نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1

موضوع: نامه پرمهر دختری بنام فاطمه به برادرش

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    عضو كوشا
    تاریخ عضویت
    April 2011
    شماره عضویت
    1215
    نوشته
    138
    تشکر
    10
    مورد تشکر
    279 در 99
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    نامه پرمهر دختری بنام فاطمه به برادرش

    نامه پرمهر دختری بنام فاطمه به برادرش


    خداوندا تو را شكر مي‌گويم كه در همه حال تكيه‌گاه من بودي و روزي دهنده بي‌منت

    سلام- سلام بهونه قشنگي است براي زندگي ، عجب روزگاري دارد آدمي- من فاطمه، زندگي را با صداي گريه‌اي كوتاه شروع كردم، گريه‌ام پر از حرفهاي ناگفته بود، كه در پي يك سكوت مخفي شده بود، سكوتي كه قرنها گوش فلك را كر كرده بود، دلم نمي‌خواست پا به اين جهان بنهم ولي چون آمدم بنده‌اي شدم تحت فرمان خالقم، خالقي كه بهترين و اولين و آخرين است. خالقي كه مي‌دانم به خاطر ناشكريهايم دوستم ندارد، به دنيا آمدم و ناگزير از زنده ماندن چاره‌اي جز گريه كردن نداشتم و گريستم- گريستم تا به آغوش پر مهر مادر رسيدم و در زير نگاههاي پر از عشق مادر بود كه خود را يافتم و وقتي متوجه حضورم در يك دنيا پر از آدم شدم كه به مدرسه رفتم و فهميدم جز خانواده‌ام آدمهاي ديگري روي كره خاكي زندگي مي‌كنند كه بيشتر آنها گرفتار عادات سخفيف هستند و تمام زندگيشان شده مادي و غرق در عالم محسوسات شده‌اند و اصلاً روح ندارند اگر خوشند به ظاهر و در يك لحظه و اگر ناراحتند آن هم براي چيزي كه از دست داده‌اند نه براي اصلش كه حقيقي است، بلكه براي چيز مادي. در اين بين من هم بيكار نماندم از آنها رسم دروغ گفتن، خيانت كردن، و عيب‌جويي و هزاران رسم و رسوم ديگر را ياد گرفتم. البته دراين ميان اگر خانواده‌ام نبود چه بسا كه بدتر از اينها مي‌شدم. وقتي به دبيرستان رفتم با دوستاني آشنا شدم كه خيلي چيزها را از آنها ياد گرفتم. مثل مد روز لباس پوشيدن و خيابان گشتن، بي‌نمازي، بدحجابي و خيلي چيزهاي بد ديگر چون واقعاً متوجه نمي‌شدم كه چه مي‌كنم و چه ياد مي‌گيرم و باز هم اينجا خانواده‌ام بود كه در گرفتاريها نجاتم مي‌دادند حالا بعد از گذشت چند سال و تجربه خوبي كه در زندگي‌ام داشتم و سرم به سنگ خورد وقتي دوستان را با خود مقايسه مي‌كنم مي‌بينم خيلي خدا به من رحم كرده و آنها هنوز گرفتار منجلاب هوسها هستند، من بايد از مادرم خيلي تشكر كنم كه راهنماي خوبي برايم بوده البته همة مادرها وظيفه‌شان است كه فرزندان خود را راهنمايي كنند ولي حس مي‌كنم مادر من خيلي با من مدارا كرد. چون من خيلي دختري لجوج و يك دنده بودم و فكر مي‌كنم هيچ كس جز مادرم با من نساخت و با حرفهاي منطقي مرا قانع كرد و از همان موقع نماز خواندنم شروع شد و از آن دوستانم جدا شدم. پدرم هيچ وقت به ما تحميل نكرد كه نماز بخوانيم چون معتقد بود كه انسان خودش بايد جايگاه حقيقي خودش را پيدا كند تا بتواند نسبت به الطاف خداوندي شكرگذار باشد و در نتيجه مي‌گفت ما خودمان مي‌فهميم كه چه وقت مسايل مذهبي و شرعي خودمان را رعايت بكنيم، البته توصيه و گوش زد مي‌كردند ولي به زور نمي‌گفتند. واقعاً اگر آدم در زندگي ايمان نداشته باشد، زندگي پوچ و بي‌هدفي دارد و همه چيز برايش تكراري مي‌شود، چون خودم اين بي‌هدفي را حس كردم.
    چند سال از زندگي‌ام را بي هدف زيسته‌ام و هيچ گاه هدفي از بودن و زنده ماندن نداشتم و فقط فكر مي‌كردم كه به ناچار بايد زندگي بكنم و هيچ وقت نمي‌توانستم بفهم براي چه به دنيا آمدم و چگونه به دنيا آمدم و كي و چرا هم بايد از اين دنيا بروم. ولي با اتفاقي كه براي من افتاد واقعاً زندگي‌ام دگرگون شد. ديگر تنها نبودم، چون تنها بودن را تنهايي نمي دانستم. وقتي تنها بودم خدا با من بود ولي وقتي كسي با من است تمام حواسم به اوست و در اينجاست كه احساس مي‌كنم تنها هستم، چون خدا را فراموش مي‌كنم به نظر من دوستي و نزديكي با خدا مثل گلي است كه تنها در قلبهاي پاك و بي‌آلايش مي‌رويد و خورشيدي است كه پيوسته افق حيات پاكدلان را روشن مي‌سازد.
    (برادرم) وقتي با شما آشنا شدم فكر مي‌كردم مثل همة آدمهاي حزب‌الهي خشك هستيد. ولي واقعاً طرز فكرم غلط بود چون آدمي بوديد با سطح فكر بسيار بالا و ساده و روراست و خيلي زود با من رابطة بسيار صميمانه‌اي برقرار كرديد مثل (برادرم) و اين را به خاطر نيت پاكي كه در دلتان است مي‌بينم. نمي‌دانم با چه زباني و كلامي شما را توصيف كنم. گاهي به آن لحظه‌اي فكر مي‌كنم كه هيچ روزنه‌اي براي دانايي در وجودم نبود وكسي غير از شما اين روزنه را براي من ايجاد نكرد. واقعاً خداوند چه عزتي به شما داده، به آن زمان فكر مي‌كنم كه شما را شاداب و سرحال براي آموختن و ياد دادن مي‌ديدم و هر لحظه سيماي مهربان شما فكرم را به خود مشغول مي‌كند و آن وقت از انديشه‌ها و حرفهاي زلال و پاكي كه در مورد خدا و دين و قرآن و …مي‌زديد توشه‌اي بر مي‌داشتم. واقعاً چه با صفا و با خلوص مرا راهنمايي مي‌كرديد. من واقعاً تأثير حرفهاي شما را در خودم حس كردم و خودم را مديون شما مي‌دانم. برادرم شما خدا و دين را بسيار زيبا توصيف كردي مي‌خواهم برداشت خودم را برايتان بنويسيم. به نظر من خدا مانند گل سرخي است كه هميشه از بوي عطرش عاشقان او سرمست هستند و چيزي غير او را نمي‌خواهند به همين دليل خوش بوترين عطر دنيا به نظرم عطر گل سرخ است البته لازم به توضيح است كه مي‌دانم خدا را نمي‌توان توصيف كرد ولي اميدوارم حق تعالي اين توصيف را حمل بر بي‌ادبي و گستاخي نداند و مرا ببخشد در آخر يادآور مي‌شوم كه هميشه در وقت نماز براي شما و همسرتان آرزوي سلامتي مي‌كنم و از خدا مي‌خواهم لطف و كرمش را هميشه شامل حال شما و اين بنده حقير بكند و دعا مي‌كنم خدا سايه رهبر عزيزمان را از سرمان كوتاه نكند و تمام بچه‌هاي حزب‌الهي و بسيجي كه باعث افتخار اسلام و كشورمان هستند در تمام مراحل زندگيشان موفق و سلامت باشند و از راهنمايي‌ها برادرانه شما كمال تشكر و قدرداني را دارم.

    خواهر كوچك شما فاطمه- س
    ِ



    shamshamshamshamshamshamsham

    مرجع کتاب های عرفانی
    ویرایش توسط NIAKY : 11-04-2011 در ساعت 03:04
    امضاء
    عالم همه درطواف عشق است ودایره داراین طواف حسین ع است.


  2. تشكرها 4


  3.  

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi