صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 13

موضوع: ۩ |♥|♥|♥| ۩ خاطرات و دلنوشته هاي زائران وادي عشق، راهيان نور ۩ |♥|♥|♥| ۩

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,753
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,462
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    goll ۩ |♥|♥|♥| ۩ خاطرات و دلنوشته هاي زائران وادي عشق، راهيان نور ۩ |♥|♥|♥| ۩





    ازتو مي خواهم بنويسي
    ازتوئي که سعادتت يارت شد وزائر وادي عشق شدي
    از تو که فکه را ديدي، حکايت هايش را شنيدي

    از تو که طلائيه را ديدي و غربت شهيدان را
    با تمام وجودت حس کردي

    تو که در خاک پاک شلمچه نفس کشيدي
    و هم ناله شهيدانش شدي

    تو که وسعت بي انتهاي اروند را ديدي
    و صداي ناله لب هاي خشک شهيدانش را شنيدي

    از تو که توفيق رفتن به دهلاويه را داشتي
    و سکوت پر رمزش را به صداي پايت شکستي

    ازتو مي خواهم که بنويسي
    ازعشق ،‌از شهادت ،‌از غربت ، از گمنامي ،‌
    از مظلومي ، از رشادت ، از شهامت

    ار هرآنچه که شهيدان با زبان بي زباني باتو گفتند
    وقلبت را تصرف کردند و دست و پاي دلت را
    در زنجيرعشقي خدائي کردند

    وشايد تا به حال نميدانستي که
    پس از آن سفر نوراني
    تو رسول شهيداني
    که پيام خون پاکشان را
    با تمام وجودت به گوش همه برساني

    همه انها که زماني بيدار بودند و شايد اينک خواب...
    همه آنها که از ابتدا خواب بوده اند و هنوز نيز ...
    همه آنهائي که مي خواهند بيدار شوند و نيازمند تلنگري ...

    پس بسم الله ........








    ویرایش توسط فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* : 04-04-2011 در ساعت 03:41
    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  2. تشكرها 6

    parsa (05-05-2011), seyed yasin (04-04-2011), نرگس منتظر (04-04-2011), خادمه زینب کبری(س) (01-03-2014), شهیده (12-04-2012)

  3.  

  4. Top | #2

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,753
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,462
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    goll



    از دل هزاران شهید عبور کردی ، در ایستگاههای بهشت ، لختی درنگ کردی و برایت روایت کردند و گریستی ، به تو گفتند که کربلا همچنان جاری است ، از عاشورای 61 هجری تا امروز و فرداو...

    شاید بارها و بارها به هر کدام از قدمگاههای شهیدان که می رسیدی ، با خود می گفتی کاش مرا نیز به خیل شهیدان راهی بود و حسرت می خوردی که چرا از قافله جا مانده ای . آری زمان ما را از قافله کربلا دور داشته است . اما هنوز می توان آن گونه که سید شهیدان اهل قلم خواست ، بخواهیم ( کربلا ما را نیز در خیل شهیدان بپذیر)



    به شهر باز می گردی ، دلت برای همین بیابانها می گیرد. اولش می خواهی زار بزنی و گریه کنی . تازه با رفقایت مانوس شده بودی ، تازه شهدا را شناخته بودی ، تازه فهمیده بودی که هر چه هست ، در گمنامی و در این بیابانهاست.
    به خود می آیی ، سبکبار می شوی ، خیلی چیزها آموخته ای که هرگز نباید فراموششان کنی ، چنانچه زینب (س) کربلا را فراموش نکرد.
    به شهر که نزدیک می شوی دلت تنگ می شود ، برای خاک ، برای نخل ، برای خاکریز ، برای جاده ای که هنوز رد خمپاره ها بر آن جا مانده بود . برای ترکش هایی که زنگ زده بودند و برای آسمان مردانی که سالها بود در ملکوت گم شده بودند.
    پر از حیرتی، پر از حسرتی ، چیزی را جا گذاشته ای ، شاید رد پایت را . شاید گناهانت را ، شاید آرزوهای دور و درازت را ، شاید کودکی ات را ، و شاید دلت را . روزهایی است که تو هم مثل شهیدان پر از نور خدا زیسته ای ، روزهایی است که به مرگ خندیده ای ، روزهایی است که در سرزمین های جنوب زیسته ای ، روزهایی است که در زیارت اولیاء الله بوده ای .

    زیارت قبول






    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  5. تشكرها 4

    parsa (05-05-2011), seyed yasin (04-04-2011), نرگس منتظر (04-04-2011)

  6. Top | #3

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن اهل بیت علیهم السلام
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    143
    نوشته
    21,044
    صلوات
    4413
    دلنوشته
    5
    اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍاَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک
    تشکر
    45,361
    مورد تشکر
    50,598 در 16,233
    وبلاگ
    15
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    goll


    ای شلمچه با آنها که بعدها می آیند قصه هایت را بگو ...
    اگر بی توجهی نشان دادن باز بگو ... با زبانی دیگر ... با آهنگی نوتر ...
    اگرباز توجهی نکردن برسرشان فریاد بکش ...
    سرت را به دیوار هستی بکوب تا بالاخره مجبور شوند بشنوند ...
    وقتی شروع به صحبت کردی لازم نیست ادای سخن رانان حرفه ای را درآوری ... نه ..فقط راست بگو ...
    آنچه را با چشمت دیدی به زبان آور ...
    ای شلمچه آنها از زندگی دنیا حضی نبرده بودند ... آمده بودند تا بگویند دنیا حرفی برای گفتن ندارد

    امضاء

  7. تشكرها 4


  8. Top | #4

    عنوان کاربر
    عضو آشنا
    تاریخ عضویت
    February 2011
    شماره عضویت
    1099
    نوشته
    41
    تشکر
    39
    مورد تشکر
    145 در 38
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    خاطرات سفر عشق

    بسم رب الشهداء و الصدیقین

    امروز برای شهدا وقت نداریم ای داغ گل لاله تورا وقت نداریم
    با حضرت شیطان سرمان گرم گناه است ما بهر ملاقات خدا وقت نداریم
    چون فرد مهمی شده نفس دغل ما اندازه یک قبله دعا وقت نداریم
    در کوفه تن بی غیرت ما خانه نشین است بهر سفرکرببلا وقت نداریم
    هرچند که خوب است شهیدانه بمیریم خوب است ولی که ما وقت نداریم
    20سال گذشت و امسال سال نود توفیق دوباره یار شد تا برای بیستمین مرتبه به دیار عاشقان و کربلای ایران رفتیم ولی چه افسوس که خیلی زود می گذرد هر سال سعی میکنیم بهتر از قبل باشیم تا توجه بیشتری شهدا به ما داشته باشند تا سال خوبی را پشت سر بگذاریم "
    صبح بود که ما دریادمان اروند بودیم ، واقعا حال وهوای خوبی داشت هم جای زیبایی بود دیدن دریاچه اروند و به یاد اوردن خاطرات سال های قبل و قهرمانی هائی که سر بازان امام زمان-ع- در اینجا داشتند.
    به حدی که الان هم می خواهند روی یکی از عملیاتهای بزرگ در مراحل بالای نظامی کار کنند روی این عملیات کار می کنند که چگونه در بهمن ماه سال 1364ایران توانست از این دریاچه وحشی که در برخی ایام مخصوصا درزمستان سرعت اب به 80کیلومتر در ساعت می رسد و با انواع رادارهائی که سیا و موساد در اختیار صدام گذاشته بود وبه ادعای خودشان اگر ایرانیها یک دمپائی را جا به جا می کردند از دید رادارهای ما دور نبود شما اینهمه غواص را جا به جا کردید و عملیات بزرگی کردید و توانستید از دریاچه ائی که با انواع موانع امنیتش را تحت پوشش قرار داده بودند به فاو برسند و انجا را که برای عراقی ها خیلی اهمیت داره به خاطر نزدیکی به بصره مرکز اقتصادی عراق بیش از یک سال در تصرف خود در اورند و و دست اخر با انواع نامردیها که از بمبهای شیمیائی استفاده کردند توانستند ایران را متقاعد کند در مقابل اعتراف عراقی ها به شجاعت ایرانیها فاو را باز پس بگیرند . بله چه زیبا فرمود امان شهدا((که اگر اسلام به ما اجازه می داد ما کلیدهای بصره را هم فتح می کردیم اما ما متجاوز نیستیم و فقط می خواهیم حقانیت خودمان را ثابت کنیم)).
    به برخی که نگاه می کردیم بار اولی ها بودند به حال انها غبطه می خوردیم که چگونه با شهدا انس گرفته اند (همانهائی که به گفته گوینده اخبار صداو سیما دو ونیم(5/2)میلیون نفر امسال به سرزمین کربلای ایران رفتند و که طبق امار انها70% انها برای بار اول بود که راهی این سر زمین می شدند ) و در گوشه گوشه این سر زمین با همان لباسهائی که برای عید خریده بودند و از تمیزی برق می زد روی زمین می نشستند و با شهدا سخن می گفتند ، گویا یافته بودند کلام قران را که شهدا را رفیقهای خوبی در این دنیا می داند و این افراد هم دنبال این بودند که برای خود رفیقی پیدا کند که طاقت شنیدن درد دلهای انها را داشته باشد و از همه غم و غصه هائی که برای انها تعریف می کنند خسته نشود و غر نزند.
    در این میان من بودم و دوست داشتم با بعضی از انها صحبت کنم که چرا به این سر زمین امدند و حاضر هستند حتی در گرمای خوزستان اینگونه با شهدا عشق بازی کنند لذا سراغ یکی از انها که لباس رزمی تکواندو هم داشت رفتم و پرسیدم : برادر می توانم چند لحظه وقتتان را بگیرم ؟
    کمی مکث کرد که گویا هنوز حرفهایش با شهدا تمام نشده بود قبول کرد که با من هم همراهی کند.
    من هم خوشحال از اینکه رفیق خوبی پیدا کرده ام کنارش نشستم روی زمین و صحبتها را شروع کردم.
