نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1

موضوع: دین و اخلاق

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    مدیر افتخاری
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    127
    نوشته
    1,150
    تشکر
    122
    مورد تشکر
    744 در 465
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض دین و اخلاق

    دین در ابعاد گوناگونی همچون پی‏ریزی نظام ارزشی، فراهم آوردن ضمانت اجرایی و تقویت انگیزه درونی به یاری اخلاق می‏شتابد و آدمیان را به تهذیب و تزكیه روحی فرا می‏خواند. پیوند دین و اخلاق از زوایای گوناگونی قابل بررسی است و نویسنده در این نوشتار به نقد دیدگاهی پرداخته كه از تقابل دین و اخلاق سخن می‏گوید و اخلاق دینی را تعبیری خود متناقض می‏خواند.
    رابطه دین و اخلاق یكی از مباحث دراز دامنه و با پیشینه‏ای چند هزار ساله است[1] كه در دهه‏های اخیر نیز از زوایای گوناگون مورد بحث و بررسی قرار گرفته است. برخی دین و اخلاق را به یكدیگر فروكاسته، عبادت و بندگی را جز خدمت‏خلق ندانسته‏اند. گروهی اخلاق را بخشی از دین به شمار آورده و پاره‏ای دیگر دین را در اخلاق گنجانده‏اند.[2] برخی بر این باورند كه با كنار رفتن دین، اخلاق نیز رخت‏بر می‏بندد و اگر خدایی نباشد، همه چیز روا خواهد بود؛ و گروهی دیگر اعتقاد به خدای ادیان توحیدی را ویرانگر اخلاق می‏شمارند.
    به هر حال، بسیاری از دینداران، نزاع دین و اخلاق را ظاهری می‏دانند و برای برطرف ساختن آن، راه‏كارهایی كم و بیش مشابه با آنچه در سایر ابعاد تعارض عقل و وحی مطرح گشته است، ارائه می‏دهند.[3] اما برخی از ایمان گرایان مسیحی این تعارض را واقعی و اجتناب‏ناپذیر می‏شمارند و ایمان دینی را فراتر از اخلاق می‏خوانند. كی یركگارد (1813- 1855 م) بزرگ‏ترین شخصیتی است كه از این زاویه مورد توجه قرار گرفته و كتاب «ترس و لرز» او بیانگر این دیدگاه به شمار آمده است.[4] قهرمان اصلی این كتاب، ابراهیم علیه السلام است كه در سنین كهن سالی ماموریت می‏یابد تا فرزندی را كه پس از سال‏ها انتظار بدو بخشیده‏اند، به دست‏خود قربانی كند.
    «و خداوند ابراهیم را امتحان كرد و به او گفت: اسحاق[5] ، تنها پسرت را كه دوستش می‏داری برگیر و به وادی موریه برو، و در آنجا او را برفراز كوهی كه به تو نشان خواهم داد به قربانی بسوزان‏». بدین گونه همه چیز از دست رفته بود، وحشتناك‏تر از آنكه اگر هرگز نمی‏بود! پس خداوند فقط ابراهیم را به بازی گرفته بود! او با معجزه خویش محال را تحقق بخشیده بود و اكنون آن را نابود می‏كرد. این بی‏گمان دیوانگی بود، اما ابراهیم بر آن نخندید.... هفتاد سال انتظار مؤمنانه، شادی كوتاه تحقق انتظار، كیست كه عصای پیرمرد را می‏رباید؟ كیست كه می‏خواهد پیرمرد به دست‏خود آن را بشكند؟... آیا هیچ رحمی بر این سالخورده ارجمند یا بر آن كودك معصوم روا نیست؟[6]
    آری، «از دیدگاه اخلاقی... پدر باید پسرش را دوست‏بدارد، اما این رابطه اخلاقی در مقابل رابطه مطلق با خدا به مرتبه‏ای نسبی تنزل یافته است.»[7] و چنین بود كه ابراهیم، این شهسوار ایمان، بدون هیچ تردیدی كارد را بر گلوی فرزندش گذاشت و با این كار، «از كل حوزه اخلاق فراتر رفت‏».[8] این سخن بدان معنا است كه انسان مؤمن، با خدایی در ارتباط است كه «خواسته هایش مطلق است و با سنجه‏های عقل بشری سنجیدنی نیست‏».[9]
    تقابل دین و اخلاق هر چند خداباورانی همچون كی یركگارد را از جاده ایمان خارج نمی‏سازد؛ رهزن اندیشه بسیاری از خردورزان می‏گردد و اگر چاره درستی برای آن فراهم نیاید، به اخلاق دین زدایی شده (سكولار) می‏انجامد. كسانی كه از اخلاق سكولار جانبداری می‏كنند، اخلاق دینی را دارای كاستی‏ها و پیامدهای ناگواری دانسته‏اند كه اینك به مهم‏ترین آن‏ها اشاره می‏كنیم.
    1. سست‏شدن پایه‏های اخلاق به دلیل خردگریزی دین
    خرده گیران بر اخلاق دینی بر این باورند كه گزاره‏های دینی - حتی گزاره‏ای چون «خدا وجود دارد» - اگر خرد ستیز نباشند، دست كم خرد گریزند و به همین دلیل نمی‏توانند مبنایی تزلزل‏ناپذیر برای اخلاق فراهم آورند. آنچه فراتر از درك عقل است، احتمال صدق و كذبش مساوی است؛ از این رو اخلاقی كه بر این پایه‏های سست‏بنیان استوار است، استحكامی ندارد و آرامش روانی را برای آدمی به ارمغان نمی‏آورد.[10]
    سستی این استدلال به خوبی آشكار است و نیاز به توضیح چندانی ندارد. اندیشمندان مسلمان نه تنها خردستیزی، بلكه خردگریزی پایه‏های اساسی دین را نیز نمی‏پذیرند و اعتقاد به چنین گزاره‏هایی را توصیه نمی‏كنند. در امور زیربنایی دین، تنها ملاك ارزیابی و یگانه داور حقیقی، عقل و خرد آدمی است و تنها پس از گذر از این مرحله است كه می‏توان از امور فراعقلی سخن گفت و گزاره‏های خردگریز را پذیرفت. بدیهی است كه چنین گزاره‏هایی به دلیل آنكه بر پایه‏هایی تزلزل ناپذیر استوارند، از اعتبار كافی برخوردار بوده، به تزلزل اخلاقی نمی‏انجامند.
    2. علم پیشین الهی، ویرانگر اخلاق[11]
    پیش فرض اساسی اخلاق، اختیار و آزادی انسان است. بر این اساس، اگر خداوند - چنان كه ادیان توحیدی می‏گویند - پیشاپیش، همه چیز را بداند، جایی برای اختیار آدمی و در نتیجه، اخلاق باقی نمی‏ماند: «اگر همه افعال همان گونه كه خداوند پیش بینی نموده، روی خواهند داد، هیچ كس توان آن را نخواهد داشت كه راه دیگری در پیش گیرد».[12]
    من می خورم و هر كه چو من اهل بود
    می خوردن من به نزد او سهل بود
    می خوردن من حق ز ازل می‏دانست
    گر می نخورم علم خدا جهل بود[13]
    رابطه میان علم پیشین الهی و اختیار انسان بحث گسترده‏ای است كه همواره اندیشمندان را در شرق و غرب عالم به خود مشغول داشته است.[14] یكی از پاسخ‏های ساده - و در عین حال قاطع - به اشكال مورد اشاره آن است كه خداوند همچنان كه می‏داند چه افعالی از آدمی سر می‏زند، از اختیاری بودن آن‏ها نیز آگاه است؛ بنابراین اگر این افعال جبری باشند، علم خدا جز جهل نخواهد بود. بر این اساس، خداوند از ازل می خوردن شاعر را می‏دانست و از این نكته نیز آگاه بود كه او از روی اختیار می خواهد خورد؛ از این رو اختیاری نبودن میخوارگی به معنای بی‏پایگی علم خداوند است. چنین است كه خواجه نصیرالدین طوسی در پاسخ به رباعی پیشین می‏گوید:
    این نكته نگوید آن كه او اهل بود
    زیرا كه جواب شبهه‏اش سهل بود
    علم ازلی علت عصیان گشتن
    نزد عقلا ز غایت جهل بود[15]
    3. ثبات اخلاق دینی و دگرگونی در جهان
