ولی کمتر از انگشتان ۲ دست، از دست داور کارت گرفت.

    بسیاری فکر می کردند آقازاده چزاره مالدینی، زیر سایه نام پدر گم می شود، اما الان همه می دانند که چزاره مالدینی، پسر پائولو مالدینی است و پدر را به پسر می شناسند. خداحافظی پائولو از مستطیل سبز، اما توام شد با سلام جدی او به زندگی.

    مالدینی بر خلاف پدر انگیزه ای برای ورود به دنیای مربی گری ندارد، تا چقدر صبر داشته باشد در برابر این همه پیشنهاد وسوسه کننده. برای مالدینی، برخلاف گواردیولا، فوتبال زیر سایه زندگی معنی پیدا می کند و این چنین است که نوه چزاره یعنی پسر پائولو، حالا که به سرش زده راه پدر و پدربزرگ را دنبال کند، اصلا نباید روی پارتی پدر حساب باز کند.

    نمی دانم معنای “پائولو” چیست، اما اسمی به شدت ایتالیایی است. با این همه “مالدینی” به زبان هجری قمری و هجری شمسی، می شود “برای دین من”… “مال دین من”. دین من اسلام است و مهمترین اصلش آزادگی.

    لابد از روی همین آزادگی بود که وقتی جانباز ایرانی بستری شده در بیمارستان شهر رم ایتالیا به پرستارش که مالدینی نام داشت، گفت: “آیا شما با پائولو مالدینی نسبتی دارید؟”، یکی دو روز بعد چپ پای شهر میلان را در کنار تخت خود مشاهده کرد تا مطمئن شود که آن پرستار، خواهر پائولو مالدینی بوده است…
    نام: پائولو.
    نام خانوادگی: مالدینی.
    نام پدر: چزاره.
    متولد ۲۶ مین روز ششمین ماه میلادی، یعنی ژوئن سال ۱۹۶۸
    که ۱۸۶ سانتی متر قدش است و ۸۶ کیلو هم وزن دارد.

    حالا دیگر جانباز ایرانی مطمئن شده بود که “توپ” فقط آنی نبود که در کانال حنظله همه را از دم به شهادت رساند. بگذار در روزگاری که چپ پاهای خودمان یا سر از پارتی شبانه در می آورند و یا دچار اعتیاد می شوند، اجازه بده در شرایطی که آسایشگاه ثارالله میزبان هیچ ستاره و بازیگر سینما و بازیکن فوتبالی نیست، مالدینی، برادر تنی من باشد و معنایش این باشد؛

    “برای دین من”… آهای پائولو! “شهر ما شهر میلانه، تیم ما آث میلانه…”، اما “عقاب آسیا” و “آقای گل جهان” و “حماسه ساز ملبورن” و “ژنرال” و “سلطان” را کاش یک بار هم در “ساسان” دیده بودیم.

    و ستاره ای که هرگز از یاد فوتبال نمی رود پائولوی خوش سیماست.


    ویرایش توسط فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* : 23-03-2011 در ساعت 22:14


  2.  

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi