مؤمنان را مسخره نكنيد
تمسخر و استهزا و فحاشى به ديگران، به خصوص افراد با ايمان كارىزشت و غير اخلاقى است; هم چنين نفرين و لعن ديگران نيز، كار صحيحى نيست،مگر افرادى كه قرآن و اهل بيت(عليهم السلام)، آن ها را استثنا نموده اند.
خداوند متعال در قرآن كريم گروه واشخاصى را مورد نفرين و لعنت خويش قرار داده است; از جمله:
1. تكذيب كنندگان كتاب آسمانى قرآن وحق; «كسانى كه دلايل روشن و وسيله هدايتى را كه نازل كرديم، بعد از آن كه در كتاب براى مردم بيان ساختيم كتمان مى كنند، خدا آن ها را لعنت مى كند وهمه لعن كنندگان نيز آن ها را لعن مى نمايند.» (بقره، 159) كه اشخاصى مانندابوجهل، ابولهب و... را شامل مى شود كه البته ابى لهب در سوره مسد، آيه 1،نيز مورد نفرين و لعنت خداوند متعال قرار گرفته است.
2. كافرانى كه در حال كفر از دنيا مىروند; «كسانى كه كافر شدند و در حال كفر از دنيا رفتند، لعنت خدا و فرشتگانو تمام مردم بر آن ها خواهد بود». (بقره، 161)
3. استكبارگران و زورگويانى مانندفرعون و لشكريان و ياران كه خداوند متعال آن ها را مورد لعنت قرار داده ومى فرمايد:
«در اين دنيا لعنت پشت سر لعنت نصيب آنها كرديم، و روز قيامت از زشت رويانند.» (قصص، 42)
4. ابليس;
«و لعنت بر تو خواهد بود تاروز قيامت.» (حجر، 35)
5. بنى اميه; براساس برخى روايات وسخنان پيشوايان معصوم منظور از «الشجرة الملعونة» (درخت لعنت شده) در سورهاسراء، آيه 60، بنى اميه و خاندان آن ها هستند. چنان كه حضرت امام صادق(عليه السلام) مى فرمايد:
«درختى كه در قرآن مورد لعنت قرار گرفته،همان خاندان اميه و بنى اميه هستند.»
6. آزار دهندگان خدا و رسول:
«إِنَّالَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُو لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِى الدُّنْيَا وَ الاَْخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُّهِينًا; (احزاب،57)
و آن ها كه خدا و پيامبرش را اذيت مى كنند، خداوند آن ها را ازرحمت خود در دنيا و آخرت دور مى سازد، و براى آن ها عذاب خوار كننده اىآماده كرده است.»
و يا فقرات زيادى از ادعيه و زيارات وارد شده ازمعصومين(عليهم السلام)مانند زيارت عاشورا كه پايه گذاران ظلم و جور به اهلبيت(عليهم السلام) و قاتلين آن ها و تمام بنى اميه و پيروان آن ها را موردلعن قرار داده است.
با توجه به لزوم ترك لعن و نفرين به افرادى بى گناه،شايسته است كه مسلمان مؤمن در نفرين و لعن ديگران دقت نموده، تا مبادا فردبى گناهى را مورد لعن قرار دهد.
پاورقي:
ر. ك: تفسير نمونه، آيت الله مكارمشيرازى و ديگران، ج 12، ص 170،