    اخلاق سكولار راه را برای نسبیت‏باز می‏گذارد و براساس آن می‏توان قوانین اخلاقی را با دگرگونی‏هایی كه در جهان روی می‏دهد، هماهنگ ساخت؛ در حالی كه دین دگرگونی اخلاق را بر نمی‏تابد و بر ثبات قواعد اخلاقی تاكید می‏ورزد. این امر نیز یكی از ضعف‏های اخلاق دینی به شمار رفته است.[16]
    در نقد این سخن باید گفت كه اصول و پایه‏های اخلاق با تغییرات محیط دگرگونی نمی‏یابند، هر چند چگونگی تحقق بخشیدن به این اصول می‏تواند به زمان و مكان وابسته باشد. برای مثال، اخلاق دینی ما را به رفتار عادلانه فرا می‏خواند و عدالت هر چند می‏تواند در زمان‏های گوناگون مصادیق مختلفی بیابد، اما هیچ پدیده طبیعی یا پیشرفت علمی نیكویی این عمل را از آن نمی‏ستاند.
    4. اخلاق دینی و كرامت انسانی
    به گمان برخی از دین ستیزان، اخلاق دینی منزلت والای انسانی را نادیده می‏گیرد و به جای آنكه به انسان - از آن نظر كه انسان است - حرمت نهد، معیارهای دیگری را مطرح می‏سازد؛ بر این اساس، میان خودی و غیر خودی فرق می‏گذارد و از خشم و غضب به بی‏دینان دریغ نمی‏ورزد. برتراند راسل با مقایسه میان سقراط و مسیح می‏گوید:
    شما سقراط را مردی كاملا مؤدب، به خصوص ملایم و نرم نسبت‏به كسانی كه گوش شنوایی از وی نداشتند ملاحظه می‏نمایید. از نظر من، برای یك دانشمند ارزنده‏تر است كه چنین راهی را انتخاب كند تا راه خشم و غضب... (اما) در انجیل می‏بینید كه مسیح گفته است: «شما ای مارها و شما این نسل افعی‏ها، چگونه می‏توانید از عقوبت جهنم نجات یابید؟»[17]
    همچنین، ادیان الهی انسان را مملوك خدا می‏دانند و براساس آن خداوند را دارای حق ویژه‏ای می‏شمارند، به گونه‏ای كه می‏تواند خارج از چارچوب قوانین اخلاقی، در ملك خود تصرف نماید و حتی به ریختن خون انسانی بی‏گناه فرمان دهد.[18]
    خانه خود را همی سوزی بسوز
    كیست آن كس كو بگوید لایجوز[19]
    چنین تفسیری از اخلاق دینی، هر چند با دیدگاه‏های برخی از مكاتب فكری سازگار است، در اندیشه اصیل اسلامی و در سیره علمی و عملی پیشوایان معصوم، نمی‏توان برای آن تاییدی یافت؛ زیرا اولا: پیامبران الهی و امامان معصوم علیهم السلام در محاسن اخلاقی سرآمد همگان بودند و به گواهی اسناد معتبر تاریخی، حتی در جنگ با دشمنان نیز اخلاق انسانی را فرو نمی‏گذاشتند[20] و از پیروان خود نیز شیوه‏ای جز این نمی‏طلبیدند. ثانیا: هر چند خداوند مالك و هستی بخش جهان است؛ به دلیل برخورداری از حكمت كار لغو و قبیح از او سر نمی‏زند و جز به آنچه ذاتا نیكو است، فرمان نمی‏دهد. با این حال، شرط خردورزی آن است كه محدودیت‏های عقل را نادیده نگیریم و جایی برای امور خرد گریز باقی گذاریم و بر آن‏ها بر چسب خردستیزی نزنیم.
    5. پیامدهای زیانبار اعتقاد به معاد
    برخی از طرفداران اخلاق سكولار، باور به زندگی پس از مرگ و ثواب و عقاب اخروی را یكی از نقاط ضعف اخلاق دینی به شمار آورده و اعتقاد به آتش جهنم را روشنگر آتش جنگ‏های دنیوی خوانده‏اند: «فكر می‏كنم این عقیده كه آتش جهنم یك نوع مجازاتی از برای گناهكاران است، عقیده‏ای ظالمانه می‏باشد؛ عقیده‏ای است كه ظلم را در دنیا گسترش داده و شكنجه و بی‏عدالتی را نصیب نسل‏ها و نژادها می‏كند».[21]
    --------------------------------------------------------------------------------
    [1] . براى نمونه، ذاتى یا الهى بودن حسن و قبح افعال، دست كم از زمان سقراط مطرح بوده است . ر . ك: دوره آثار افلاطون، ترجمه محمدحسن لطفى و رضا كاویانى، شركت‏سهامى انتشارات خوارزمى، تهران، چاپ دوم، 1366ش، ج 1 (اوتیفرون)، ص 248- 253 .
    [2] . ویلیام بارتلى در این باره دیدگاه‏هاى شش گانه‏اى را مطرح ساخته و در كتاب Morality and Religion به بررسى آنها پرداخته است .
    [3] . see: Avi Sagi & Daniel Statman، Religion and Morality، Rodopi، Amsterdam، 1995، pp. 126-136.
    [4] . Ibid، pp. 119-122.
    [5] . در متون مقدس اسلامى و یهودى - مسیحى، تفاوت‏هایى در نقل این داستان به چشم مى‏خورد؛ براى نمونه قرآن كریم «اسماعیل‏» را ذبیح الله مى‏خواند (صافات/101- 112) در حالى كه در تورات از فرمان خدا درباره ذبح «اسحاق‏» سخن رفته است (پیدایش، 22: 2).
    [6] . سورن كى یركگارد، ترس و لرز، ترجمه عبدالكریم رشیدیان، نشر نى، تهران، 1378ش، ص 44- 45 .
    [7] . همان، ص 98 .
    [8] . همان، ص 86 .
    [9] . فردریك كاپلستون، تاریخ فلسفه، ج 7، ترجمه داریوش آشورى، انتشارات سروش و علمى و فرهنگى، تهران، 1367 ش، ص 334 .
    [10] . این اشكال در منبع زیر گزارش شده است: مصطفى ملكیان، جزوه تقابل اخلاق دینى و اخلاق سكولار، ص 17- 18 .
    [11] . این اشكال به علم پیشین الهى اختصاص ندارد، بلكه هر آموزه دینى (همچون اعتقاد به قضا و قدر و فاعلیت مطلق خداوند) كه با اختیار انسان ناسازگار مى‏نماید، در اینجا به كار مى‏آید .
    [12] . Paul Helm "Religion"، in Lawrence C. Becker (ed)، Encyclopedia of Ethics، V 2، P 965.
    [13] . یاراحمد رشیدى تبریزى، رباعیات خیام (طربخانه)، تصحیح جلال الدین همایى، نشر هما، تهران، چاپ دوم، 1367 ش، ص 101 .
    [14] . ر . ك: محمد سعیدى مهر، علم پیشین الهى و اختیار انسان، مؤسسه فرهنگى اندیشه، تهران، 1375 ش .
    [15] . محمدتقى مدرس رضوى، احوال و آثار خواجه نصیرالدین طوسى، انتشارات اساطیر، تهران، چاپ دوم، 1370 ش، ص 603 .
    [16] . مصطفى ملكیان، پیشین، ص 19- 20 .
    [17] . برتراند راسل، چرا مسیحى نیستم، ترجمه س . طاهرى‏انتشارات دریا، 1349 ش، ص 32 .
    [18] . Avi Sagi، op.cit، pp 132-133.
    [19] . جلال الدین مولوى، مثنوى معنوى، انتشارات ققنوس، تهران، 1376 ش، دفتر ششم، بیت 618 .
    [20] . احمد حسین شریفى و حسن یوسفیان، «امام على علیه السلام و مخالفان‏» ، در: دانشنامه امام على، ج 6، ص 243- 246 .
    [21] . برتراند راسل، پیشین، ص 33 .
    امضاء
    12سال اهنگر نفس خود بودم برکوره ریاضت می نهادم و بر اتش مجاهده می تافتم و بر سندان مذمت می نهادم و پتک ملامت بر او می کوفتم تا نفس خویش را اینه ساختم و اسلامی تازه اوردم و همه خلق مرده دیدم.
    *بایزید بسطامی*
    مركز انجمنهاي اعتقادي گنجينه الهي:http://ganjineh-elahi.com/
    مركز انجمنهاي تخصصي گنجينه دانش:http://www.ganjineh-danesh.com/forum.php

  2. تشكرها 3

    طباطبايي (26-10-2009), عهد آسمانى (07-01-2011)

  3.  

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi