نمایش نتایج: از شماره 1 تا 5 , از مجموع 5

موضوع: تاریخچه‌ شیعه

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    مدیر افتخاری
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    127
    نوشته
    1,150
    تشکر
    122
    مورد تشکر
    744 در 465
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض تاریخچه‌ شیعه

    شیعه‌‌ امامیه
    شیعه در لغت بر دو معنا اطلاق می‌شود، یكی توافق و هماهنگی دو یا چند نفر بر مطلبی، و دیگری، پیروی كردن فردی یا گروهی، از فرد یا گروهی دیگر.[1] و در اصطلاح به آن عده از مسلمانان گفته می‌شود كه به خلافت و امامت بلافصل علی ـ علیه السلام ـ معتقدند، و بر این عقیده‌اند كه امام و جانشین پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ از طریق نصّ شرعی تعیین می‌شود، و امامت حضرت علی ـ علیه السلام ـ و دیگر امامان شیعه نیز از طریق نص شرعی ثابت شده است.[2]
    اطلاق شیعه بر دوستان و پیروان علی ـ علیه السلام ـ، نخست، از طرف پیامبر اكرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ صورت گرفته است. این مطلب، در احادیث متعددی كه از آن حضرت روایت شده، مطرح شده است. چنان كه سیوطی از جابر بن عبدالله انصاری و ابن عباس و علی ـ علیه السلام ـ روایت كرده كه پیامبر اكرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ در تفسیر آیه‌ی «ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات اولئك هم خیر البریّه» (بیّنه / 7) اشاره به علی ـ علیه السلام ـ كرده و فرموده‌اند: «تو و شیعیانت» روز قیامت، رستگار خواهید بود.»[3]
    در تاریخ شیعه، فرقه‌هایی پدید آمده است، كه بسیاری از آن‌ها منقرض شده‌اند، و بحث درباره‌ی آن‌ها فایده‌ی چندانی ندارد. فرقه‌های اصلی شیعه كه هم اكنون نیز موجودند عبارتند از: شیعه‌ی اثنا عشریه، شیعه‌ی زندیّه، و شیعه‌ی اسماعیلیه، درباره‌ی ‌هر یك از آن‌ها در فصلی جداگانه، به اختصار بحث خواهیم كرد. موضوع بحث در این فصل، شیعه‌ی اثنا عشریه است.
    وجه تسمیه
    اكثریت شیعه، را شیعه‌ی‌ امامیه یا اثنا عشریه تشكیل می‌دهد،‌از آنجا كه آنان جانشینان پیامبر اكرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ را دوازده نفر می‌دانند، اثنا عشریه (دوازده امامی) نامیده شده‌اند. نام و خصوصیات امامان دوازدهگانه در احادیثی كه از پیامبر اكرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ روایت شده، بیان گردیده است آنان عبارتند از:
    1ـ علی بن ابی طالب ـ علیه السلام ـ 2ـ حسن بن علی ـ علیه السلام ـ 3ـ حسین بن علی ـ علیه السلام ـ 4ـ علی بن الحسین ـ علیه السلام ـ (امام سجّاد) 5ـ محمد بن علی (امام باقر ـ علیه السلام ـ ) 6ـ جعفر بن محمد (امام صادق ـ علیه السلام ـ ) 7ـ موسی بن جعفر (امام كاظم ـ علیه السلام ـ ) 8ـ علی بن موسی (امام رضا ـ علیه السلام ـ )9ـ محمد بن علی (امام جواد ـ علیه السلام ـ ) 10ـ علی بن محمد (امام هادی ـ علیه السلام ـ ) 11ـ حسن بن علی (امام عسكری ـ علیه السلام ـ ) 12ـ ‌حجه بن الحسن (مهدی موعود ـ عج ـ).
    شیعه‌ی اثنا عشریه بر مسئله‌ی‌ امامت تأكید خاصّی داشته و عصمت امام و افضیلت او را بر دیگر افراد امت اسلامی بسیار مهم و اساسی می‌داند. و از طرفی، امامت را، پس از سه امام نخست، منحصر در فرزندان امام حسین می‌داند. با توجه به این عقاید ویژه درباره‌ی امامت، به «امامیه» شهرت یافته است.
    شیخ مفید، پس از تعریف شیعه به كسانی كه به امامت بلافصل علی ـ علیه السلام ـ عقیده دارند درباره‌ی شیعه‌ی گفته است: «این عنوان، مخصوص آن دسته از شیعه است كه به وجود امام در هر زمان، و وجوب نصّ جلّی، و عصمت و كمال برای هر امامی معتقد است، و امامت را (غیر از سه امام نخست) منحصر در فرزندان امام حسین ـ علیه السلام ـ می‌داند...»[4]
    تاریخ پیدایش تشیّع
    گرچه، در عصر پیامبر اكرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ درباره‌ی‌ پاره‌ای از مسایل، اختلاف نظرهایی میان مسلمانان پدید آمد،[5] ولی فرقه‌ها و دسته‌بندی‌هایی كه بعدها پیدا شد، در آن زمان وجود نداشت. ولی پس از رحلت پیامبر اكرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ اختلافاتی پدید آمد كه سبب پیدایش فرقه‌های مختلف در میان مسلمانان گردید. مهمترین اختلافی كه در نخستین روزهای پس از رحلت پیامبر اكرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ پدید آمد، مربوط به مسئله‌ی خلافت و امامت بود كه مسلمانان را به دو دسته تقسیم كرد.
    یك دسته معتقد بودند كه امامت، همانند نبوت، منصب و مقامی الهی است و از شرایط امام این است كه معصوم از خطا و گناه باشد، و این صفت را جز خداوند كسی نمی‌داند، بنابراین راه تعیین امام نصّ الهی است كه در قرآن یا احادیث نبوی بیان شده است، و طبق این نصوص، علی بن ابی طالب ـ علیه السلام ـ جانشین پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ و امام مسلمین است. حضرت علی ـ علیه السلام ـ و بنی هاشم و گروهی از بزرگان صحابه،‌ اعم از مهاجرین و انصار، طرفدار این نظریه بودند. و این همان عقیده‌ی شیعه ـ خصوصاً شیعه‌ی امامیه ـ در مسئله‌ی امامت است.
    و دسته‌ی دیگر ـ كه در رأس آن‌ها ابوبكر و عمر قرار داشتند ـ بر این عقیده بودند كه پیامبر اكرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ برای خود جانشین تعیین نكرده است،‌ و این كار را به مسلمانان واگذار كرده است. بر این اساس، و با توجه به اهمیت مسئله‌ی خلافت و امامت و نقش حیاتی آن در سرنوشت امت اسلامی، در یك اقدام شتابزده - در شرایطی كه حضرت علی ـ علیه السلام ـ و عده‌ای از بزرگان صحابه به تجهیز بدن پیامبر اكرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ مشغول بودند ـ عده‌ای از مهاجران و انصار در سقیفه‌ی بنی ساعده گرد آمده، و پس از گفتگوهایی كه در مورد خلیفه‌ی پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ میان آن‌ها مطرح شد، سر انجام با ابوبكر به عنوان خلیفه‌ی پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ بیعت كردند، و چون شرایط سیاسی و اجتماعی دنیای اسلام و جهان به گونه‌ای بود كه امام علی ـ علیه السلام ـ و هواداران او، برای اثبات عقیده خود و عملی ساختن آن، به اقدامات عملی و خصمانه دست می‌زدند، موجودیت اسلام از ناحیه دشمنان خارجی (امپراطوری ایران و روم) و دشمنان داخلی (منافقین) آسیب جدّی می دید، امام علی ـ علیه السلام ـ مصلحت اسلام و مسلمین را پیروی از روش صبر و مدارا دید، و گرچه در مواقع مناسب، دیدگاه خود را درباره نادرستی عمل آنان بیان می‌كرد، ولی از درگیریهای خصومت آمیز خودداری كرد، و در هدایت و پیشبرد جامعه اسلامی، از هیچ گونه كوشش و تلاشی خودداری نمی‌كرد.
    و در حل مشكلات، دستگاه خلافت را یاری می‌نمود. تا آنجا كه از خلیفه دوم نقل شده كه هفتاد بار گفته است «اگر علی نبود عمر هلاك می‌شد» و نیز گفته است: «خدایا مرا برای برخورد با مسئله‌ی دشواری كه علی بن ابی طالب حضور ندارند، باقی مگذار».[6]
    در هر حال، شیعه به عنوان پیروان علی بن ابی طالب و معتقدان به امامت بلافصل او در نخستین روزهای پس از رحلت پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ پدید آمد. البته روایاتی نیز یافت می‌شود كه لفظ شیعه در زمان حیات پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ بر چهار تن از صحابه اطلاق می‌شد كه عبارت بودند از: سلمان، مقداد، ابوذر و عمار یاسر.[7] این افراد از جمله كسانی هستند كه در مسئله‌ی خلافت و امامت، علی ـ علیه السلام ـ را خلیفه‌ی بلافصل پیامبر می‌دانستند با این وصف، و با توجه به این كه نظریه‌ی ‌شیعه در مسئله‌ی امامت به نصوص كتاب و سنّت مستند گردیده است، می‌توان گفت: تشیع، در حقیقت، با اسلام همراه بوده است، هر چند به عنوان یك مذهب، پس از رحلت پیامبر اكرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ موجودیت یافت.
    علی ربانی گلپایگانی- در آمدی بر علم كلام، ص 179
    --------------------------------------------------------------------------------
    [1] . الشیعه القوم الذین تجتمعوا علی امر، و كل قوم اجتمعوا علی أمر فهم شیعه، و كل قوم أمرهم واحد یتبع بعضهم رأی بعض هم شیع. لسان العرب، كلمه‌ی شیع، المیزان، ج17، ص147.
    [2] . اوائل المقالات، ص35، الملل و النحل، ج1، ص146.
    [3] . الدر المنثور، ج8، ص589، ط دارالفكر. نیز به الغدیر، ج2، ص57ـ58 رجوع شود.
    [4] . اوائل المقالات، ص38.
    [5] . در این باره به كتاب النص و الاجتهاد، تألیف امام شرف الدین رجوع شود.
    [6] . جهت آگاهی از این روایات به الغدیر، ج1 رجوع شود.
    [7] . فرق الشیعه، ص17ـ18، اعیان الشیعه، ج1، ص18ـ19.
    امضاء
    12سال اهنگر نفس خود بودم برکوره ریاضت می نهادم و بر اتش مجاهده می تافتم و بر سندان مذمت می نهادم و پتک ملامت بر او می کوفتم تا نفس خویش را اینه ساختم و اسلامی تازه اوردم و همه خلق مرده دیدم.
    *بایزید بسطامی*
    مركز انجمنهاي اعتقادي گنجينه الهي:http://ganjineh-elahi.com/
    مركز انجمنهاي تخصصي گنجينه دانش:http://www.ganjineh-danesh.com/forum.php