    گفتم : دوست عزیز من از طلبه های قم هستم و اگر میشود شماهم خودتان را معرفی کنید؟
    گفت: من هم حسینی هستم و از تهران امده ام که امسال برای بار چهارمین بار است با دوستانم که از شاگردان باشگاه من هستند امده ام؟
    پرسیدم دوست عزیز چند سالته؟ ودر کدام ورزشگاه کار می کنید؟
    گفت : 43 سال و در ورزشگاه منتظران مهدی –علیه السلام- که حدود300 شاگرد دارم و این 20نفر را با خانواده انتخاب کرده ام و همراه خود آورده ام برای کارهای نمایشی رزمی و از بچه های ما کسانی هستند که اولین مدال طلای کشور را اورده اند
    n بعد اون را هم صدا زد(سهیل بیا اینجا) یکی از بچه ها هم که با لباس رزمی بود امد پیش استادش و گفت بله استاد حسینی کارم دارید؟
    n استاد حسینی گفت این حاج اقا از رفیقهای من سئوال کرد که من هم شما را صدازدم
    من هم سلام کردم و گفتم سلام قهرمان به کربلای ایران خوش امدی
    گفت : سلام حاج اقا ممنونم .
    از استاد حسینی پرسیدم . استاد چرا این بچه هارا اوردید و اینکه هر 4 سال با گروهی از بچه های خودتان می ائید چه قصدی دارید و چرا اینجا را برای تعطیلات عید انتخاب کرده اید؟
    گفت : ما در تهران خوب با بچه ها کار می کنیم و بچه های ما درهمین سن کم به مراحل خوبی رسیده اند مثلا همین اقا سهیل خودمان 9 سال است که زیر نظر خدم کار کرده و توانسته دان 4 تکواندو را بیاورد اما انچه برای من مهم است این است که باید ورزشکارهای ما علاوه بر یادگیری خوب فنون رزمی روحیه پهلوانی هم داشته باشند تا بتوانند از سربازان خوب امام زمان باشند خودم از امام صادق خوانده ام که حضرت می فرماید : یاوران مهدی-عج- فقط از خدا می هراسند و شهادت می طلبند وهمواره ارزو می کنند که در راه خدا کشته شوند .
    - استاد خوب مطالعه هم دارید من هم در تائید فرمایش شما جمله شهید همت یادم افتاد که می فرماید: امام زمان با گروهی از شهدا قیام میکنند
    (استاد حسینی) بله شهدا ما اینگونه بودند وبه نظر من کسی که بتواند اینگونه باشد اون پهلوان است و ورزشکار باید پهلوان هم باشد لذا بچه ها را می اورم که با این پهلوانها اشنا شوند تا پهلوان بار بیایند .
    استاد حرفهایت من را یاد شهید ابراهیم هادی جانشین اصلاعات عملیات جبهه غرب انداخت که هم کشتی گیر خوبی بود و هم فوتبالیس ورزمی کار خوبی بود به حدی که حتی در جبهه هم تیم فوتبال راه انداخته بود و بعضی موقع مسابقه کشتی هم برقرار میکرد و خیلی خوب است این چند روز این کتاب را با هم بخوانیم یادتان باشد وقتی به محل استراحت برگشتیم یادم بیاوری تا این کتاب را خدمتتان بدهم.
    - ممنون حاج ااقا حتما خیلی خوب است این گونه کتاب ها را در باشگاه هم داشته باشیم ، اگر کتابهای دیگری هم در زمینه ورزشی یادتان هست بفرمائید تا تهیه کنیم و در باشگاه بگذاریم تا هم بچه ها و هم خودمان بخوانیم
    چشم حتما برایتان چند کتاب دیگر هم مانند کشتی در میدان جنگ و فوتبالیست قهرمان را که خاطرات برخی شهدا مانند شهید کاظمی و دیگر شهداست را روی کاغذی می نویسم و در اختیارتان قرار می دهم
    استاد به من که خیلی خوش گذشت و لی شما ببخشید که شما را از این حال وهوا معنوی که داشتید در اوردم برای اخرین سئوال اگر بخواهید اخرین جمله خودتان را بفرمائید و بعد ما با اجازه شما باید برای زائران شهدا گمنام اروند سخنرانی داشته باشیم از خدمتتان مرخص شویم و عد با شاگردان شما صحبت کنیم.
    استاد حسینی برای اخرین جمله کمی فکر کرد وبعد با احساس غربت دوری از صاحب باشگاه خودشان (به قول خود استاد صاحب باشگاه امام زمان بود) گفت :((یامهدی، در بهاری که پر از معجزه و احساس است؛ هفت سینم سین سیمای تو را کم دارد))
    -----ادامه خاطرات را در پست بعدی قرار می دهم

