دین در ابعاد گوناگونی همچون پیریزی نظام ارزشی، فراهم آوردن ضمانت اجرایی و تقویت انگیزه درونی به یاری اخلاق میشتابد و آدمیان را به تهذیب و تزكیه روحی فرا میخواند. پیوند دین و اخلاق از زوایای گوناگونی قابل بررسی است و نویسنده در این نوشتار به نقد دیدگاهی پرداخته كه از تقابل دین و اخلاق سخن میگوید و اخلاق دینی را تعبیری خود متناقض میخواند.
رابطه دین و اخلاق یكی از مباحث دراز دامنه و با پیشینهای چند هزار ساله است[1] كه در دهههای اخیر نیز از زوایای گوناگون مورد بحث و بررسی قرار گرفته است. برخی دین و اخلاق را به یكدیگر فروكاسته، عبادت و بندگی را جز خدمتخلق ندانستهاند. گروهی اخلاق را بخشی از دین به شمار آورده و پارهای دیگر دین را در اخلاق گنجاندهاند.[2] برخی بر این باورند كه با كنار رفتن دین، اخلاق نیز رختبر میبندد و اگر خدایی نباشد، همه چیز روا خواهد بود؛ و گروهی دیگر اعتقاد به خدای ادیان توحیدی را ویرانگر اخلاق میشمارند.
به هر حال، بسیاری از دینداران، نزاع دین و اخلاق را ظاهری میدانند و برای برطرف ساختن آن، راهكارهایی كم و بیش مشابه با آنچه در سایر ابعاد تعارض عقل و وحی مطرح گشته است، ارائه میدهند.[3] اما برخی از ایمان گرایان مسیحی این تعارض را واقعی و اجتنابناپذیر میشمارند و ایمان دینی را فراتر از اخلاق میخوانند. كی یركگارد (1813- 1855 م) بزرگترین شخصیتی است كه از این زاویه مورد توجه قرار گرفته و كتاب «ترس و لرز» او بیانگر این دیدگاه به شمار آمده است.[4] قهرمان اصلی این كتاب، ابراهیم علیه السلام است كه در سنین كهن سالی ماموریت مییابد تا فرزندی را كه پس از سالها انتظار بدو بخشیدهاند، به دستخود قربانی كند.
«و خداوند ابراهیم را امتحان كرد و به او گفت: اسحاق[5] ، تنها پسرت را كه دوستش میداری برگیر و به وادی موریه برو، و در آنجا او را برفراز كوهی كه به تو نشان خواهم داد به قربانی بسوزان». بدین گونه همه چیز از دست رفته بود، وحشتناكتر از آنكه اگر هرگز نمیبود! پس خداوند فقط ابراهیم را به بازی گرفته بود! او با معجزه خویش محال را تحقق بخشیده بود و اكنون آن را نابود میكرد. این بیگمان دیوانگی بود، اما ابراهیم بر آن نخندید.... هفتاد سال انتظار مؤمنانه، شادی كوتاه تحقق انتظار، كیست كه عصای پیرمرد را میرباید؟ كیست كه میخواهد پیرمرد به دستخود آن را بشكند؟... آیا هیچ رحمی بر این سالخورده ارجمند یا بر آن كودك معصوم روا نیست؟[6]
آری، «از دیدگاه اخلاقی... پدر باید پسرش را دوستبدارد، اما این رابطه اخلاقی در مقابل رابطه مطلق با خدا به مرتبهای نسبی تنزل یافته است.»[7] و چنین بود كه ابراهیم، این شهسوار ایمان، بدون هیچ تردیدی كارد را بر گلوی فرزندش گذاشت و با این كار، «از كل حوزه اخلاق فراتر رفت».[8] این سخن بدان معنا است كه انسان مؤمن، با خدایی در ارتباط است كه «خواسته هایش مطلق است و با سنجههای عقل بشری سنجیدنی نیست».[9]
تقابل دین و اخلاق هر چند خداباورانی همچون كی یركگارد را از جاده ایمان خارج نمیسازد؛ رهزن اندیشه بسیاری از خردورزان میگردد و اگر چاره درستی برای آن فراهم نیاید، به اخلاق دین زدایی شده (سكولار) میانجامد. كسانی كه از اخلاق سكولار جانبداری میكنند، اخلاق دینی را دارای كاستیها و پیامدهای ناگواری دانستهاند كه اینك به مهمترین آنها اشاره میكنیم.
1. سستشدن پایههای اخلاق به دلیل خردگریزی دین
خرده گیران بر اخلاق دینی بر این باورند كه گزارههای دینی - حتی گزارهای چون «خدا وجود دارد» - اگر خرد ستیز نباشند، دست كم خرد گریزند و به همین دلیل نمیتوانند مبنایی تزلزلناپذیر برای اخلاق فراهم آورند. آنچه فراتر از درك عقل است، احتمال صدق و كذبش مساوی است؛ از این رو اخلاقی كه بر این پایههای سستبنیان استوار است، استحكامی ندارد و آرامش روانی را برای آدمی به ارمغان نمیآورد.[10]
سستی این استدلال به خوبی آشكار است و نیاز به توضیح چندانی ندارد. اندیشمندان مسلمان نه تنها خردستیزی، بلكه خردگریزی پایههای اساسی دین را نیز نمیپذیرند و اعتقاد به چنین گزارههایی را توصیه نمیكنند. در امور زیربنایی دین، تنها ملاك ارزیابی و یگانه داور حقیقی، عقل و خرد آدمی است و تنها پس از گذر از این مرحله است كه میتوان از امور فراعقلی سخن گفت و گزارههای خردگریز را پذیرفت. بدیهی است كه چنین گزارههایی به دلیل آنكه بر پایههایی تزلزل ناپذیر استوارند، از اعتبار كافی برخوردار بوده، به تزلزل اخلاقی نمیانجامند.
2. علم پیشین الهی، ویرانگر اخلاق[11]
پیش فرض اساسی اخلاق، اختیار و آزادی انسان است. بر این اساس، اگر خداوند - چنان كه ادیان توحیدی میگویند - پیشاپیش، همه چیز را بداند، جایی برای اختیار آدمی و در نتیجه، اخلاق باقی نمیماند: «اگر همه افعال همان گونه كه خداوند پیش بینی نموده، روی خواهند داد، هیچ كس توان آن را نخواهد داشت كه راه دیگری در پیش گیرد».[12]
من می خورم و هر كه چو من اهل بود
می خوردن من به نزد او سهل بود
می خوردن من حق ز ازل میدانست
گر می نخورم علم خدا جهل بود[13]
رابطه میان علم پیشین الهی و اختیار انسان بحث گستردهای است كه همواره اندیشمندان را در شرق و غرب عالم به خود مشغول داشته است.[14] یكی از پاسخهای ساده - و در عین حال قاطع - به اشكال مورد اشاره آن است كه خداوند همچنان كه میداند چه افعالی از آدمی سر میزند، از اختیاری بودن آنها نیز آگاه است؛ بنابراین اگر این افعال جبری باشند، علم خدا جز جهل نخواهد بود. بر این اساس، خداوند از ازل می خوردن شاعر را میدانست و از این نكته نیز آگاه بود كه او از روی اختیار می خواهد خورد؛ از این رو اختیاری نبودن میخوارگی به معنای بیپایگی علم خداوند است. چنین است كه خواجه نصیرالدین طوسی در پاسخ به رباعی پیشین میگوید:
این نكته نگوید آن كه او اهل بود
زیرا كه جواب شبههاش سهل بود
علم ازلی علت عصیان گشتن
نزد عقلا ز غایت جهل بود[15]
3. ثبات اخلاق دینی و دگرگونی در جهان
اخلاق سكولار راه را برای نسبیتباز میگذارد و براساس آن میتوان قوانین اخلاقی را با دگرگونیهایی كه در جهان روی میدهد، هماهنگ ساخت؛ در حالی كه دین دگرگونی اخلاق را بر نمیتابد و بر ثبات قواعد اخلاقی تاكید میورزد. این امر نیز یكی از ضعفهای اخلاق دینی به شمار رفته است.[16]
در نقد این سخن باید گفت كه اصول و پایههای اخلاق با تغییرات محیط دگرگونی نمییابند، هر چند چگونگی تحقق بخشیدن به این اصول میتواند به زمان و مكان وابسته باشد. برای مثال، اخلاق دینی ما را به رفتار عادلانه فرا میخواند و عدالت هر چند میتواند در زمانهای گوناگون مصادیق مختلفی بیابد، اما هیچ پدیده طبیعی یا پیشرفت علمی نیكویی این عمل را از آن نمیستاند.
4. اخلاق دینی و كرامت انسانی
به گمان برخی از دین ستیزان، اخلاق دینی منزلت والای انسانی را نادیده میگیرد و به جای آنكه به انسان - از آن نظر كه انسان است - حرمت نهد، معیارهای دیگری را مطرح میسازد؛ بر این اساس، میان خودی و غیر خودی فرق میگذارد و از خشم و غضب به بیدینان دریغ نمیورزد. برتراند راسل با مقایسه میان سقراط و مسیح میگوید:
شما سقراط را مردی كاملا مؤدب، به خصوص ملایم و نرم نسبتبه كسانی كه گوش شنوایی از وی نداشتند ملاحظه مینمایید. از نظر من، برای یك دانشمند ارزندهتر است كه چنین راهی را انتخاب كند تا راه خشم و غضب... (اما) در انجیل میبینید كه مسیح گفته است: «شما ای مارها و شما این نسل افعیها، چگونه میتوانید از عقوبت جهنم نجات یابید؟»[17]
همچنین، ادیان الهی انسان را مملوك خدا میدانند و براساس آن خداوند را دارای حق ویژهای میشمارند، به گونهای كه میتواند خارج از چارچوب قوانین اخلاقی، در ملك خود تصرف نماید و حتی به ریختن خون انسانی بیگناه فرمان دهد.[18]
خانه خود را همی سوزی بسوز
كیست آن كس كو بگوید لایجوز[19]
چنین تفسیری از اخلاق دینی، هر چند با دیدگاههای برخی از مكاتب فكری سازگار است، در اندیشه اصیل اسلامی و در سیره علمی و عملی پیشوایان معصوم، نمیتوان برای آن تاییدی یافت؛ زیرا اولا: پیامبران الهی و امامان معصوم علیهم السلام در محاسن اخلاقی سرآمد همگان بودند و به گواهی اسناد معتبر تاریخی، حتی در جنگ با دشمنان نیز اخلاق انسانی را فرو نمیگذاشتند[20] و از پیروان خود نیز شیوهای جز این نمیطلبیدند. ثانیا: هر چند خداوند مالك و هستی بخش جهان است؛ به دلیل برخورداری از حكمت كار لغو و قبیح از او سر نمیزند و جز به آنچه ذاتا نیكو است، فرمان نمیدهد. با این حال، شرط خردورزی آن است كه محدودیتهای عقل را نادیده نگیریم و جایی برای امور خرد گریز باقی گذاریم و بر آنها بر چسب خردستیزی نزنیم.
5. پیامدهای زیانبار اعتقاد به معاد
برخی از طرفداران اخلاق سكولار، باور به زندگی پس از مرگ و ثواب و عقاب اخروی را یكی از نقاط ضعف اخلاق دینی به شمار آورده و اعتقاد به آتش جهنم را روشنگر آتش جنگهای دنیوی خواندهاند: «فكر میكنم این عقیده كه آتش جهنم یك نوع مجازاتی از برای گناهكاران است، عقیدهای ظالمانه میباشد؛ عقیدهای است كه ظلم را در دنیا گسترش داده و شكنجه و بیعدالتی را نصیب نسلها و نژادها میكند».[21]
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . براى نمونه، ذاتى یا الهى بودن حسن و قبح افعال، دست كم از زمان سقراط مطرح بوده است . ر . ك: دوره آثار افلاطون، ترجمه محمدحسن لطفى و رضا كاویانى، شركتسهامى انتشارات خوارزمى، تهران، چاپ دوم، 1366ش، ج 1 (اوتیفرون)، ص 248- 253 .
[2] . ویلیام بارتلى در این باره دیدگاههاى شش گانهاى را مطرح ساخته و در كتاب Morality and Religion به بررسى آنها پرداخته است .
[3] . see: Avi Sagi & Daniel Statman، Religion and Morality، Rodopi، Amsterdam، 1995، pp. 126-136.
[4] . Ibid، pp. 119-122.
[5] . در متون مقدس اسلامى و یهودى - مسیحى، تفاوتهایى در نقل این داستان به چشم مىخورد؛ براى نمونه قرآن كریم «اسماعیل» را ذبیح الله مىخواند (صافات/101- 112) در حالى كه در تورات از فرمان خدا درباره ذبح «اسحاق» سخن رفته است (پیدایش، 22: 2).
[6] . سورن كى یركگارد، ترس و لرز، ترجمه عبدالكریم رشیدیان، نشر نى، تهران، 1378ش، ص 44- 45 .
[7] . همان، ص 98 .
[8] . همان، ص 86 .
[9] . فردریك كاپلستون، تاریخ فلسفه، ج 7، ترجمه داریوش آشورى، انتشارات سروش و علمى و فرهنگى، تهران، 1367 ش، ص 334 .
[10] . این اشكال در منبع زیر گزارش شده است: مصطفى ملكیان، جزوه تقابل اخلاق دینى و اخلاق سكولار، ص 17- 18 .
[11] . این اشكال به علم پیشین الهى اختصاص ندارد، بلكه هر آموزه دینى (همچون اعتقاد به قضا و قدر و فاعلیت مطلق خداوند) كه با اختیار انسان ناسازگار مىنماید، در اینجا به كار مىآید .
[12] . Paul Helm "Religion"، in Lawrence C. Becker (ed)، Encyclopedia of Ethics، V 2، P 965.
[13] . یاراحمد رشیدى تبریزى، رباعیات خیام (طربخانه)، تصحیح جلال الدین همایى، نشر هما، تهران، چاپ دوم، 1367 ش، ص 101 .
[14] . ر . ك: محمد سعیدى مهر، علم پیشین الهى و اختیار انسان، مؤسسه فرهنگى اندیشه، تهران، 1375 ش .
[15] . محمدتقى مدرس رضوى، احوال و آثار خواجه نصیرالدین طوسى، انتشارات اساطیر، تهران، چاپ دوم، 1370 ش، ص 603 .
[16] . مصطفى ملكیان، پیشین، ص 19- 20 .
[17] . برتراند راسل، چرا مسیحى نیستم، ترجمه س . طاهرىانتشارات دریا، 1349 ش، ص 32 .
[18] . Avi Sagi، op.cit، pp 132-133.
[19] . جلال الدین مولوى، مثنوى معنوى، انتشارات ققنوس، تهران، 1376 ش، دفتر ششم، بیت 618 .
[20] . احمد حسین شریفى و حسن یوسفیان، «امام على علیه السلام و مخالفان» ، در: دانشنامه امام على، ج 6، ص 243- 246 .
[21] . برتراند راسل، پیشین، ص 33 .