  2.  

  3. Top | #2

    عنوان کاربر
    مدیر افتخاری
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    127
    نوشته
    1,150
    تشکر
    122
    مورد تشکر
    744 در 465
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض شیعه از زمان پیامبر تا عصر غیبت

    شیعه در عصر پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ
    گروهی از صحابه در زمان پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلم ـ با شنیدن آیات و روایات در امر امامت و ولایت و خلافت امام علی ـ علیه السّلام ـ بعد از پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلم ـ به او اعتقاد پیدا كرده زعامت و امامت او را پپذیرفتند و از ارادتمندان آن حضرت قرار گرفتند. این گروه از همان زمان به « شیعه علی ـ علیه السّلام ـ » معروف شدند:
    1. ابوحاتم رازی می گوید: « اولین لقب و كلمه ای كه در عهد رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلم ـ ظهور كرد كلمه « شیعه » بود. این كلمه, لقب چهار نفر از صحابه بوده است كه عبارت اند از: ابوذر, سلمان, مقداد و عمّار.»[1]
    2. ابن خلدون می نویسد: « جماعتی از صحابه, شیعه علی بودند و او را سزاوارتر از دیگران به خلافت می دانستند.»[2]
    3. استاد محمد كرد علی می گوید: « گروهی از بزرگانِ صحابه, معروف به موالیان علی ـ علیه السّلام ـ در عصر رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلم ـ بودند از آن جمله سلمان فارسی است كه می گفت: ما با رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلم ـ بیعت كردیم بر خیر خواهی مسلمانان و اقتدا به علی بن ابی طالب ـ علیه السّلام ـ و موالیان او. و ابی سعید خدری است كه گفت: مردم به پنج كار امر شدند؛ چهار تا را انجام دادند و یكی را ترك نمودند. از او سؤال شد آنچه را كه ترك نمودند چه بود؟ او در جواب گفت: ولایت علی بن ابی طالب ـ علیه السّلام ـ از او سؤال شد آیا ولایت با چهار عمل دیگر واجب است؟ پاسخ داد: آری. و ابوذر غفاری, عمار بن یاسر, حذیفه بن یمان, ذی الشهادتین خزیمه بن ثابت, ابی ایوب انصاری, خالد بن سعید بن عاص و قیس بن سعد بن عباد.»[3]
    4. دكتر صبحی صالح می نویسد: « در میان صحابه حتی در عصر پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلم ـ برای علی ـ علیه السّلام ـ پیروان شیعیانی بوده است؛ از آن جمله می توان ابوذر غفاری, مقداد بن اسود, جابر بن عبدالله, ابی بن كعب, ابوالطفیل عامر بن واثله, عباس بن عبد المطلب و تمام فرزندان او, عمار یاسر و ابوایوب انصاری را نام برد.»[4]
    5. استاد محمد عبد الله عنّان می گوید: « این اشتباه است كه بگوییم شیعه برای اولین بار هم هنگام جدایی خوارج ظهور پیدا كرده است بلكه ظهور شیعه در عصر رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلم ـ بوده است.»[5]
    برنامه شیعه در زمان رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلم ـ
    شیعیان در زمان رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلم ـ بعد از آن كه از ولایت و جانشینی امام علی ـ علیه السّلام ـ اطلاع یافتند در صدد تثبیت این مقام و ولایت از راه های مختلف بر آمدند كه از ان جمله است:
    1. بیعت با امیر المؤمنین ـ علیه السّلام ـ در روز غدیر خم
    پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلم ـ در روز غدیر خم خطبه ای ایراد كرد و در آن, مقام و منصب علی بن ابی طالب ـ علیه السّلام ـ را برای خلافت ابلاغ نمود, آنگاه فرمود: « آگاه باشید! بعد از پایان خطبه ام شما را دعوت می كنم كه با علی ـ علیه السّلام ـ دست داده و بر امامت او بیعت نمایید.»[6]
    2. سرودن شعر در دفاع از ولایت
    حسان بن ثابت بعد از واقعه غدیر از پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلم ـ اجازه خواست تا نصب امام علی ـ علیه السّلام ـ به ولایت را به شعر در آورد. پامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلم ـ اجازه داد, آن گاه واقعه غدیر را چنین سرود:
    ینادیهم یوم الغدیر نبیّهم بـخمّ و أسمع بـالرسول منادیاً
    فقال له قم یا علیّ فـانّنی جعلتك من بعدی اماماً وهادیاً
    تا آخر شعر.[7]
    3. كار عملی در تثبیت ولایت
    از جمله كارهایی كه پیروان امام علی ـ علیه السّلام ـ در جهت تثبیت امامت و ولایت آن حضرت انجام دادند این بود كه شهادت به ولایت او را بعد از شهادت به رسالت پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلم ـ در اذانشان به عنوان تبرك, نه به قصد جزئیت, می گفتند تا از این راه, هم اعتقادشان را به ولایت محكم كنند و هم به دیگران گوشزد نمایند.
    شیخ عبد الله مراغی مصری نقل می كند: « در زمان پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلم ـ سلمان فارسی در اذان اقامه نمازش شهادت به ولایت را بعد از شهادت به رسالت می گفت. شخصی بر رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلم ـ وارد شد و عرض كرد: ای رسول خدا! چیزی شنیدم كه تا كنون نشنیده بودم. پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلم ـ فرمود آن چیست؟ عرض كرد سلمان در اذانش بعد از شهادت به رسالت , شهادت به ولایت می گوید. رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلم ـ فرمود: نیكی و خیر شنیده ای.»[8]
    و نیز نقل می كند كه شخصی بر رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلم ـ وارد شد و عرض كرد: ای رسول خدا! اباذر در اذان, بعد از شهادت به رسالت, شهادت به ولایت علیّ ـ علیه السّلام ـ یعنی : «أشهد أنّ علیاً ولیّ الله » می گوید. پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلم ـ فرمود: همین طور است . آیا فراموش كردید گفتار مرا در روز غدیر خم «من كنت مولاه فعلیّ مولاه » پس هر كس پیمان شكی كند بر ضرر خود چنین كرده است.»[9]
    شیعه هنگام وفات پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلم ـ
    شیعیان هنگام وفات پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلم ـ با توجه به دستورهای آن حضرت در صدد تثبیت و تنفیذ دستورات بر آمدند, از آن جمله:
    1. با تأكید و اصرار پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلم ـ به آوردن دوات و قلم برای نوشتن وصیت, در آن دسته و جماعتی بودند كه اصرار به آوردن دوات و قلم داشتند تا پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلم ـ وصیت خود را مكتوب دارد, ولی از آنجا كه طرف مقابل قوی بود نتوانستند این دستور را عملی سازند.
    2. بعد از آن كه پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلم ـ به جهت عمل نكردن به دستورش جمعیت را از خود دور كرد, افرادی از شیعیانِ امام علی ـ علیه السّلام ـ امثال مقداد و ابوذر را نزد خود نگاه داشت, آنگاه وصیت خود را نسبت به امامان بعد از خود نزد آنان مطرح نمود.[10]
    3. بنابر نقل مظفر در « السقیفه » پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلم ـ گروهی از شیعیان و ارادتمندان امام علی ـ علیه السّلام ـ را هنگام فرستادن لشكر اسامه به جنگ و مقابله با لشكر روم نزد خود نگاه داشت, تا چنانچه مرگ او فرا رسید این چند نفر با بیعت با امام علی ـ علیه السّلام ـ خلافت و حكومت را برای آن حضرت تمام كنند, ولی متأسفانه عمر, ابوبكر و برخی دیگر با تخلّف از لشكر اسامه بن زید این نقشه و تدبیر عالی پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلم ـ را بر هم زدند تا مبادا خلافت از دست آنان گرفته شود.
    4. هنگامی كه برخی, به جهت رسیدن به ملك و سلطنت بعد از فوت پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلم ـ به سقیفه بنی ساعده رفته و مشغول تقسیم قدرت یا تصاحب آن برای خود بودند, در حالی كه جنازه رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلم ـ هنوز دفن نشده بود, شیعیان به پیروی امامشان علی ـ علیه السّلام ـ مشغول دفن رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلم ـ و عزاداری برای آن حضرت بودند.
    شیعه در ایام خلافت ابوبكر
    شیعیان بعد از وفات رسول خدا ـ صل الله علیه و آله ـ نیز به تلاش خود در راه عملی كردن دستور پیامبر ـ صل الله علیه و آله ـ در رابطه با امام علی ـ علیه السّلام ـ ادامه دادند, و در این راه اقداماتی انجام دادند كه به برخی از آنها اشاره می كنیم:
    1. كاندیدا كردن امام علی ـ علیه السّلام ـ برای بیعت
    از آنجا كه شیعیان سفارش های پیامبر ـ صل الله علیه و آله ـ را در حقّ امام علی ـ علیه السّلام ـ دیده و شنیده بودند و معتقد به امامت و جانشینی امام علی ـ علیه السّلام ـ بعد از رسول خدا ـ صل الله علیه و آله ـ از جانب خداوند و رسول ـ صل الله علیه و آله ـ بودند, از این رو بعد از وفات پیامبر ـ صل الله علیه و آله ـ فوراً طرح كاندیدا كردن امام را برای بیعت مطرح نمودند. عباس بن عبدالمطلب به امام علی ـ علیه السّلام ـ می گوید: « أمدد یدك أبایعك یبایعك الناس» ؛ دستانت را به من بده تا با تو بیعت كنم و مردم نیز با تو بیعت خواهند كرد.
    2. تحصّن شیعیان در خانه فاطمه زهرا ـ علیها سلام ـ
    شیعیان بعد از واقعه سقیفه و تمام شدن خلافت به نفعل ابوبكر, به عنوان اعتراض به خانه حضرت زهرا ـ علیها سلام ـ آمده در آنجا تحصن كردند تا ضمن اعتراض به عمل انجام شده, بر امامت و ولایت به حق امام علی ـ علیه السّلام ـ صحّه بگذارند.
    عمر بن خطاب می گوید: « انّه كان من خبرنا حین توفّی الله نبیّه انّ علیّاً و الزبیر و من معهما تخلّفوا عنّا فی بیت فاطمه »,[11] از جمله اتفاقاتی كه بعد از وفات رسول خدا ـ صل الله علیه و آله ـ افتاد آن كه علی و زبیر و گروهی كه با آن دو بودند از بیعت و همكاری با ما سرپیچی كرده در خانه فاطمه تحصن نمودند.
    متخلفین از بیعت ابی بكر
    1. سلمان فارسی
    2. عمار یاسر
    3. براء بن عازب
    4. ابان بن سعید
    ابن اثیر می گوید: « و كان أبان أحد من تخلّف عن بیعه أبی بكر لینظر ما یصنع بنوهاشم , فلمّا بایعوه بایع»,[12] ابان از جمله كسانی بود كه از بیعت با ابوبكر سر باز زد تا ببیند بنی هاشم چه می كنند؛ بعد ازآنكه دید بنی هاشم بیعت كردند او نیز بیعت نمود.
    --------------------------------------------------------------------------------
    [1] . ابی حاتم رازی, حاضر العالم اسلامی, ج1, ص 188.
    [2] . تاریخ ابن خلدون, ج3, ص 364.
    [3] . خطط الشام, ج5, ص 251.
    [4] . النظم الاسلامیه, ص 96.
    [5] . روح التشیع, ص 20.
    [6] . احتجاج, ج1, ص 155.
    [7] . الغدیر, ج2, ص 34 .
    [8] . السلافه فی امر الخلافه, شیخ مراغی.
    [9] . همان.
    [10] . كتاب سلیم بن قیس هلالی, ج2, ص 658.
    [11] . مسند احمد, ج1, ص 55؛ تاریخ طبری, ج2, ص 466؛ تاریخ ابن اثیر, ج2, ص 124 و ... .
    [12] . اسد الغابه, ابن اثیر, ج1, ص 53.
    امضاء
    12سال اهنگر نفس خود بودم برکوره ریاضت می نهادم و بر اتش مجاهده می تافتم و بر سندان مذمت می نهادم و پتک ملامت بر او می کوفتم تا نفس خویش را اینه ساختم و اسلامی تازه اوردم و همه خلق مرده دیدم.
    *بایزید بسطامی*
    مركز انجمنهاي اعتقادي گنجينه الهي:http://ganjineh-elahi.com/
    مركز انجمنهاي تخصصي گنجينه دانش:http://www.ganjineh-danesh.com/forum.php

  4. Top | #3

    عنوان کاربر
    مدیر افتخاری
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    127
    نوشته
    1,150
    تشکر
    122
    مورد تشکر
    744 در 465
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض تفكر مذهبی شیعه

    معنای تفكر مذهبی
    تفكرمذهبی, تفكر بحث و كنجكاوی را می گوییم كه ماده ای از مواد مذهبی را كه درتعالیم آن مذهب است نتیجه بدهد؛ چنانكه تفكر ریاضی مثلاً تفكری را میگویند كه یك نظریه ریاضی را نتیجه بدهد یا یك مسئله ریاضی را حل كند.
    مأخذ اساسی تفكر مذهبی در اسلام
    البتهتفكر مذهبی نیز مانند سایر تفكرات, مأخذی می خواهد كه مواد فكری از آنسرچشمه بگیرد و به آن تكیه بزند؛ چنانچه در تفكر برای حل یك مسئله ریاضی,یك رشته معلومات ریاضی را باید استخدام نمود كه بالا خره به عملیات فنمربوط منتهی شود. یگانه مأخذی كه دین آسمانی اسلام (از آن جهت كه به وحیآسمان می رسد) به آن اتكا دارد, همانا قرآن كریم است . قرآن كریم است كهمدرك قطعی نبوت همگانی و همیشگی پیغمبر اكرم _ صلّی اللّه علیه و آله وسلّم _ است و محتویات آن دعوت اسلامی می باشد, البته تنها مأخذ بودن قرآنكریم ماَّخذ و مصادر دیگر تفكر صحیح و حجتهای دیگر را الغا نمی كند چنانكهخواهیم گفت .
    راههایی كه قرآن برای تفكر مذهبی نشان می دهد
    قرآنكریم در تعلیمات خود برای رسیدن و درك نمودن مقاصد دینی و معارف اسلامی,سه راه در دسترس پیروان خود قرار داده, به ایشان نشان می دهد كه ظواهردینی و حجت عقلی و درك معنوی از راه اخلاص و بندگی است .
    توضیحاینكه: ما می بینیم قرآن كریم در بیانات خود, همه مردم را طرف خطاب قرارداده گاهی بی اینكه حجتی به گفته خود اقامه كند, بلكه به مجرد اتكا بهفرمانروایی خدائی خود, به پذیرفتن اصول اعتقادی مانند توحید و نبوت و معادو احكام عملی مانند نماز و روزه و غیر آنها امر می كند و در برخی از اعمالنهی می نماید و اگر این بیانات لفظی را حجیت نمی داد هرگز از مردم پذیرش وفرمانبرداری آنها را نمی خواست, پس ناگزیر باید گفت اینگونه بیانات سادهقرآن, راهی است برای فهم مقاصد دینی و معارف اسلامی . ما این بیانات لفظیرا مانند:(آمِنُوا بِاللّهِ وَرَسُولِهِ) و:(اَقیمُواالصَّلوهَ) را ظواهردینی می نامیم .
    و از سوی دیگر می بینیم قرآن كریم در آیات بسیاری بهسوی حجت عقلی, رهبری می كند و مردم را به تفكر و تعقل و تدبر در آیات آفاقو انفس, دعوت می فرماید و خود نیز در موارد احقاق حقایق به استدلال عقلیآزاد می پردازد و حقا هیچ كتاب آسمانی علم و معرفت برهانی را برای انسانمانند قرآن كریم نمی شناسد.
    قرآن كریم با این بیانات اعتبار حجت عقلیو استدلال و برهانی آزاد را مسلم می شمارد؛ یعنی نمی گوید كه اول حقانیتمعارف اسلامی را بپذیرید سپس به احتجاج عقلی پرداخته معارف نامبرده را ازآنها استنتاج كنید, بلكه با اعتماد كامل به واقعیت خود می گوید: به احتجاجعقلی پرداخته حقانیت معارف نامبرده را از آن دریابید و بپذیرید و سخنانیكه از دعوت اسلامی می شنوید, تصدیق آنها را از آفرینش جهان كه گواهی استراستگوی بپرسید و بشنوید و بالا خره تصدیق و ایمان را از نتیجه دلیل بهدست آورید نه اینكه اول ایمان بیاورید و بعد به قید مطابقت آن دلیل اقامهكنید, پس تفكر فلسفی نیز راهی است كه رسائی آن را قرآن كریم تصدیق مینماید و از سوی دیگر می بینیم قرآن كریم با بیانی جالب روشن می سازد كههمه معارف حقیقیه از توحید و خداشناسی واقعی سرچشمه می گیرد و استنتاج میشود و كمال خداشناسی از آن كسانی است كه خداوند آنان را از هر جای جمعآوری كرده و برای خود اختصاص داده است.
    آنان هستند كه خود را از همهكنار كشیده و همه چیز را فراموش كرده اند و در اثر اخلاص و بندگی, همهقوای خود را متوجه عالم بالا ساخته دیده به نور پروردگار پاك روشن ساختهاند و با چشم واقع بین, حقایق اشیأ و ملكوت آسمان و زمین را دیده اند؛زیرا در اثر اخلاص و بندگی به یقین رسیده اند و در اثر یقین ملكوت درآسمان و زمین و زندگی جاودانی جهان ابدیت برایشان مكشوف شده است . با توجهدر آیات كریمه ذیل این مدعا كاملاً روشن می شود:
    الف - (وَمااَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ اِلاّ نُوحی اِلَیْهِ اَنَّهُ لااِلَهَ الاّ اَنَا فَاعْبُدونِ)[1], (سوره انبیأ, آیه 25)
    ب - و می فرماید:(سُبْحانَ اللّهِ عَمّا یَصِفُونَ اِلاّ عِبادَ اللّهِ اْلمُخْلَصینَ)[2], (سوره صافات, آیه 159 و 160)
    ج- و می فرماید:(قُلْ اِنَّما اَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ یُوحی اِلَی اَنَّمااِلهُكُمْ اِلهٌ واحِدٌ فَمَنْ كانَ یَرْجُوا لِقأ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْعَمَلاً صالِحاً وَلا یُشْرِكْ بِعِبادَهِ رَبِّهِ اَحَداً)[3], سوره كهف,آیه 110
    د - و می فرماید:(وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتی یَاْتِیَكَ الْیَقینُ)[4], (سوره حجر, آیه 99)
    ه- و می فرماید:(وَكَذلِكَ نُری اِبْراهیمَ مَلَكوُتَ السَّمواتِوَاْلاَرْضِ وَلِیكُونَ مِنَ اْلمُوقِنینَ)[5], (سوره انعام, آیه 75)
    و- و می فرماید:(كَلاّ اِنَّ كِتابَ اْلاَبْرارِ لَفی عِلّییّنَ وَمااَدْریكَ ما عِلِّیُّونَ, كِتابٌ مَرْقُومٌ, یَشْهَدُهُالْمُقَرَّبُونَ )[6], (سوره مطففین, آیه 18- 21)
    ز - و می فرماید:(كَلاّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ اْلیَقینِ لَتَرَوُنَّ الْجَحیمَ)[7] ,(سوره تكاثر, آیه 5 و 6)
    پس یكی از راههای درك معارف الهیه, همان تهذیب نفس و اخلاص در بندگی است .
    تفاوت در میان سه طریق نامبرده
    بابیان گذشته روشن شد كه قرآن كریم برای درك معارف دینی, سه راه نشان دادهاست, ظواهر دینی و عقل و اخلاص در بندگی كه موجب انكشاف حقایق و مشاهدهباطنی آنهاست ولی باید دانست كه این سه طریق از چند جهت با هم تفاوتدارند.