  9. تشكرها 6

    parsa (05-05-2011), فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* (06-04-2011), نرگس منتظر (30-04-2011), شهیده (12-04-2012)

  10. Top | #5

    عنوان کاربر
    عضو آشنا
    تاریخ عضویت
    February 2011
    شماره عضویت
    1099
    نوشته
    41
    تشکر
    39
    مورد تشکر
    145 در 38
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    ادامه خاطرات سفر عشق


    ما رفتیم برای سخنرانی و توضیح اروند که توجهات الهی را ذیل ایه شریفه
    ((إِنَّ الَّذينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ أَلاَّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتي‏ كُنْتُمْ تُوعَدُونَ (فصلت-30))
    و حماسه مقدس عملیات والفجر 8و توسل رزمندگان به خدا صحبت کردم و مجدد برای صحبت های دوستانه با برخی دوستان رفتم.
    سراغ اقا سهیل رفتم که استاد حسینی معرفی کرده بود و اولین مدال طلا را در تکواندو رشته نونهالان اورده بود . واقعا بچه با صفائی بود در عین شیطنتهای زیرکانه که برخی از همشاگردیهایش را ذله کرده بود و بچه ها دنبالش بودند که به قول معروف جشن پتو براش بگیرند و در کنار ساحل اروند حالشو جا بیاورند .
    گفتم سهیل چه کار کردی که بچه ها دنبالت می گردند.
    - هیچی حاج اقا داشتند تمرین می کردند من رفتم چند تاشون رو هل دادم تو اب بقیه هم خندیدند اینها لجشون گرفته
    سهیل ورزشکار که دیگران را اذیت نمی کنه؟
    حاج اقا شوخی کردم ما با هم همیشه شوخی میکنیم تازه من هم ارشد انها هستم و با بچه ها خیلی صمیمی هستم انها هم با من شوخی میکنند .
    خوب سهیل جان با ما چطور ، ما هم میتوانیم با شما صمیمی شویم؟
    حاج اقا ما هم دوست داریم با شما رفیق شویم.
    - پس دیگه نمی خواهد رسمی باشی من مرتضی هستم شما هم سهیل از این به بعد می توانی ممنو مرتضی صدا کنی
    - باشه اقا مرتضی.
    - سهیل سال چندم است که اینجا می ائی؟
    - سال دومم است
    سال اول چطور بود که امسال هم اینجا امدی؟
    - سال اول که خیلی خوش گذشت ، اصلا اینجا یک طور دیگه ای است ؛ اینجا ادم حس میکنه به خدا نزدیکتره اینجا همه با هم خوب هستند و همدیگر را هم خیلی تحویل می گیرند ایکاش همه در تهران اینطور بودند نه اینکه اصلا به یاد همدیگر هم نباشند.
    - سهیل جان حرفهای خیلی خوبی می زنی با این سن کمت ولی خیلی فهمیده هستی . راستی چند سالته؟
    - من 13 سالمه
    - عجب دان چهار تکواندو و13 سال از کی ورزش را شروع کردی؟
    - از 4سالگی با همین استاد حسینی از همون اول زیر نظر استاد حسینی بودم
    - اذیت نمی شدی 4سالت بود این همه تمرین و مسیری که می رفتی ت به باشگاه برسی
    - نه اقا مرتضی پدر مادرم خیلی زحمت کشیدند و خیلی تشویق می کردند که دنبال ورزش با شم خودم هم خیلی علاقه داشتم .
    - سهیل استاد حسینی می گفت اولین مدال تکواندو را اوردی کی بود و کجا؟
    - سال قبل در کانادا
    - باز هم مسابقه داری
    - بله چند ماه دیگه می خواهم بروم تایلند با چند تا از همین دوستهام کهه اینجا هستند برای مسابقه
    - خوب اینجا برای چی اومدی خوب نبود بمانی و بیشتر تمرین کنی؟
    - حاج اقا الان که فصل تعطیلات عیده با مادرم امدم برای تعطیلات
    - چرا اینجا را انتخاب کردی ؟
    - خوب استاد حسینی گفت ما هم که دفعه قبل خیلی بهمون خوش گذشت اومدیم مادرم هم خیلی به شهدا علاقه داره با پدرم صحبت کرد اون هم اجازه داد بیائیم اینجا
    در همین حین بودیم که استاد حسینی سهیل را صدا کرد و ما را هم دعوت کرد تا با بچه ها باشیم من هم به دوستانمون که ما را اورده بودند برای سخنرانی هماهنگ کردم که با همین کاروان به مقر بر میگردیم و با انها خدا حافظی کردیم و راه افتادیم .
    خیلی قشنگ اروند را درست کرده بودند صدای شهید اوینی ، فرماندهان عملیات والفجر 8، نغمه های دلنشین مداحی و همه و همه فضای مناسبی اماده کرده بودند برای دلنشین کردن این سفر زیارتی عاشقان شهدا .
    در بین مسیر رسیدن به اتوبوسها هم نمایشگاه عفاف و 8سال دفعا مقدس برقرار بود که خیلی زیبا بود جملات زیبائی را هم روی بنرها و پوسترها نوشته بودند که هرکدامشان دریائی از معرفت بود
    مثل:
    - شهید عزادار نمی خواهد رهرو می خواهد (از شهید رضا ترنجی )
    - آنانکه به خون خود وضو میکردند *** دست وسر خود فدای او میکردند
    دردشت بلا میان خون و اتش *** گم کرده خویش جستجو میکردند
    وجملات زیبای دیگری که هرکدامشان معارف زیادی را یاد می داد انسان را واقعا به یاد فرمایش امام (ره) می انداخت که می فرمود : خدا رحمتتان کند 70 سال عبادت کردید خدا قبول کند یک روز هم یکی از این وصیت نامه شهدا را بردارید و بخوانید که چه درسهای اموزنده را به انسان می دهد و اقا(مقام معظم رهبری) می فرمایند من به این وصیت امام عمل کردم و هر وصیت نامه ای که دستم می رسید می خواندم حتی ان وصیت نامه ای را که بد خط نوشت بود را گرفتم و خواندم واقعا درسهای زیادی را از انها اموختم
    بعد از گذشتن از این مسیر به اتوبوس بسیجی های 141کربلا رسیدیم و با بچه ها سوار اتوبوس شدیم .
    ادامه خاطرات در پست بعدی..........

  11. تشكرها 6

    parsa (05-05-2011), فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* (12-04-2011), نرگس منتظر (07-04-2011), خادمه زینب کبری(س) (01-03-2014), شهیده (12-04-2012)

  12. Top | #6

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن اهل بیت علیهم السلام
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    143
    نوشته
    21,044
    صلوات
    4413
    دلنوشته
    5
    اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍاَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک
    تشکر
    45,361
    مورد تشکر
    50,598 در 16,233
    وبلاگ
    15
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    goll


    به همه بگو اینجا دهلاویه است!


