انكاركنندگان يا شكاكان موضوع امام مهدي (عج )
اما كساني كه در انكار حديث مهدي (عج ) سخن گفته اند و يا در مورد آن ترديد روا داشته اند , از جمله كساني كه مي توان گفت احاديث مربوط به امام مهدي (عج ) را انكار و يا در آن ترديد كرده است , اولين شخص « ابومحمدبن الوليد البغدادي » است كه « ابن تيميه » در « منهاج السنه » از او نام مي برد.
او بر حديث « لامهدي الاعيسي بن مريم (ع ) » تكيه كرده است و ابن تيميه در پاسخ او مي گويد كه به علت ضعيف بودنش نمي توان بر آن استناد كرد. وما در ضمن آوردن سخنان ديگران به اين هدف مي رسيم كه اگر اين حديث درست و صحيح باشد جمع ميان آن و احاديث مهدي امكان پذير است . البته شرح زندگي از ابومحمد بغدادي وجود ندارد كه آگاهي پيدا كنيم كه او كيست .
دومين شخصي كه مي توان از او نام برد « عبدالرحمن بن خلدون مغربي » , مورخ معروف است كه در ميان اهل سنت به تضعيف احاديث مهدي (ع ) مشهور گشته است . اگر به مقدمه تاريخ او رجوع شود آگاهي پيدا مي كنيم كه به طور قطع , احاديث را انكار نكرده بلكه در صحت و درستي آن شك داشته است .
به هرحال انكار او يا ترديد در اعتقاد به دلايل آن , به راه انحراف از حق و به بيراهه رفتن است . شيخ صديق در كتابش « الاذاعه » به بررسي سخنان وي پرداخته است و مي گويد : « بي ترديد مهدي (ع ) در آخرالزمان (بدون تعيين ماه يا سال ) ظهور خواهد نمود , چه اخبار در اين باره متواتر باشد , مورد اتفاق جمهور علما و امت از خلف تا سلف مي باشد. »
وي سپس مي افزايد : « ترديد درباره اين فاطمي موعود كه دلايل بر صحت آن دارند و يا انكار آن , گستاخي بزرگي است در برابر نصوص مشهور و فراواني كه تا حد تواتر رسيده است . »
ابن خلدون در مقدمه اش به تدقيق و تحقيق درباره احادث مهدي (ع ) پرداخته و حكم به ضعف آن داده است . او در ابتداي فصل المهدي در مقدمه تاريخ خود مي نويسد : « آنچه ميان همه مسلمانان در گذر دورانها مشهور بوده , اين است كه ناگزير در آخرالزمان مردي از اهل بيت ظهور مي كند كه دين را تاييد و عدل را آشكار مي سازد , مسلمانان از او پيروي مي نمايند و او بر كشورهاي اسلامي حكومت خواهد نمود و او مهدي (ع ) ناميده مي شود و خروج دجال و ديگر نشانه هاي روز رستاخيز و اينكه عيسي پس از او فرود مي آيد و دجال را از بين مي برد و در نماز به مهدي اقتدا مي نمايد .
همه اين موضوعات در روايات آمده است و آنها در اين مساله به احاديثي كه ائمه ما آنها را استخراج نموده اند استدلال مي كنند. بايد گفت كه اگر ترديد در باره صاحب الزمان (عج ) از فردي آشنا به حديث ابراز مي شد يك لغزش بود تا چه رسد به فردي كه خود از كساني است كه اهل حديث و تخصص و كارشناس فن نيست .
در صحت اين كلام قول شيخ احمد شاكر كه به بررسي احاديث مسند پرداخته است ما را كافي است . او مي گويد كه ابن خلدون درباره مساله اي اظهار نظر كرده كه آگاهي كافي بدان نداشته است و در اصل , بدون شناخت وارد اين مبحث شده است .
او در قسمتي از كتاب خود به نام المهدي (ع ) در مقدمه تاريخ خود دچار اشتباه و سرگشتگي آشكاري شده است . او گفته محدثان را كه جرح مقدم بر تعديل است در نيافته است و آنچنان كه اگر در عمق اين مطالب دقيق مي شد , هرگز چنين اظهاراتي نمي كرد. و ضمنا آيا شهادت ابن خلدون كه اعتقاد به ظهور حضرت مهدي (عج ) درگذشت قرون و اعصار در ميان همه اهل اسلام مشهور بوده است , نمي بايست شامل خودابن خلدون مي شد و آيا فكر ابن خلدون پس از دانستن اينكه برخلاف اين مقوله مي انديشند نوعي انحراف نيست و آيا همه اهل اسلام و مسلمانان بر اشتباه توافق كرده اند