    اولاً: ظواهر دینی چون بیاناتی هستند لفظی و به ساده ترینزبانی القا شده اند, در دسترس مردم قرار دارند و هر كس به اندازه ظرفیتفهم خود از آنها بهره مند[8] می شود, به خلاف دو طریق دیگر كه اختصاص بهگروه خاصی داشته, همگانی نمی باشند.
    ثانیا: طریق ظواهر دینی راهی استكه با پیمودن آن می توان به اصول و فروع معارف اسلامی پی برده و موارداعتقادی و عملی دعوت (اصول معارف و اخلاق) را به دست آورد به خلاف دو طریقدیگر؛ زیرا اگر چه از راه عقل می توان مسائل اعتقادی و اخلاقی و كلیاتمسائل عملی (فروع دین) را به دست آورد ولی جزئیات احكام نظر به اینكهمصالح خصوصی آنها در دسترس عقل قرار ندارند از شعاع عمل آن خارجند وهمچنین راه تهذیب نفس چون نتیجه آن انكشاف حقایق می باشد و آن علمی استخدادادی نمی توان نسبت به نتیجه آن و حقایقی كه با این موهبت خدایی مكشوفو مشهود می شوند, تحدیدی قائل شد یا اندازه ای گرفت اینان چون از همه جابریده اند و همه چیز را جز خدا فراموش كرده اند, تحت ولایت و سرپرستیمستقیم خدا می باشند و آنچه را می خواهد (نه آنچه خودشان می خواهند)برایشان مشهود می شود.
    طریق اوّل: ظواهر دینی, اقسام ظواهر دینی
    چنانكهگذشت قرآن كریم كه مأخذ اساسی تفكر مذهبی اسلام است به ظواهر الفاظ خود دربرابر شنوندگان خود حجیت واعتبار داده است و همان ظواهر آیات, بیان پیغمبراكرم _ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم _ را تالی بیان قرآن قرار می دهد ومانند آن حجت می سازد؛ چنانكه می فرماید:
    (وَاَنْزَلَنْا اِلَیْكَ الذِّكْرَ لِتُبَیّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ اِلَیْهِمْ)[9] .
    ومی فرماید: (هُو الَّذی بَعَثَ فِی اْلاُمِّییّنَ رَسُولاً مِنْهُمْیَتْلُوا عَلَیْهِمْ ایاتِهِ وَیُزَكّیهِمْ وَیُعَلّمُهُمُ الْكِتابَوَالْحِكْمَهَ)[10] و می فرماید: (لَقَدْ كانَ لَكُمْ فی رَسُولِ اللّهِاُسْوَهٌ حَسَنَهٌ)[11] .
    پر روشن است كه اگر گفتار و رفتار پیغمبراكرم _ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم _ و حتی سكوت و امضای آن حضرت برایما, مانند قرآن حجت نبود آیات مذكوره مفهوم درستی نداشت, پس بیان پیغمبراكرم _ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم _ برای كسانی كه از آن حضرت می شنوندیا با نقل قابل اعتماد نقل می شود حجت و لازم الاتباع است . و همچنین باتواتر[12] قطعی از آن حضرت رسیده است كه بیان اهل بیت وی مانند بیان خودشمی باشد و به موجب این حدیث و احادیث نبوی قطعی دیگر بیان اهل بیت تالیبیان پیغمبر اكرم _ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم _ می باشد و اهل بیت دراسلام سمت مرجعیت علمی داشته در بیان معارف و احكام اسلام هرگز خطا نمیكنند و بیانشان به طریق مشافهه یا نقل, قابل اعتماد و حجت است .
    ازاین بیان روشن می شود كه ظواهر دینی كه در تفكر اسلامی مدرك و مأخذ میباشد دو گونه اند كتاب و سنت و مراد از كتاب ظواهر آیات كریمه قرآنی میباشد و مراد از سنت حدیثی است كه از پیغمبر اكرم _ صلّی اللّه علیه و آلهو سلّم _ و اهل بیت _ علیهم السّلام _ رسیده باشد.
    حدیث صحابه
    امااحادیثی كه از صحابه نقل می شود اگر متضمن قول یا فعل پیغمبر اكرم _ صلّیاللّه علیه و آله و سلّم _ باشد و مخالف با حدیث اهل بیت _ علیهم السلام _نباشد, قابل قبول است و اگر متضمن نظر و رأی خود صحابی باشد, دارای حجیتینیست و حكم صحابه مانند حكم سایر افراد مسلمانان است و خود صحابه نیز بایك نفر صحابی معامله یكنفر مسلمان می كردند.
    بحث مجدد در كتاب و سنت
    كتابخدا (قرآن) مأخذ اساسی هرگونه تفكر اسلامی است و اوست كه ماَّخذ دیگر دینیرا اعتبار و حجیّت می دهد و از همین جهت باید برای همگان قابل فهم باشد.
    --------------------------------------------------------------------------------
    [1] . از آیه فهمیده مى شود كه پرستش در دین خدا فرع توحید و بر اساس آن تنظیم و بنا شده است .
    [2]. توصیف فرع درك است و از آیه فهمیده مى شود كه جز مخلصین و پاك شدگان خدابه نحوى كه باید شناخته شود نمى شناسد و خدا از توصیف دیگران منزه است .
    [3] . از آیه فهمیده مى شود كه براى لقاى حق ، جز توحید و عمل صالح راهى نیست .
    [4] . از آیه فهمیده مى شود كه پرستش واقعى خدا منتج یقین است .
    [5] . از آیه فهمیده مى شود كه یكى از لوازم یقین ، مشاهده ملكوت آسمانها و زمین است.
    [6]. از آیات فهمیده مى شود كه سرنوشت ابرار در كتابى است به نام علیین(بسیار بلند) كه مقربان خدا آن را مشاهده مى كنند و ضمنا از لفظ یشهدهپیداست كه مراد، كتاب مخطوط نیست بلكه عالم قرب و ارتقاست.
    [7] . از آیه فهمیده مى شود كه علم یقین باعث مشاهده سرانجام حال اشقیا كه جحیم (جهنم) نامیده مى شود، مى باشد.
    [8]. و از اینجاست كه پیغمبر اكرم (ص) در روایتى كه عامه و خاصه نقل كرده اندمى فرماید:ما گروه پیامبران با مردم به اندازه خرد ایشان سخن مى گوییم ،(بحار، ج 1، ص 37. اصول كافى ، ج 1، ص 203)
    [9] . سوره نحل ، آیه 44.
    [10] . سوره جمعه ، آیه 2.
    [11] . سوره احزاب ، آیه 21.
    12] . مدرك روایت در بخش اول گذشت
    امضاء
    12سال اهنگر نفس خود بودم برکوره ریاضت می نهادم و بر اتش مجاهده می تافتم و بر سندان مذمت می نهادم و پتک ملامت بر او می کوفتم تا نفس خویش را اینه ساختم و اسلامی تازه اوردم و همه خلق مرده دیدم.
    *بایزید بسطامی*
    مركز انجمنهاي اعتقادي گنجينه الهي:http://ganjineh-elahi.com/
    مركز انجمنهاي تخصصي گنجينه دانش:http://www.ganjineh-danesh.com/forum.php