    شرح شکن زلف خم اندر خم جانان

    کوته نتوان کرد که این قصه دراز است

    این جمله اینجا معنا می شود . اینجا که میعادگاه جان و جانان است . اینجا که هنوز خاکش بوی خون میدهد. اینجا که هر لیلایی ، لیلایی را کنار گذاشته و در پی لیلا رخی مجنون شده .
    براستی که لیلا اینجا بوی مجنون میدهد...!!!
    حقیقت جویان ...!! کجا دنبال حق می گردید ...؟! چرا به دور خود ...؟!
    بیایید ... بیایید ... حق اینجاست ...!
    جویندگان علم را بگویید ، لابلای کتابها دنبال علم نگردند .
    کتابها را بسته و اینجا بیایند . اینجا تجلی خانه ی علم الهی است .



    به سالکان بگویید ، آتش در خرقه زنند و از کنج حجره بیرون آیند .
    عرفان به پای این یادمان چکیده است .
    ظرف دل بیاورند ، پر کنند و ببرند . هر کس به اندازه وسعش ....!!
    اینجا دهلاویه است ...!!!
    تاجران را بگویید تجارتخانه ها را تعطیل کرده ، به اینجا بیایند .
    اینجا بازاری بی ضرر است .
    هر چه بیاورند به نرخ بالایی به فروش میرسد .هر چه بفروشند سود دارد . سود کلان ...!!!
    اگر دل بیاورند ، جان میبرند ؛ اگر جان بیاورند ، جانان ...!!
    به اهالی قلم بگویید ، قلم ها را شکسته و اینجا بیایند .

    اینجا بیایند و سرانگشت را در رمل های داغ فرو برند ، سپس به آسمان بنگرند و بگویند :
    بسم الله و بالله و علی ملة رسول الله .
    آنگاه بر دشت روان ، بقلمی روان بنویسند :
    شرح شکن زلف خم اندر خم جانان
    کوته نتوان کرد که این قصه دراز است
    بنویسند :
    ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون
    بنویسند تا ماندگار بماند خط سرخ شهادت .
    دهلاویه

    دهلاویه روستایی است در 12 کیلومتری غرب سوسنگرد که طی روزهای 27/7 تا 23/8/59 یکی از نقاط درگیری نیروهای خودی و دشمن بود و بین آنها دست به دست می شد تا آن که در 24/8/1359 دهلاویه اشغال گردید.
    در 26/3/60 نیروهای شهید چمران طی عملیاتی دهلاویه را آزاد کردند، لیکن دشمن با حملات خود این روستا را مجدداً اشغال کرد.
    در این عملیات فرمانده نیروهای خودی (ایرج رستمی) به شهادت رسید و هنگامی که دکتر چمران فرمانده ستاد جنگ های نامنظم برای معرفی فرمانده جدید عازم دهلاویه شد، در پشت کانال این منطقه (مکان فعلی یادمان) بر اثر اصابت گلوله خمپاره دشمن به شدت مجروح شد و هنگام انتقال به اهواز به شهادت رسید.
    بعد از این عملیات، دشمن با وجود در اختیار داشتن دهلاویه آن را تخلیه کرد و در غرب آن مستقر شد. به این ترتیب روستای دهلاویه از دشمن خالی شد، در حالی که در تصرف خودی نیز قرار نگرفت تا این که در 27/6/60 در عملیات شهید آیت الله مدنی، این روستا آزاد شد.
    از آن هنگام تا عملیات (8/9/60) غرب دهلاویه خط مقدم نیروهای خودی بود.


    فراوری: رها آرامی
    بخش فرهنگ پایداری تبیان
    منابع :
    قطعه ای از دستنوسته سیدرضا موسوی
    ویژه نامه راهیان نور


    امضاء

  13. تشكرها 6


  14. Top | #7

    عنوان کاربر
    عضو آشنا
    تاریخ عضویت
    February 2011
    شماره عضویت
    1099
    نوشته
    41
    تشکر
    39
    مورد تشکر
    145 در 38
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    ابادان شهر استقامت

    با بچه ها سوار اتوبوس شدیم و راه افتادیم به سمت مقری که قرار بود این چند روز درآنجا باشیم . در بین مسیر هم بچه ها با شورو نشاطی که داشتند با همدیگر مشغول صحبت و بگو وبخند بودند ؛ کمی راه که افتادیم استاد حسینی به بچه ها گفت بچه ها هرکس سئوالی از حاج آقا دارد سئوال کند .
    بعضی بچه ها سئوالهای شرعی مانند سئوالهایی در مورد نماز و استفاده بهتر از وقت و موقعیتی که پیش امده کردند [ واقعا چقدر سخت است که بچه های ما در ورزش به این حد از پیشرفت رسیده اند ولی حتی نسبت به برخی مسائل اولیه دین این مقدار ضعیف هستند وبدتر از ان اینکه بعضی موقع اساتید ندارس و دانشگاه هستند که نسبت به مسائل واجب دینی خود این مقدار اطلاعات کمی دارند خدا کند این روایت امام صادق را به عالم میتوانستم برسانم که حضرت فرمود ((از مانیست کسی که حداقل یک روز را در هفته برای یاد گیری مسائل شرعی خود قرار ندهد))] و من هم تا حدودی پاسخ دادم تا رسیدیم به آبادان .
    در ابادان کمی در مورد مکانهای جذاب آبادان مانند پالایشگاه نفتی و بندر آبادان و سینما رکس ابادان و قضیه اتش سوزی ان توسط عمال شاه برای بدنام کردن مسلمانان و اهمیت این شهر نفت خیز برای بچه ها توضیح دادم که از کنار مسجدی که در کنار کلیسا بود عبور کردیم ، کلیسا را به بچه ها نشان دادم که در کنار مسجد ساخته شده بود و علت ان را که اذیت و ازار مسلمانان بود که در هنگام نماز مسلمانان ناقوس ان را به صدا در می اوردند تا مزاحم نماز شوند وهمچنین از تبلیغات وسیع مسیحیان توضیحاتی دادم . (واقعا دل انسان می سوزد که به فرموده امیر المومنین انها در باطل خود این قدر محکم هستند که حتی سر در وردی منازل خود را به شکل مثلثی شکل که نمادی از مسیحیت و کلیسا انهاست ساخته بودند ولی بعضی موقع ما مسلمانان حتی ممکن است ماهها بگذرد ولی پا در مسجد نگذاریم و یا اصلا به فکر ترویج معارف غنی اسلامی خود نباشیم).
    در بین صحبتها با بچه ها به حرفهای برخی مستشرقین مسیحی مانند دکتر گوستاولوبون امریکائی که در کتاب تمدن اسلام و عرب به بیان انها پرداخه اشاره ای کردم از جمله اینکه مسلمانان به خاطر تبعیت از قران و دستور پیامبر به علم اموزی به جائی رسیده بودند که 400سال در زمان بربریت اروپائی ها اقای انها بودند ولی به خاطر دوری از قران و عمل نکردن به ایات الان به عنوان جهان سومی معروف هستند ولی انها جهان اولی خود را می دانند و خود را اقای مسلمانان می دانند به جهت عمل کردن به دستوراتی که خداوند در کتابهای اسمانی که مفصل تر از همه در قران است الان به این حد از پیشرفت رسیدند به قول سید جمال الدین اسد ابادی به اروپا رفتم اسلام بود مسلمان نبود به ایران امدم مسلمان بود ولی اسلام نبود .
    البته باز هم جای شکر دارد که به برکت انقلاب اسلامی و خون پاک شهدا عزیز و برپائی کشوری با شعارهای اسلامی الان به این حد رسیدیم که در خیلی از مسائل علمی و مسائل دیگر جلوتر از کشورهای اروپائی هستیم مانند علم استفاده کردن از انرزی هسته ای و علم پزشکی .واقعا جا دارد همیشه یاد تلاشهای زیاد شهدائی مانند شهید چمران و شهید علی محمدی و دیگر شهدا دانشمند باشیم .
    بچه ها علم اموزی انقدر در روایات ما سفارش شده که حتی کسی را که به دنبال علم ست را مانند مجاهد رد راه خدا می داند که یک روز ان برابر است با 40سال عبادت در راه خدا و به فرموده پیامبرعزیزمان ملائکه بالهای خود را زیر پای انها می افکنند
    وبرای انها دعا می کنند خدا کند دستورهای اسلام در جهان حاکم شود همانطور که خانم موریتا چینی دانشمند بزرگ چین بعد از مسلمان شدن گفت روزی خواهد امد که دستورات اسلام در سراسر جهان حاکم میشود.
    رفقا درست است حتی خود غربیها اعتراف می کنند که دشمن سعی زیادی دارد که ما را از ارزشهای اسلامی خودمان که یکی از انها علم اموزی است ما را دور کند حتی کرلایل دانشمند مسیحی میگوید کلیساها ما را 200سال از اسلام و قران دور نگاه داشتند والا ما بیشتر پیشرفت داشتیم اما خودمان هم مسئولیم به قول قران
    (( کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته همه شما نگهبان هستید و نسبت به این نگهبانی هم مسئول هستید ))
    بله همه ما نسبت به یادگیری و حفظ دستورات الهی و پیشرفت ساز اسلام مسئول هستیم و این عذر از هیچ کس پذیرفته نیست که بگوید من نمی دانستم باید برویم دنال اینکه یاد بگیریم و به دیگران هم یاد بدهیم .
    ببینید یکی از شعارهای اسلامی ما محبت نسبت به اهلبیت است که این قدر دشمن در هراس است ؛ همه شما دیدید وقتی پهلوان رضا زاده وزنه را باشعار یا ابوالفضل بالا برد و نام مقدس حضرت ابوالفضل را روی سینه خود نوشت چقدر دیگران را به فکر برد که این چه ذکری است که قویترین مرد جهان را این قدر نیرو می دهد با یاد او سنگین ترین وزنه را بزند و بعد از ان در ماهواره ها و سایتهای دشمنان علیه اسلام چقدر ه این کار رضا زاده حمله کردند .ببینید رضا زاده در عرصه ورزش هم می شود نمونه و مجاهد در راه خدا .همه شما عزیزان ورزشکارم که خدا را شکر می کنم امروز را توفیق داشتم با شما باشم میتوانید با درس خواندن با الهام گرفتن از پهلوانان واقعی مان خودتان مروج اسلام باشید وهمه ما میتوانیم با این کارمان قلب امام زمانمان را شاد کنیم و خود و دیگران را اماده کنیم برای ظهور حضرت همانطور که شعار شما و نام باشگاه شما منتظران مهدی است .
    بعد از این صحبتها کمی هم در مورد عملیات ثامن الائمه و خاطرات برخی شهدا مانند شاهرخ ضرغام که باج گیر کاباره های قبل از انقلاب بود و با شنیدن پیام امامکه فرموده بود حصر ابادان باید شکسته شود صحبت کردم و در مورد ارزش حمایت و پیروی از ولایت فقیه که در امثال شهید بزرگوار ضرغام راه توبه را برای او باز کرد بلکه حتی او را به جائی رساند که به فرموده رسول خدا خوبان امت من در اخر الزمان بواسطه شهادت گلچین می شوند و ضرغام هم جزء خوبان شد
    در اخر هم به شوخی به بچه ها گفتم هرکس خسته شد از حرفهای ما بلند صلوات بفرستد .
    بعضی از بچه با صمیمیت صلواتی را فرستادند و گفتند حاج اقا واقعا روز خوبی بود خدا کند همه ما اهل عمل کردن باشیم ؛ ما حاضریم بیشتر بشنویم . که گفتم دیگه رسیدیم به مقر انشاالله عصر در راه شلمچه با هم بیشتر صحبت می کنیم
    ادامه خاطرات سفر در پست بعدی.......

  15. تشكرها 7

    parsa (05-05-2011), فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* (12-04-2011), مدير اجرايي (08-04-2013), نرگس منتظر (30-04-2011), خادمه زینب کبری(س) (01-03-2014), شهیده (12-04-2012)

  16. Top | #8

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن اهل بیت علیهم السلام
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    143
    نوشته
    21,044
    صلوات
    4413
    دلنوشته
    5
    اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍاَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک
    تشکر
    45,361
    مورد تشکر
    50,598 در 16,233
    وبلاگ
    15
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    goll



    ما هنوز هم فراموشی نگرفته ایم...


    فکر می کردم همه ی مردم یا بیشتر آنها دچار فراموشی شده اند. فکر می کردم از آن نوجوان 12 ساله تا پیرمرد 70 ساله که رفتند تا حالا 20 سال بعد از رفتنشان در آرامش و آسایش زندگی کنیم؛ همه را ؛ این اپیدمی فراموشی برده است از یاد مردم .
    اما نزدیکی های عید وقتی همه اسیر خاک شلمچه و طلائیه شدیم فهمیدم ما هنوز هم فراموشی نگرفته ایم...
    رفتیم ، رفتیم و هوایی شدیم .
    شنیدیم تپش های قلب مشتاقمان را به دیدار یارانی رفتیم که سجده کردن بر خاکشان را در تمامی لحظاتمان تمنا کرده بودیم.
    رفتیم تا از شهیدان عیدی بگیریم. تا سال جدیدمان را با نور وجود آنها تحویل کنیم. رفتیم تا روحمان را راهی معراج کنیم و کوله های دل بستگی مان را میان سیم خاردارها بگذاریم و بگذریم از هرچه تعلق است.
    دلمان رفت و از تعلق ها پاکیزه گشتیم. رفتیم و مجنون شدیم و آواره ی خاکریزها.

    در میان خاکریزها به دنبال نشانی از ملکوتیان گشتیم و نشان را در خاطرات هم رزمشان یافتیم:
    مردی از دیار نور که هر آنچه در خاک به دنبالش بودیم را به ما هدیه داد که برایمان گفت شرط آزادگی را و پاسخ داد به نماز نیاز ما.

    بر خاک شلمچه نشستیم و خود را معطر کردیم و گفت برایمان از شفاعت نامه ای که در شب عملیات همه آن را امضا کردند که هر کس شهید شد شفاعت دیگر دوستانش را کند. از امضایی که گلچین شد و از میان تمام شاهدان راه ملکوت را پیش گرفت .
    رفته بودیم که چه کنیم؟، چه بگوییم؟، چه بشنویم؟
    تجلیل کنیم یا عبرت بگیریم و پیمان ببندیم؟
    تجدید خاطره کنیم یا گریه کنیم؟





    میرقاسم لطیف زادهنفر اول نشسته - سمت چپ


    او گفت و ما عبرت گرفتیم .گفت و ما پیمان بستیم. گفت و ما در سکوت و تنهایی مان فکر کردیم و عهد بستیم
    او گفت و ما گریه کردیم. و گفت که زیباترین و پریقین ترین امضا برای میرقاسم لطیف زاده بود
    گفت که میرقاسم نوجوانی 16ساله بود، ریز نقش و کوچک بود. درس می خواند و می جنگید. نوجوانی که نماز شبش ترک نمی شد

    .نوجوانی که مشق خون می کرد .همه را برای نماز شب بیدار می کرد
    به شهر نمی رفت تا مبادا فضای شهر تمام معنویات جبهه را از او بگیرد. از رزمندگانی گفت که تمام نمازها را به جماعت می خواندند .

    هر کدام از آنها برای ما وصیت نامه ای را به امانت گذاشته بودند و تمام تأکید آنها به بحث ولایت فقیه و حجاب بود و ما به درسی که باید گرفت فکر می کردیم ،به وظیفه ای که بر دوش ما بود می اندیشیدیم.
    برایمان از فضای الهی جبهه ها گفت ، از سفره های پر اخلاصی که شروع و پایانش با دعا بود و جز نان خشک و کمپوت چیزی در آن نبود.
    و گفت برایمان از گردان امام سجاد(ع)، از گردانی که بعد از گذشت چند روز گروهان شد ، از گروهانی که دسته شد و از دسته ای که نفر شد، و 6 نفر باقی ماندند برای نگه داشتن یک خط !
    یکی از آن 6 نفر میرقاسم بود (وقتی به او گفتند چرا قرآنت را تند تند می خوانی گفته بود وقت تنگ است!)
    پسر نوجوانی که با بالاترین درجه ی یقین قرآنش را خواند و به سمت سنگرش رفت و چشم هایش را بست و راهی آسمان شد و به ما گفت که اینجا ماندن را گریزی نیست و رفتن را نیز هم...
    و اگر در جستجوی مقصد عروجی راه یکی ست:
    چشم هایت را به روی زمین ببند!
    تا راهی آسمان شوی...

