داستان دومطبق نقل تاريخ نويسان، معاوية بن ابي سفيان، با واسطة بعضي از افراد دنيا پرست نامهاي به همسر امام مجتبي عليه السّلام نوشت و او را در اين فكر فرو برد، تا امام عليه السّلام را به طرز مرموزي به شهادت برساند.
همسر امام مجتبي عليه السّلام دختري است از خاندان «اشعث بن قيس» بنام «جعده». امام عليه السّلام او را احترام ميكرد و با مهر و محبت با او برخورد مينمود؛ اما اين زن پست فطرت ملعون، سرانجام تسليم خواهش هاي نفساني خود گشت و اقدام به شهادت حضرت نمود.
«معاويه» ضمن نامه خود به او نوشته بود: پسرم «يزيد» مدتهاست كه دل به تو بسته است و قصد ازدواج با تو را دارد. و در ادامه نامه نقشة قتل امام عليه السّلام را به او گوشزد نمود و قول ازدواجش را با پسرش يزيد مطرح كرد.
«جعده» ابتدا دلش به لرزه افتاد و سخت دچار شك و ترديد شد، اما ديري نپائيد كه شك و ترديدش بر طرف شد و عزم خود را جزم نمود و شوهر خود، امام حسن مجتبي ـ عليه السّلام ـ را با زهر مسموم نمود.[2]
باري، اين زن پليد هر چند از نظر ظاهر و جمال، زيبا باشد، چون از خيانت باطني و زشتي سيرت برخوردار است، هرگز نميتواند مورد محبت كسي قرار گيرد.
حتي پس از وقوع شهادت امام حسن عليه السّلام معاويه به قول خود عمل نكرد و در پاسخ «جعده» گفت: همسري كه شايستگي حسن عليه السّلام را نداشته باشد، شايستة پسر من (يزيد) هم نيست.
از اين گذشته، اين زن پست و پليد، چون نقشهها و خيالات باطل خود را چون سرابي يافت، با مردي از خاندان «طلحه» ازدواج كرد و داراي فرزنداني شد، هر گاه بين فرزندان او و ساير افراد قبيله نزاعي در ميگرفت، به آنان ميگفتند: اي پسران آن زني كه شوهر خود را زهر خوراند.[3
پي نوشت:
[1] . شعر از شاهين قرقاني.
[2] . تاريخ سياسي اسلام، شكيب، س 322، به نقل از برگهاي سياهي از تاريخ، ص 75.
[3] . بحارالانوار، ج 44، ص 148 به نقل از همان.