در چنين شرايطى آيا امام مىتوانستخود را مصون از تمرد هواپرستان - كه بيشتر مردم بودند - و نيز كيد دشمنان بداند. شكى نبود كه تعداد اين گروه افراد پيوسته رو به افزونى مىنهاد و در برابر امام به خاطر حكومت و روشى كه با آن بيگانگى داشتند، صف آرايى مىكردند.
درست است كه دلهاى مردم با امام رضا (ع) بود، ولى شمشيرهايشان بزودى عليه خود او از نيامها در مىآمد، درست همانگونه كه با پدران وى اينچنين كردند. يعنى هر بار كه حكومتى از نظر شهوات و خواهشهاى صرف مادى خوشايند مردم نبود چنين عكس العمل شومى در برابرش ابراز مىكردند.
حكومت امام رضا اگر مىخواست كارى اساسى انجام دهد بايد ريشه انحراف و فساد را بخشكاند. و براى اين منظور پيش از هر چيز بايد دست غاصبان را از اموال مردم كوتاه كرده، زورگويان را بر جاى خودشان بنشاند. همچنين بايد هر صاحب مقامى را كه به ناحق بر مسندى نشسته بود، از جايگاهش پايين بكشد.
علاوه بر اين، اگر مىخواست افراد را بر پستها و مقامهاى مملكتى بگمارد هر گونه عزل و نصبى را طبق مصالح امت اسلامى انجام مىداد و نه مصلحتشخص فرمانروايان يا قبيلهها. در آن صورت، طبيعى بود كه قبايل بسيارى را بر ضد خود مىشورانيد، چه رهبرانشان - چه عرب و چه فارس - نقش مهمى در پيروزى هر نهضتى بازى كرده تداوم و كاميابى هر حكومتى را نيز تضمين مىكردند.
بنابراين، اگر قرار بود امام در پاسدارى از دين خود ملاحظه كسى را نكند، و از سوى ديگر موقعيتخود را نيز در حكومت اينگونه ضعيف مىيافت و خلاصه نيرو و مدد كافى براى انجام مسؤوليتها براى خويشتن نمىديد، پس حكومتش چه زود با نخستين تندبادى كه بر مىخاست، از هم فرو مىريخت. مگر آنكه مىخواست نقش حاكم مطلق را بازى كند كه براى سلطه و قدرت خويش هيچ قيد و حدى را نشناسد.
اينها كه گفتيم رويدادهاى احتمالى در زمانى بود كه فرض مىكرديم امام رضا در آن شرايط خلافت را مىپذيرفت و مامون و ديگر عباسيان هم ساكت نشسته، نظارهگر اوضاع مىشدند. در حالى كه اين فرض حقيقت ندارد، چه آنان در برابر از دست دادن قدرت و حكومت، به شديدترين عكس العملها دست مىيازيدند.