دوره خلافت مأمون كه به حق او را معاويه بنى عباس لقب دادهاند، رويكرد جديد سياسى حكومت بنى عباس در مواجهه با بزرگترين معارض حكومتشان يعنى علويان را رقم زده است. در اين راستا براى شدت سياسى كارى او همين بس كه توانست نه تنها خواص زمان خويش از بنىهاشم و حتى از بنىعباس را دچار اشتباه در تحليل كند، بلكه به مدد كار تاريخنگاران مزدور و يا بىتوجه، حتى گروهى از نويسندگان نامى شيعه را، نسبت به شيعه بودن خود!! به انحراف كشاند و اين به حقيقت مىتواند نقطه اوج سياسىكارى دشمنان اهل بيت(ع) باشد و اما از سوى ديگر نوع مواجهه على بن موسى الرضا(ع) با اين شيوه تهاجم است كه به واقع اوج كياست و سياست الهى را مىتوان در آن ديد كه از چنان قوتى برخوردار بود كه توانست حقيقت چهره پليد مأمون و نقشههاى شيطانى او را براى اهل دقت تا حدود زيادى آشكار ساخته و در آخر او را وامانده و متحير با قتل امام به شكست معترف سازد. نگاهى مختصر به اين دوره مىتواند دو بخش دوره قبل از ولايتعهدى و زمان پذيرش آن را شامل شود.