نمایش نتایج: از شماره 1 تا 2 , از مجموع 2

موضوع: راه شناختن خدا

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    مدیر افتخاری
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    127
    نوشته
    1,150
    تشکر
    122
    مورد تشکر
    744 در 465
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض راه شناختن خدا

    شامل: مقدمه، علم خداشناسى و موضوع آن، فطرى بودن شناخت ‏خدا، امكان استدلال برهانى بر وجود خدا، برهان لمّى و انّى.
    مقدمه
    مفهومى كه عموم مردم از خداى متعال درك مى‏كنند و معنایى كه هنگام شنیدن واژه خدا یا معادلهاى آن در زبانهاى مختلف مى‏فهمند عبارت است از موجودى كه جهان را آفریده است به دیگر سخن خدا را به عنوان آفریدگار مى‏شناسند و احیانا معانى دیگرى از قبیل پروردگار و معبود كسى كه شایسته پرستش است را مورد توجه قرار مى‏دهند و در واقع خدا را بعنوان انجام دهنده كار آفرینش و توابع آن مى‏شناسند .
    فلاسفه با توجه به اینكه اینگونه مفاهیم از مقام فعل الهى و بعضا از افعال مخلوقین مانند پرستیدن انتزاع مى‏شود كوشیده‏اند مفهومى را بكار بگیرند كه حكایت از ذات مقدس الهى نماید بدون اینكه احتیاجى به در نظر گرفتن افعال و مخلوقات وى داشته باشد و بدین ترتیب مفهوم واجب الوجود را برگزیده‏اند یعنى كسى كه هستى او ضرورى و زوال ناپذیر است . ولى این مفهوم هم یك مفهوم كلى و ذاتا قابل اشتراك و صدق بر مصادیق متعدد مى‏باشد از این روى باید بهترین اسماء و كلمات را اسم الله دانست كه اسم خاص و به اصطلاح علم شخصى است و شاید این اسم شریف نخست از طرف انبیاء و پیشوایان دینى مطرح شده باشد .
    اما براى دانستن معناى اسم خاص شناختن شخص مسمى لازم است‏شناختى كه در مورد محسوسات بوسیله ادراك حسى و در غیر محسوسات تنها از راه علم حضورى حاصل مى‏شود و هنگامى كه موجودى قابل درك حسى نباشد راه شناختن شخص او منحصر به علم حضورى خواهد بود و هر چند اثبات وجود چنین علمى مربوط به فلسفه است اما خود این علم از راه بحثهاى فلسفى بدست نمى‏آید و آنچه از كاوشهاى عقلى و براهین فلسفى حاصل مى‏شود طبعا مفاهیم كلى عقلى خواهد بود و از اینجا نكته گزینش واژه واجب الوجود از طرف حكماء الهى روشن مى‏شود . ما در ضمن دراین مقالات درباره اینكه اساسا الله را تا چه اندازه و به چه وسیله مى‏توان شناخت بحثى خواهیم داشت ولى موضوع این بخش را طبق سنت فلسفى و كلامى خدا واجب الوجود قرار مى‏دهیم
    علم خداشناسى و موضوع آن
    علم خداشناسى شریفترین و ارزشمندترین علوم فلسفى است و تكامل حقیقى انسان بدون معرفت الهى ممكن نیست زیرا چنانكه در جاى خودش به ثبوت رسیده است كمال حقیقى انسان تنها در سایه قرب الهى تحقق مى‏یابد و بدیهى است كه تقرب به خداى متعال بدون معرفت او امكان نخواهد داشت .
    و هر چند اثبات موضوع یك علم از مسائل آن علم بشمار نمى‏رود و اگر موضوع علمى احتیاج به اثبات داشته باشد على القاعده باید در علم دیگرى كه تقدم رتبى بر آن دارد به اثبات برسد اما گاهى وجود موضوع علم بعنوان یكى از مبادى آن در مقدمه مورد بحث قرار مى‏گیرد و از جمله سنت بر این جارى شده كه بحث از وجود خداى متعال در خود علم الهى و معرفه الربوبیه انجام بگیرد از این روى با اینكه مباحث علت و معلول، ما را از بحث در این زمینه مستغنى مى‏سازد در عین حال به پیروى از سنت‏حكماء الهى این مبحث را مستقلا در آغاز این بخش مطرح مى‏كنیم .
    ولى قبل از پرداختن به استدلال دو نكته را یاد آور مى‏شویم یكى آنكه عده‏اى از بزرگان فرموده‏اند كه شناخت‏خداى متعال امرى فطرى و بى‏نیاز از استدلالات فلسفى است و دیگرى آنكه بعضى از فلاسفه تصریح كرده‏اند به اینكه اقامه برهان بر وجود خداى متعال صحیح نیست. ([1]) بنا بر این لازم است این دو موضوع را قبلا مورد بررسى قرار دهیم
    فطرى بودن شناخت‏خدا
    واژه فطرى در موردى بكار مى‏رود كه چیزى مقتضاى فطرت یعنى نوع آفرینش موجودى باشد و از این روى امور فطرى داراى دو ویژگى هستند یكى آنكه نیازى به تعلیم و تعلم ندارند دیگرى آنكه قابل تغییر و تبدیل نیستند ویژگى سومى را نیز مى‏توان بر آنها افزود و آن اینكه فطریات هر نوعى از موجودات در همه افراد آن نوع یافت مى‏شود هر چند قابل ضعف و شدت باشند .
    امورى كه در مورد انسان بنام فطرى نامیده مى‏شود به دو دسته كلى قابل تقسیم است‏یكى شناختهایى كه لازمه وجود انسان است و دیگرى میلها و گرایشهایى كه مقتضاى آفرینش وى مى‏باشد ولى گاهى واژه فطرى در برابر واژه غریزى بكار مى‏رود و به ویژگیهاى نوع انسان اختصاص داده مى‏شود بر خلاف امور غریزى كه در حیوانات نیز وجود دارد .
    در مورد خداى متعال گاهى گفته مى‏شود كه خداشناسى امرى فطرى است كه از قسم اول از امور فطرى محسوب مى‏گردد و گاهى گفته مى‏شود كه خداجویى و خداپرستى مقتضاى فطرت اوست كه از قبیل قسم دوم بشمار مى‏رود و در اینجا سخن از شناخت‏خدا است .
    منظور از شناخت فطرى خدا یا علم حضورى است كه مرتبه‏اى از آن در همه انسانها وجود دارد و شاید آیه شریفه(ا لست بربكم قالوا بلى) ([2]) اشاره به آن باشد و معلولى كه داراى مرتبه‏اى از تجرد باشد مرتبه‏اى از علم حضورى نسبت به علت هستى‏بخش را خواهد داشت هر چند ناآگاهانه یا نیمه آگاهانه باشد و در اثر ضعف قابل تفسیرهاى ذهنى نادرست باشد. ([3])
    این علم در اثر تكامل نفس و متمركز كردن توجه قلب به ساحت قدس الهى و بوسیله عبادات و اعمال صالحه تقویت مى‏شود و در اولیاى خدا به درجه‏اى از وضوح مى‏رسد كه خدا را از هر چیزى روشنتر مى‏بیند چنانكه در دعاى عرفه آمده است: ا یكون لغیرك من الظهور ما لیس لك حتى یكون هو المظهر لك .
    و گاهى منظور از شناخت فطرى خدا علم حصولى است‏شناختهاى حصولى فطرى یا از بدیهیات اولیه هستند كه به فطرت عقل نسبت داده مى‏شوند و یا دسته‏اى از بدیهیات ثانویه هستند كه در منطق به نام فطریات نامگذارى شده‏اند و گاهى به نظریات قریب به بدیهى هم تعمیم داده مى‏شود از این نظر كه هر كسى با عقل خدادادى مى‏تواند آنها را درك كند و نیازى به براهین پیچیده فنى ندارد .
    چنانكه افراد درس نخوانده و تعلیم ندیده هم مى‏توانند با استدلالهاى ساده پى به وجود خداى متعال ببرند .
    حاصل آنكه خداشناسى فطرى بمعناى علم حضورى به خداى متعال داراى درجاتى است كه درجه نازله آن در همه مردم وجود دارد هر چند مورد آگاهى كامل نباشد و درجات عالیه آن مخصوص مؤمنین كامل و اولیاى خدا است و هیچ درجه‏اى از آن بوسیله برهان عقلى و فلسفى حاصل نمى‏شود و اما بمعناى علم حصولى قریب به بداهت از راه عقل و استدلال بدست مى‏آید و قریب بودن آن به بداهت و سهولت استدلال براى آن بمعناى بى‏نیازى از برهان نیست ولى اگر كسى ادعا كند كه علم حصولى به خداى متعال از بدیهیات یا فطریات منطقى است و ابدا احتیاجى به استدلال ندارد چنین ادعائى قابل اثبات نیست
    امكان استدلال برهانى بر وجود خدا
    مطلب دیگرى كه باید در اینجا مورد بررسى قرار گیرد این است كه آیا مى‏توان برهان عقلى و منطقى بر وجود خداى متعال اقامه كرد یا نه در صورت اول سخن بعضى از حكماى بزرگ مانند ابن سینا مبنى بر اینكه اقامه برهان بر وجود خداى متعال صحیح نیست را چگونه مى‏توان توجیه كرد و در صورت دوم وجود خداى متعال را چگونه مى‏توان اثبات كرد .
    پاسخ این است كه بدون شك علم حصولى به خداى متعال بوسیله برهان عقلى و فلسفى ممكن است و همه فلاسفه و متكلمین و از جمله خود ابن سینا براهین متعددى براى این مساله اقامه كرده‏اند ولى گاهى فلاسفه و منطقیین واژه برهان را به برهان لمى اختصاص مى‏دهند بنا بر این ممكن است منظور كسانى كه اقامه برهان بر وجود خداى متعال را صحیح ندانسته‏اند این باشد كه برهان لمى براى این مطلب وجود ندارد زیرا برهان لمى بر چیزى اقامه مى‏شود كه علت معلومى داشته باشد و از راه علم به علت وجود معلول را اثبات كنند ولى وجود خداى متعال معلول علتى نیست تا بتوان از راه علم به علت آن را اثبات كرد و شاهد این توجیه آن است كه در كتاب شفاء مى‏گوید و لا برهان علیه لانه لا عله له .
    و ممكن است منظور از نفى برهان بر وجود خداى متعال این باشد كه هیچ برهانى نمى‏تواند ما را به وجود عینى و شخصى خداى متعال رهنمون شود و نهایت چیزى كه از براهین بدست مى‏آید عناوینى كلى از قبیل واجب الوجود و عله العلل و مانند آنها است و چنانكه در مقدمه مقاله یادآور شدیم شناخت‏شخصى مجردات جز از راه علم حضورى امكان ندارد .
    وجه سومى را نیز مى‏توان ذكر كرد و آن این است كه مفاد براهینى كه براى وجود خداى متعال اقامه مى‏شود این است كه آفریدگان آفریدگارى دارند یا موجودات معلول عله العللى دارند یا موجودات ممكن الوجود نیازمند به واجب الوجود هستند پس این براهین بالاصاله محمولاتى را براى مخلوقات اثبات مى‏كنند نه اینكه مستقیما وجود خالق و واجب الوجود را اثبات نمایند این توجیه با سخن كسانى سازگارتر است كه چنین تعبیر كرده‏اند الواجب الوجود لا برهان علیه بالذات بل بالعرض.
    برهان لمى و انى
    با توجه به توجیه اول سؤالى مطرح مى‏شود كه اگر برهان لمى بر وجود خداى متعال اقامه نمى‏شود پس چگونه بعضى از براهین این مسئله برهان لمى تلقى شده است و آیا لمى نبودن برهان زیانى به اعتبار آن نمى‏زند .
    پاسخ وافى و مشروح به این سؤال نیازمند به تحقیق در باره اقسام برهان است كه پرداختن به آن ما را از مقصدى كه در این مبحث داریم دور مى‏كند آنچه به اختصار در اینجا مى‏توانیم بگوییم این است كه اگر برهان لمى را بصورت زیر تعریف كنیم نه تنها در سایر مباحث فلسفى بلكه براى وجود خداى متعال هم مى‏توان برهان لمى اقامه كرد و آن این است برهان لمى برهانى است كه حد وسط آن علت براى اتصاف موضوع نتیجه به محمول آن باشد خواه علت براى خود محمول هم باشد یا نباشد و خواه علت‏خارجى و حقیقى باشد یا علت تحلیلى و عقلى .
    --------------------------------------------------------------------------------
    [1]. ر. ك: الهیات شفاء مقاله 8 ف 4 و تعلیقات ص 70.
    [2]. ر. ك: سوره اعراف آیه 172.
    [3]. ر. ك: مقاله «اقسام شناخت».
    امضاء
    12سال اهنگر نفس خود بودم برکوره ریاضت می نهادم و بر اتش مجاهده می تافتم و بر سندان مذمت می نهادم و پتک ملامت بر او می کوفتم تا نفس خویش را اینه ساختم و اسلامی تازه اوردم و همه خلق مرده دیدم.
    *بایزید بسطامی*
    مركز انجمنهاي اعتقادي گنجينه الهي:http://ganjineh-elahi.com/
    مركز انجمنهاي تخصصي گنجينه دانش:http://www.ganjineh-danesh.com/forum.php

  2. تشكر

    نوای عشق (11-05-2010)

  3.  

  4. Top | #2

    عنوان کاربر
    مدیر افتخاری
    تاریخ عضویت
    May 2010
    شماره عضویت
    378
    نوشته
    9,715
    تشکر
    5,211
    مورد تشکر
    11,680 در 5,265
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پاسخ : راه شناختن خدا

    مفهومی که عموم مردم از خدای متعال درک می کنند و معنایی که هنگام شنیدن واژه خدا یا معادلهای آن در زبانهای مختلف می فهمند عبارت است از موجودی که جهان را آفریده است به دیگر سخن خدا را به عنوان آفریدگار می شناسند و احیانا معانی دیگری از قبیل پروردگار و معبود کسی که شایسته پرستش است را مورد توجه قرار می دهند و در واقع خدا را بعنوان انجام دهنده کار آفرینش و توابع آن می شناسند .
    فلاسفه با توجه به اینکه اینگونه مفاهیم از مقام فعل الهی و بعضا از افعال مخلوقین مانند پرستیدن انتزاع می شود کوشیده اند مفهومی را بکار بگیرند که حکایت از ذات مقدس الهی نماید بدون اینکه احتیاجی به در نظر گرفتن افعال و مخلوقات وی داشته باشد و بدین ترتیب مفهوم واجب الوجود را برگزیده اند یعنی کسی که هستی او ضروری و زوال ناپذیر است .
    ولی این مفهوم هم یک مفهوم کلی و ذاتا قابل اشتراک و صدق بر مصادیق متعدد می باشد از این روی باید بهترین اسماء و کلمات را اسم الله دانست که اسم خاص و به اصطلاح علم شخصی است و شاید این اسم شریف نخست از طرف انبیاء و پیشوایان دینی مطرح شده باشد .
    اما برای دانستن معنای اسم خاص شناختن شخص مسمی لازم است شناختی که در مورد محسوسات بوسیله ادراک حسی و در غیر محسوسات تنها از راه علم حضوری حاصل می شود و هنگامی که موجودی قابل درک حسی نباشد راه شناختن شخص او منحصر به علم حضوری خواهد بود و هر چند اثبات وجود چنین علمی مربوط به فلسفه است اما خود این علم از راه بحثهای فلسفی بدست نمی آید و آنچه از کاوشهای عقلی و براهین فلسفی حاصل می شود طبعا مفاهیم کلی عقلی خواهد بود و از اینجا نکته گزینش واژه واجب الوجود از طرف حکماء الهی روشن می شود .

  5. تشكر

    نوای عشق (11-05-2010)

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi