آري استادم به دل ايستاده است
مهر او بر جان و تن افتاده است
دست هايش مثل سيمايش سفيد
هر كلامش روشني دارد، اميد
تيرگي ها را چو رستم دشمن است
او فرشته قاتل اهريمن است
لحظه هايش دانش و درس خرد
تا بدان جايي كه انديشه پرد
با نگاهش شوق معنا مي كند
هر نفس كار مسيحا مي كند