یقینا او رویای جهانگشایی نداشت وگرنه همانگونه که بعدها محمود غزنوی به غارت هندوان پرداخت، یعقوب نیز راه آسانتر هند را برای خودکامگیهای خود بر میگزید. ولی او شیرمردی بود که در آیین عیاران برای نجات ایران و ایرانی پرورده شده بود؛ چنانکه در پاسخ به خلیفه می گوید: "این پادشاهی و گنج و خواسته از سر عیاری و شیر مردی بدست آورده ام، نه از پدر به میراث دارم و نه از تو یافته ام"
او كوشش كرد خلافت عباسی را سرنگون كند و حتی تا نزدیكی بغداد نیز پیش رفت، ولی روزگار به او امان نداد و در ماه شوال ۲۶۵هـ.ق به بیماری قولنج مبتلا و در سرانجام در جندی شاپور رخ در نقاب خاك كشید.
یعقوب لیث را مردی باخرد و استوار توصیف کرده اند. حسن بن زید علوی که یکی از دشمنانش بود او را نسبت استقامت و پایداریش سندان (مرد تنومند) لقب داده بود.یعقوب لیث بزرگ مردی از توابع سیستان بود كه برای اولین بار توانست دولتی ایرانی ایجاد كند كه نه از خلیفه عباسی و نه از دیگری پیروی میكرد.