  5. Top | #4

    عنوان کاربر
    مدیر افتخاری
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    127
    نوشته
    1,150
    تشکر
    122
    مورد تشکر
    744 در 465
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض شیعه امامیه اثنی عشریه

    امامیه معتقدین به امامت ائمه دوازدگانه از حضرت علی ـ علیه السلام ـ تا امام مهدی ـ عجل الله تعالی فرجه ـ می باشند و هرجا امامیه به صورت مطلق عنوان گردد و یا لفظ شیعه به صورت مطلق بیان شود منظور اثنی عشریه هستند. آنها را شیعه جعفری یا جعفریه، اهل ایمان، اصحاب الانتظار، قائمیه نیز نامیده اند. امامیه به نص جلّی و صریح پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ درباره امامت علی ـ علیه السلام ـ و یازده فرزندش اعتقاد دارند و امامت به عقیده آنها امامت و ولایت عامه مسلمانان است درامور دین و دنیا كه به نیابت از پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ به آنها واگذار شده است زیرا آنها معتقدند كه بر پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ عقلاً واجب است كه برای خود جانشینی انتخاب كند. شیعه امامیه از همان آغاز در مقابل سبعیه (هفت امامیه) اثنی عشریه خوانده شده اند.[1]
    نام دوازده امام اثنی عشریه به ترتیب عبارت اند از: 1. امام علی ـ علیه السلام ـ، 2. امام حسن ـ علیه السلام ـ، 3. امام حسین ـ علیه السلام ـ، 4 امام علی بن حسین ـ علیه السلام ـ، 5. امام محمد باقر ـ علیه السلام ـ، 6. امام جعفر صادق ـ علیه السلام ـ، 7. امام موسی كاظم ـ علیه السلام ـ، 8. امام رضا ـ علیه السلام ـ، 9. امام جواد ـ علیه السلام ـ، 10. امام علی النقی ـ علیه السلام ـ، 11. امام حسن عسگری ـ علیه السلام ـ، 12. امام مهدی ـ عجل الله تعالی فرجه ـ كه دارای دو غیبت صغری و كبری می باشد كه غیبت كبری از سال 329 قمری شروع شده و تا امروز ادامه دارد. شیعه اثنی عشریه،‌ امامان خود را مانند پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ ملهم از جانب خدا می دانند و امامت را ریاست عامه می دانند و مقام وی را مافوق بشر عادی و قائم آل محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ، پس از بروز علائمی كه از جانب پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ و ائمه پیشین از او بیان شده ظهور خواهد كرد.[2]
    شیعه اثنی عشریه دارای فقه پویا و كامل است كه مجموعه احادیث آنان در چهار كتاب به نام های كافی، تهذیب، من لا یحضره الفقیه و استبصار جمع آوری شده است و مبانی فقهی آنان بر چهار اصل قرآن، سنت، عقل، و اجماع استوار است. از مسائل خاص شیعه كه آنها را از اهل سنت و بسیاری از فِرق اسلامی دیگر متمایز می سازد عبارتند از: امامت و ولایت بلافصل علی ـ علیه السلام ـ و اولادش، عصمت در انبیاء و ائمه ـ علیهم السّلام ـ ، تقیه، بداء، رجعت و متعه كه بطور خلاصه به آنها اشاره می شود.[3]
    امامت
    امامت در بین مكاتب كلامی، امامیه تنها گروهی هستند كه امامت را از اصول دین خود به شمار می آورند و بر آن تأكید فراوان دارند. دیگر مكاتب كلامی امامت را از فروع دین می شمارند به علاوه مفهوم «امت» و «امامت» درتفكر شیعه امامیه به كلی با انگاره دیگران تفاوت دارد. به اعتقاد امامیه،‌‌ امامت صرفاً یك رهبری اجتماعی و حتی دینی به معنای اجرای احكام اسلامی نیست، بلكه امامت رهبری امت اسلام در همه شئون حیات بشری اعم از اعتقادی، عملی ،‌اخلاقی، اجتماعی و سیاسی است. از سوی دیگر امام یك شخص و یا یك شخصیت عادی نیست كه مردم او را به میل خویش برگزینند، بلكه امام فردی معصوم از گناه و خطاست و رسالت سنگین استمرار راه نبوت را بر دوش دارد كه بعد از رحلت پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ با امامت علی ـ علیه السلام ـ شروع و تا قیامت استمرار خواهد داشت.[4]
    عصمت
    امامیه علاوه بر اینكه معتقد به امامت دوازده امام ـ علیهم السّلام ـ از طریق نص هستند؛ قائل به عصمت آنان مانند عصمت انبیاء می‎باشند به همین جهت امامان نه تنها معصوم از گناه هستند بلكه از خطا و اشتباه و سهو و نیسان نیز معصوم می باشند و برای اثبات این عصمت، هم به «نقل» و هم به «عقل» تمسك می جویند. ضمناً امامیه در رابطه با عصمت امامان قائلند كه این عصمت مطلق است، یعنی امام هم قبل از امامت و هم بعد از امامت و هم در احكام دینی و جمیع امور باید معصوم باشد.
    تقیه
    یكی از تمایزات امامیه عقیده به «تقیه» می باشد كه عبارت است از اینكه كسی در ظاهر خودش را با دیگری در گفتار یا كردار یا ترك كاری موافق نشان بدهد، به خاطر آنكه خود یا دیگران را از آزار دشمنان و مخالفین حفظ نماید و این در حالی است كه شخص تقیه كننده كاملاً دانا هست به اینكه این كار او بر خلاف حق و واقع است، منتها چون می‎داند حفظ جان یا مال یا عرض و یا ناموس او بستگی به این كار دارد لذا تقیه می كند. بنابراین تقیه موضوعی است كه نه تنها شیعیان بلكه هر انسان عاقل به رعایت آن در جهت پیشبرد اهداف مشروع و برحق خود و جامعه ای كه در آن زندگی می كند، ملتزم خواهد بود.[5]
    بداء
    بداء یكی دیگر از اعتقادات امامیه می باشد، بداء به معنی ظاهر شدن چیزی پس از آنكه مخفی بوده است، می باشد. شیعیان از كلمه بداء آنجا كه به خداوند نسبت می دهند منظورشان ظاهر كردن امری پس از آنكه برای دیگران مخفی بوده است می باشد كه اصطلاحاً به آن اظهار بعد از اخفاء گفته می شود یاد می كنند به این بیان كه خداوند متعال، گاهی چیزی را به خاطر مصلحتی از بندگان مخفی نگاه می دارد، در حالی كه برای خود او هرگز مخفی نبوده و روشن است ولی بعد به خاطر حكمت و مصلحتی آن مخفی شده را ظاهر می سازد.[6]