    بخش فرهنگ پایداری تبیان
    منبع :
    روزنامه وطن امروز


    امضاء

  17. تشكرها 6

    *آیه های انتظار* (13-04-2012), parsa (05-05-2011), مدير اجرايي (08-04-2013), خادمه زینب کبری(س) (01-03-2014), شهیده (12-04-2012)

  18. Top | #9

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن اهل بیت علیهم السلام
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    143
    نوشته
    21,044
    صلوات
    4413
    دلنوشته
    5
    اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍاَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک
    تشکر
    45,361
    مورد تشکر
    50,598 در 16,233
    وبلاگ
    15
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    khmgin


    یاد خرمشهر بخیر..

    یادم میاد برای اولین باری که رفتیم راهیان نور و خرمشهر ..
    یه حس عجیبی نسبت به این شهر داشتم..

    امضاء

  19. تشكرها 5

    *آیه های انتظار* (13-04-2012), مدير اجرايي (08-04-2013), خادمه زینب کبری(س) (01-03-2014), شهیده (12-04-2012)

  20. Top | #10

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن اهل بیت علیهم السلام
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    143
    نوشته
    21,044
    صلوات
    4413
    دلنوشته
    5
    اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍاَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک
    تشکر
    45,361
    مورد تشکر
    50,598 در 16,233
    وبلاگ
    15
    دریافت
    0
    آپلود
    0
    فرصت گذشت و حرف دلم ناتمام ماند


    وصیتنامه های شهدا را چاپ می کنیم و برای دوستان و نزدیکانمان نقل می کنیم. اما گاهی یادمان می رود که عمل هم باید بکنیم


    گزارشی از راهیان نور

    اعزام کاروانهای راهیان نور در حالی این روزها کاهش یافته که زائران سرزمین های نور اعتقاد دارند به علت معنویت بالای این سفر، فرصت حضور آنها کوتاه بود و آنها زمان بیشتری برای زیارت شهدا می خواستند.
    هر چند هنوز آمار رسمی از میزان حضور راهیان نور در مناطق عملیاتی از سوی نهادهای رسمی و مسئول اعلام نشده ولی حضور پرشور زائران چه سازماندهی شده و چه به صورت شخصی در مناطق عملیاتی استان خوزستان نشان از افزایش تعداد مسافران در سال جاری دارد.
    هرچند در صورت تهیه بستر لازم برای حضور اعضای راهیان نور می شد این رقم را بیش از این نیز افزایش داد زیرا اغلب استانها از عدم امکان اعزام همه ثبت نام کنندگان برای حضور در مناطق عملیاتی خبر داده اند.
    یکی از مواردی که امسال در اعزام راهیان نور به خوبی به چشم آمد برنامه ریزی مناسب برای حضور آنها در خوزستان و استفاده از تمامی ظرفیتهای مناطق عملیاتی بود که راهیان نور موفق شدند بدون هیچ مشکلی از مناطق عملیاتی دیدن کنند و همچنین با حضور در پادگان شهید محمودوند، پیکر پاک 22 شهید تازه تفحص شده را زیارت کردند.
    همچنین امسال رعایت مسائل امنیتی بیشتر به چشم آمد به گونه ای که میزان حوادث رخ داده برای راهیان نور نسبت به سالهای گذشته بسیار کمتر شده بود.
    با وجود این اعضای راهیان نور همه از این سفر راضی هستند به خصوص افرادی که عزیزی را در این مناطق از دست داده اند و اکنون به دنبال گمشده خود هستند.

    محبوبه حسینی فرد فرزند یکی از شهیدان دفاع مقدس است که پیکر پدرش هیچگاه پیدا نشد و امروز این شهید به جاوید الاثر ملقب شده است. وی در خصوص حضورش در مناطق عملیاتی می گوید: بار اول است که در منطقه حضور پیدا می کنم و به همراه همسر و فرزندانم به مناطق عملیاتی جنوب کشور آمده ام.
    سالها بود که دلم می خواست این اتفاق بیفتد و امسال وقتی در رادیو شنیدم که خانواده های شخصی هم می توانند با وسیله خودشان به راهیان نور بیایند پیگیری کردیم و اکنون هم اینجا هستیم.
    وقتی در پاسگاه زید محل شهادت پدرم وارد شدم احساس واقعا غیر قابل وصفی پیدا کردم و انگار پس از نزدیک به 30 سال دوری از پدر، به ملاقات ایشان آمده ام.
    حسینی فرد در خصوص جایگاه شهدا در فرهنگ کشور ما نیز عنوان کرد: من خودم مانده ام که چطور به زحمت هایی که آنها کشیده اند پاسخ بدهم. آنها واقعا خدایی بودند و پرکشیدند. امروز هم با وجود سختی ها باید در مقابل جنگ نرم ایستاد و من اطمینان دارم که اگر موردی مانند آن هشت سال پیش بیاید این جوانان هم دست کمی از آنها ندارند و همانند آنها حاضر می شوند.



    امضاء

  21. تشكرها 5

    *آیه های انتظار* (13-04-2012), مدير اجرايي (08-04-2013), خادمه زینب کبری(س) (01-03-2014), شهیده (12-04-2012)

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi