گفتگو با جانباز 45 درصد شیمیایی " تقی شبان"
"واقعیتهای جنگ تحمیلی را برای جهانیان به نمایش بگذاریم"
جانباز 45 درصد شیمیایی می گوید : باید تلاش کنیم مستندات جنگ را برای جهانیان به نمایش بگذاریم تا همه بدانند که در جنگ تحمیلی چه ظلم بزرگی به ایرانیان شده است.
نام: تقی شبان
نام پدر: اکبر
تاریخ و محل تولد: 1343 – روستای چنار
تاریخ و محل اعزام:1360- خمین
مدت حضور در جبهه:48ماه
درصد مجروحیت: 45 درصد شیمیایی
محل سکونت: تهران
تقی شبان سخن خود را این گونه آغاز می کند: آبان ماه سال 60 از طریق بسیج شهرستان خمین به اصفهان اعزام و پس از گذراندن یک دوره آموزشی به اهواز منتقل شدم.
رژیم بعث تا نزدیکی کارخانه "نورد" و "سپندا" پیشروی کرده بود.
شهر خالی از سکنه شده بود و فقط نیروهای رزمنده آنجا مستقر بودند. بعد از دو روز تلاش بی وقفه رزمنده ها دشمن عقب نشینی کرد.
چند روز بعد عملیات "بیت المقدس" با هدف آزاد سازی "بستان" و "تنگه چزابه" با موفقیت به انجام شد.
اولین روز فروردین ماه سال 61 عملیات "فتح المبین" انجام شد.
نیروها موفق شدند منطقه "موسیان" و "عین خوش" تا "تنگه رقابیه" را تصرف کنند.
سال 62 به عضویت سپاه درآمدم و بعد از طی یک دوره آموزشی، 18 ماه در منطقه کردستان مسئول پایگاه نقطه صفر مرزی ایران و ترکیه بودم.
اواخر سال 63 به سردشت منتقل شدم مسئول محور بودم. در سردشت و روستاهای اطراف آن امنیت نبود، به همین علت برای محافظت از روستاها چند پایگاه در منطقه مستقر کرده بودیم.
با لبخندی که بر لب دارد ادامه می دهد : سال 64 برای مرخصی به روستا برگشتم و به اصرار مادرم تصمیم گرفتم ازدواج کنم . همسرم خواهر "شهید قنبر کربی " بود. با قنبر در جبهه آشنا شدم. او بعد از ازدواج ما شهید شد. دو روز بعد از ازدواج به جبهه برگشتم و برای عملیات والفجر 8 به منطقه فاو اعزام شدم.
تقی درباره فاو و ناجوانمردانه ترین حمله شیمیایی دشمن چنین می گوید: سال 64 در روستایی به نام "نحر صعدونی" در اطراف منطقه فاو مستقر بودیم. ماموریت من دیدبانی در ارتفاع 45 متری بود.
ساعت 2 بعد از ظهر بود که چند هواپیمای عراقی به منطقه آمدند هواپیما ها در ارتفاع پایینی پرواز می کردند. احساس کردم مقر دیدبانی را هدف قرار داده اند سریع از دکل پایین آمدم. لحظه ای بعد یکی از هواپیماها چند لحظه بعد چند راکت به منطقه انداخت.
مقر دیدبانی از سنگر فاصله داشت و من ماسک نداشتم تا خودم را به سنگر برسانم گاز شیمیایی اثر خود را روی بدنم گذاشته بود. اولین علائمی که نمایان شد، قرمز شدن چشمانم بود.
شبان درباره عوارض گازهای شیمیایی می گوید:
حالت تهوع و سرگیجه داشتم به بیمارستان صحرایی فاطمه زهرا (س) منتقل شدم. تعداد مجروحین زیاد بود و جایی برای بستری شدن وجود نداشت. از شدت درد بیهوش شده بودم. زمانی که چشم باز کردم پرستار معالج گفت در ورزشگاه تختی اهواز هستم.