    رجعت
    رجعت یكی دیگر از امتیازات شیعه امامیه از سایر مسلمانان می باشد؛ امامیه معتقد است كه در زمان ظهور حضرت مهدی ـ عجل الله تعالی فرجه ـ كثیری از دوستان و عاشقان آن حضرت و همچنین پدران گرامی اش دوباره زنده می شوند تا شاهد برپایی حق و اقامه حكومت الهی توسط آن امام بزرگوار باشند.
    اما اصول عقاید مذهب شیعه اثنی عشریه عبارتند از توحید، نبوت، معاد، ‌عدل و امامت. درباره توحید عقیده آنان این است كه خدا یكتا و بی همتاست و هیچ گونه كثرت و تركیبی در ذات او راه ندارد[7]و دارای صفات ثبوتیه ای می باشد كه آن صفات عین ذات اوست.
    عقیده امامیه درباره نبوت این است كه خداوند برای هدایت بشر پیامبرانی فرستاده است كه اولین آنها آدم و آخرین آنان حضرت محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ است و همه آنها از هرگونه خطا و گناهی معصوم می باشند.[8]
    شیعیان معتقدند كه خدای متعال عادل است و به احدی ظلم نمی كند و كاری كه از نظر عقل قبیح و زشت باشد از او صادر نمی شود،[9]از نظر شیعه «امامت» جزء اصول دین است ولی اهل سنت، امامت را از فروع دین می دانند. پس از امام حسن عسكری ـ علیه السلام ـ امامیه به 15 فرقه تقسیم شدند كه همه آنها جز فرقه اثنی عشریه از میان رفته اند، در قرون اخیر دو نوع نگرش در شیعه امامیه پدید آمده كه البته نمی توان آن را به معنی اخص كلمه فرقه نامید یكی اخباریه كه همان اصحاب حدیث هستند و معتقدند كه از ادله چهارگانه قرآن، ‌سنت، عقل و اجماع تنها منبعی كه باید به آن رجوع كرد اخبار و احادیث هستند حتی استفاده از قرآن را هم منوط به ورود احادیث در آن مورد می دانند و تقسیم احادیث به صحیح و موثق و ضعیف و ... را ناروا می دانستند و به طور مطلق همه احادیث را قابل اعتماد می دانستند، در مقابل این ها گروه دیگری به نام اصولیون وجود دارد كه ادله اربعه (كتاب، سنت، عقل و اجماع) را از منابع استدلالی فقه می دانند و بعد از قرآن «سنت» را از ادله می دانند و معتقدند كه تنها حدیث صحیح و موثق قابل اعتماد است و راوی حدیث باید عادل و شخص مورد وثوقی باشد.[10]
    دلایل حقانیت شیعه
    درحقانیت شیعه امامیه، از نظر عقلی و نقلی باید بگوییم كه از نظر عقلی،‌عقل بطور كلی چنین حكم می كند كه هر مذهبی كه امام و پیشوای آن از جانب وحی معرفی شده باشد، معصوم و به پیامبر نزدیك باشد، مؤید به علم الهی و صالح برای امر امامت می باشد. چنین مكتب و مذهبی بر حق است؛ این كبری كلی را قرآن كریم و روایاتِ بسیاری از منابع اهل سنت و شیعه در مورد مذهب شیعه دوازده امامی تأیید می كنند به تعدادی از آیات و روایاتی كه حكم كلی عقل را منطبق بر عقیده شیعه در مورد امامت و پیروی از معصوم و اینكه پیشوایان این مذهب مورد عنایت خاص الهی و منصوص و معرفی شده از جانب وحی اند اشاره می شود.
    آیه «الْیَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِینَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْكُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِیناً»[11]و یا آیه «یا ایها الذین امنوا اطیعوالله و اطیعو الرسول و اولی الامر منكم...»[12]فخر رازی از علمای معروف اهل سنت از این آیه معصوم بودن اولوالامر را استفاده كرده [13]كه كاملاً صحیح می باشد اما اینكه اواوالامر معصوم چه كسانی هستند قرآن و سنت، اهل بیت ـ علیهم السلام ـ را معرفی می كنند اما در سنت نیز روایات متعددی وارد شده است. به عنوان مثال حدیث منزلت، حدیث اطاعت و ... كه می گویند علی ـ علیه السلام ـ به منزله هارون موسی نسبت به پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ است و اطاعت علی ـ علیه السلام ـ اطاعت از پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ است و اطاعت از پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ اطاعت از خداست.[14]
    روایتی را فخر رازی نقل می كند كه جدا از دلیل نقلی برای اثبات حقانیت شیعه دوازده امامی، بهترین شاهد و مؤید برای حكم عقل است كه باید از علی ـ علیه السلام ـ پیروی و تبعیت كنیم چون مورد اطمینان و تأیید وحی است «.
    --------------------------------------------------------------------------------
    [1] . شهرستانی، ملل و نحل، دارالمعرفه، بیروت، ج1، صفحه172؛ تاج العروس، حسینی واسطی، ج11، صفحه 257.
    [2] . نوبختی، فرق الشیعه، المطبعه الحیدریه نجف، صفحه 108 الی 112.
    [3] . ربانی گلپایگانی،‌ علی، فرق و مذهب كلامی، انتشارات مركز جهانی، صفحه 139.
    [4] . دائره المعارف بزرگ شیعه، انبشارات علمی فرهنگی،‌تهران، ج4، صفحه 273.
    [5] . حجت، سید محسن، تشیع چیست و شیعه كیست، دفتر انتشارات اسلامی، صفحه 303.
    [6] . سید محسن حجت، پیشین، صفحه 291.
    [7] . فرق و مذاهب كلامی، پیشین، صفحه 142.
    [8] . همان.
    [9] . همان.
    [10] . استاد مطهری، آشنایی با علوم اسلامی، انتشارات صدرا، صفحه 21.
    [11] . مائده، آیه 3.
    [12] . نساء، آیه 59.
    [13] . امام فخر رازی، التفسیر الكبیر، دارالكتب العلمیه، ج10، صفحه 144.
    [14] . المستدرك، حاكم نیشابوری، موسسه طبع و نشر، ج3، صفحه 195.
    امضاء
    12سال اهنگر نفس خود بودم برکوره ریاضت می نهادم و بر اتش مجاهده می تافتم و بر سندان مذمت می نهادم و پتک ملامت بر او می کوفتم تا نفس خویش را اینه ساختم و اسلامی تازه اوردم و همه خلق مرده دیدم.
    *بایزید بسطامی*
    مركز انجمنهاي اعتقادي گنجينه الهي:http://ganjineh-elahi.com/
    مركز انجمنهاي تخصصي گنجينه دانش:http://www.ganjineh-danesh.com/forum.php

  6. تشكر


  7. Top | #5

    عنوان کاربر
    مدیر افتخاری
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    127
    نوشته
    1,150
    تشکر
    122
    مورد تشکر
    744 در 465
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض آشنایی اجمالی با فرقه های شیعه

    مهم ترین فرقه های شیعه، در دو قرن اول و دوم انشعاب یافته اند و با پایان یافتن قرن دوم جدایی قابل ملاحضه ای در شیعه رخ نداده است لذا اصحاب ملل و نحل، در مقابل واقفیه، به شیعیان امامی كه قائل به امامت امام رضا ـ علیه السّلام ـ شدند، قطعیه و اثنا عشریه گفته اند كه به امامت امام رضا ـ علیه السّلام ـ و امامان بعد از او تا امام عصر ـ علیه السّلام ـ قائل اند.[1] البته در قرن اول هجری هم تا سال 61 هجری، یعنی تا شهادت امام حسین ـ علیه السّلام ـ، انشعابی در تشیع رخ نداده است؛ اگرچه شهرستانی فرقه غلات سبئیه را انشعابی از شیعه می داند كه در عصر حضرت امیر ـ علیه السّلام ـ رخ داده است.[2] در حالی كه در اصل وجود شخصی به نام ابن سباء تردید است.[3] با این حال به گفته رجال كشی، عده ای غالی در زمان علی ـ علیه السّلام ـ بوده اند كه آن حضرت آنان را امر به توبه كرده و چون توبه نكرده اند، ‌اعدامشان كرده است.[4]
    امام حسن و امام حسین ـ علیهما السّلام ـ كیان مسلمانان موقعیت ممتازی داشتند و تنها ذریه پیامبر به شمار می آمدند و علاوه بر شیعه عموم مسلمانان هم آنان را اولی به خلافت می دانستند؛ لذا در زمان این دو بزرگوار، شبهه ای در امر امامت پیش نیامد و هیچ انشعابی رخ نداد، بعد از شهادت امام حسین ـ علیه السّلام ـ، ما شاهد انشعاب در تشیع هستیم كه فرقه های منشعب شده، عبارت اند از:
    كیسانیه: معتقدان به امامت محمد حنفیه.
    زیدیه: معتقدان به امامت زید بن علی
    ناووسیه: قائلان به غیبت و مهدویت امام صادق ـ علیه السّلام ـ.
    فطحیه: كسانی كه به امامت عبدالله افطح، فرزند امام صادق ـ علیه السّلام ـ قائل بودند.
    سمطیه: معتقدان به امامت محمد دیباج، فرزند دیگر امام صادق ـ علیه السّلام ـ.
    اسماعیله: كسانی كه به امامت اسماعیل، فرزند امام صادق ـ علیه السّلام ـ معتقدند.
    طفیه: كسانی هستند كه معتقدند امام صادق ـ علیه السّلام ـ به امامت موسی بن طفی وصیت كرده است.
    اقصمیه: كسانی كه می گویند امام صادق ـ علیه السّلام ـ به امامت موسی بن عمران اقمص وصیت كرده است.
    یرمعیه: كسانی كه می گویند: امام صادق ـ علیه السّلام ـ به امامت یرمع بن موسی وصیت كرده است.
    تمیمیه: گروهی كه قائل هستند امام صادق ـ علیه السّلام ـ در امامت، شخصی به نام ابی جعده بوده است.
    یعقوبیه: منكران امامت موسی ین جعفر ـ علیه السّلام ـ كه می گویند امامت در غیر فرزندان امام صادق ـ علیه السّلام ـ می تواند باشد؛ بزرگشان شخصی به نام ابو یعقوب بود.
    ممطوره: كسانی كه در مورد امام كاظم ـ علیه السّلام ـ توقف كرده و گفتند ما نمی دانیم آن حضرت از دنیا رفته یا نه.[5]؛
    واقفیه: كسانی كه قائل اند امام كاظم ـ علیه السّلام ـ نمرده و تا قیامت نخواهد مرد.[6]
    ابته بعضی از این فرقه ها به فرقه های كوچك تری نیز منشعب شده اند؛ مثلاً كیسانیه در مورد امامت محمد حنفیه دو گروه بودند:
    عده ای قائل بودند كه محمد حنفیه بعد از امام حسین ـ علیه السّلام ـ به امامت رسیده است؛ گروهی دیگر می گفتند، كه محمد حنفیه پس از پدرش علی ـ علیه السّلام ـ امام بوده است؛ و بعد از این كه امامت را به پسرش، ابو هاشم، نسبت می دهند نیز چند گروه شده اند: گروهی معتقد بودند كه ابو هاشم به امامت محمد بن علی عباسی وصیت كرده است؛ گروه دوم قائل بودند، كه ابو هاشم به امامت برادرش علی بن محمد حنفیه وصیت كرده است؛ گروه سوم می گفتند، كه ابو هاشم برادرزاده اش، حسن بن علی را جانشین خود كرده است؛ گروه چهارم نیز معتقد بودند وصی ابو هاشم در امامت عبدالله بن عمروكندی بوده است.[7] زیدیه نیز به سه گروه اصلی تقسیم می شوند:
    جارودیه:[8] بعد از پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ، علی ـ علیه السّلام ـ را مستحق خلافت می دانستند و عقیده داشتند پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ آن جناب را با وصف به مردم شناساند، نه با اسم. مردم در عدم شناسایی ایشان تقصیر كردند و ابوبكر را اختیار نمودند و با این كار كفر ورزیدند.
    سلیمانیه:[9] قائل هستند امامت با شورا تعیین می شود و امامت مفضول را با وجود افضل جایز می شمارند و از این راه مشروعیت خلافت ابوبكر و عمر را اثبات می كنند و امت را در عدم اختیار علی ـ علیه السّلام ـ خطار كار می دانند كه خطایشان به درجه فسق نمی رسد. عثمان را نیز تكفیر می كنند.
    بتریه:[10] عقاید اینان نیز مانند عقاید سلیمانیه است. با تفاوت كه در مورد عثمان توقف می كنند.[11]
    فرقه اسماعیلیه نیز به سه دسته تقسیم شدند:
    فرقه ای قائل اند كه امام بعد از امام صادق ـ علیه السّلام ـ فرزندش، اسماعیل است و او نمرده و زنده است و مهدی موعود می باشد.
    فرقه دوم قائل شدند كه اسماعیل مرده و امامت به پسرش محمد منتقل شده و او غیب است و ظاهر خواهد شد و زمین را پر از عدل و داد خواهد كرد.
    فرقه سوم نیز مثل فرقه دوم قائل به امامت محمد بن اسماعیل هستند، با این فرق كه می گویند محمد مرده و امامت در نسل او باقی مانده است.[12] البته اكثر این فرقه ها عمر چندانی نداشتند و به سختی می شود نام فرقه بر آنان اطلاق كرد. بلكه گروه هایی بودند كه با مرگ رهبرانشان منقرض می شدند و در صحنه های سیاسی ـ اجتماعی نمودی نداشتند. از میان این فرقه ها سه فرقه كیسانیه، زیدیه و اسماعیلیه در قرن اول، دوم و سوم دوام و ظهور داشتند. البته فرقه اسماعیلیه، اگر چه در قرن دوم و بعد از وفات امام صادق نمودی نداشت و به اصطلاح، ائمه آن در خفا به سر می بردند.[13]
    در قرن اول هجری، پس از شیعه امامیه، تا خروج زید، كیسانیه مؤثرترین فرقه شیعه بوده است. كیسانیه در قیام مختار نمود و ظهور داشت و اگر خود مختار را كیسانی ندانیم بسیاری از نیروهایش بر مذهب كیسانی بودند.[14] این فرقه تا پایان قرن اول، فعالیت سیاسی داشت و ابو هاشم، عبدالله بن محمد حنفیه كه رهبر این فرقه بود، برای نخستین بار واژه های داعی و حجت را بر مبلغانش اطلاق كرد و بعدها توسط سایر فرق چون عباسیان، زیدیان و اسماعیلیان مورد استفاده قرار گرفت.
    آخرین نمود سیاسی ـ اجتماعی كیسانیان را می توان در قیام عبدالله بم معاویه ـ از تبار جعفر طیار ـ جست و جو كرد؛ چنان كه شهرستانی می گوید:
    «عده ای از كیسانیان معتقد به وصایت عبدالله بن عمروكندی بودند و آنگاه كه از او كذب و خیانت مشاهده كردند، به امامت عبدالله بن معاویه بن عبدالله بن جعفر طیار قائل شدند... میان اصحاب عبدالله بن معاویه و اصحاب و پیروان محمد بن علی اختلاف شدیدی در امامت بود».[15]
    بعد از كیسانیه دومین فرقه ای كه در صحنه سیاسی و اجتماعی فعال بود، فرقه زیدیه است كه بعد از قیام زید ایجاد شد و سیاسی ترین فرقه شیعه بوده است و از همه فرقه های شیعه به اصول اهل سنت نزدیك تر بود؛ چنان كه فرقه بتریه زیدیه علاوه بر پذیرش خلافت ابوبكر و عمر و عثمان، عایشه، طلحه و زبیر را نیز تكفیر نمی كردند. مذهب زیدی، یعنی تشیع به معنای اعم، چندان تعارضی با معتقدات اهل سنت نداشت، بدین سبب در بعضی از قیام های زیدی چون قیام محمدی نفس زكیه و برادرش ابراهیم تعدادی از بزرگان و عالمان اهل سنت شركت داشتند. همچنین شیعیانی كه در قیام های زیدی شركت می جستند، احتمالاً بر این باور بودند كه رهبران علوی قیام ها، منصوب از طرف امام معصوم هستند و شاید پراكندگی شیعیان از اطراف اینان. بدین سبب بود و در نهایت فقط زیدیان در كنار این رهبران باقی می ماندند؛ مثلاً ابراهیم بن عبدالله، برادر محمد نفس زكیه، به گفته مسعودی در آخر كار، با چهار صد نفر از زیدیه می جنگید كه این عده همراه او كشته شدند.[16]
    سومین فرقه ای كه در صحنه های اجتماعی ـ سیاسی فعال بوده اند و نمود داشتند، فرقه اسماعیلی است. این فرقه در نیمه دوم قرن دوم هجری از پیكره تشیع جدا شده است. ولی تا اواخر قرن سوم هجری چندان نمودی در اجتماع نداشته است و رهبران آنها تا سال 296 هجری یعنی سال ظهور عبیدالله مهدی ـ اولین خلیفه فاطمی در مغرب ـ در خفا به سر می بردند؛ بدین سبب مراحل تكوین این فرقه كاملاً مجهول ماند؛ نوبختی كه در قرن سوم می زیسته حركت های اولیه آنان را به غلات و پیروان ابی الخطاب ربط می دهد.[17]
    عقاید آنان نیز در هاله ای از ابهام مانده است. مسعودی در این مورد می نویسد:
    «متكلمین فرق مختلف: شیعه، معتزله، مرجئه و خوارج كتبی درباره فرق و نیز در رد مخالفین خود نگاشته اند... اما كسی از آنها متعرض عقاید فرقه قرامطه نشده. كسانی نیز كه بر آنها رد نوشته اند مثلاً قدامه بن یزید النعانی، ابن عبدك الجرجانی، ابی الحسن زكریا الجرجانی، ابی عبدالله محمد بن علی بن الزرام الطائی الكوفی و ابی جعفر الكلابی هر كدام كه عقاید اهل باطل را شرح می دهند، كسان دیگر آن مطالب را نمی گویند، تازه خود اهل این فرقه مطالب این افراد را انكار كرده و آنها را تأیید نمی كنند».[18]
    این مطلب باعث شد كه آنان را در مناطق مختلف به نام های متفاوتی بخوانند؛ خواجه الملك در این باره نوشته:
    «آنها را به هر شهری و ولایتی به نامی می خوانند؛ به حلب و مصر اسماعیلی، به قم و كاشان و طبرستان و سبزوار سبعی، و به بغداد و ماوراءالنهر قرمطی و به ری خلفی و به اصفهان...».[19]
    قبل از تشكیل دولت فاطمی، اسماعیلیان كمتر به فعالیت های سیاسی می پرداختند و بیشتر روی تبلیغ و جذب و تربیت نیرو تمركز داشتند، لذا شاهد سفر رهبران اسماعیلی از جمله محمد بن اسماعیل، عبدالله بن محمد، احمد بن عبدالله و حین بن احمد به مناطقی چون ری، نهاوند، منطقه دماوند، سوریه، جبال قندهار، نیشابور، دیلم، یمن، همدان، استانبول و آذربایجان هستیم كه در این مناطق داعیان و مبلغان خویش را پراكنده می كردند.[20]
    با توجه به این زمینه ها بود كه قرمطیان خود را به اسماعیلیه منسوب كردند و با چنان گستردگی به فعالیت پرداختند كه لشكریان عباسی نتوانستند فتنه آنان را خاموش كنند.[21]
    در سال 296 هجری نیز دولت فاطمی بر اساس مذهب اسماعیلی در مغرب شكل گرفت و بخش وسیعی از سرزمین اسلامی را از قلمرو عباسیان خارج ساخت.

    --------------------------------------------------------------------------------
    [1] . شهرستانی. كتاب الملل و النحل، منشورات الشریف الرضی، قم، 1364هـ .ش، ج 1، ص 150.
    [2] . همان، ص 155.
    [3] . رجوع شود: العسكری، السید مرتضی. عبدالله بن سباء و اساطیر اخری، چاپ ششم، 1413 هـ. 1993،ج 328 ـ 375.
    [4] . شیخ طوسی. اختیار معرفه الرجال، موسسه آل البیت لاحیاء التراث، قم، 11404 هـ ، ج 1، ص 325.
    [5] . ابن میثم البحرانی، میثم بن علی. الحیاه فی القیامه فی تحقیق امر الامامه، مجمع الفكر الاسلامی، قم، ط اول، 1417 هـ، ص 172 ـ 174.
    [6] . شهرستانی. همان، ص 150.
    [7] . شهرستانی. همان. ص 131 ـ 135.
    [8] . آنان اصحاب ابی الجارود، زیاد بن ابی زیاد بودند از این رو به آنها جارودیه می گفتند.
    [9] . رهبرشان شخصی به نام سلیمان بن جریر بود؛ لذا به آنان سلیمانیه گفتند.
    [10] . رهبرشانم شخصی به نام كثیر النوری ابتر است لذا به نام او موسوم به بتریه شدند.
    [11] . همان، ص 140 ـ 142.
    [12] . خراسانی، شیخ محمد كریم. تاریخ و عقاید فرقه آقاخانیه، تلخیص و تنظیم. حسین حسنی، مشر الهادی، ص 2 و 3.
    [13] . همان، ص 43.
    [14] . مسعودی، علی بن الحسین. مروج الذهب، منشورات مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت، 1411 هـ ، ج 3، ص 91.
    [15] . شهرستانی .همان، ص 135.
    [16] . مسعودی، علی بن الحسین. مروج الذهب، منشورات مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت، 1411 هـ ، ج 3، ص 326.
    [17] . فرق الشیعه، المطبعه الحیدریه، نجف، 1355 ـ 1936، ص 71.
    [18] . التنبیه و الاشراف، دار الصاوی للطبع و النشر و التألیف، قاهره، ص 341.
    [19] . سیاست نامه، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، 1364 هـ ، ص 311.
    [20] . رجوع شود به: جعفریان، رسول. تاریخ تشیع در ایران از آغاز تا قرن هفتم هجری، سازمان تبلیغات اسلامی، قم، چ پنجم، 1377، ص 207 ـ 209.
    [21] . مسعودی، علی بن الحسین. مروج الذهب، ممنشورات مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت، ط اولی، 1411 هـ ـ 1991 م، ج 4، ص 297.
    امضاء
    12سال اهنگر نفس خود بودم برکوره ریاضت می نهادم و بر اتش مجاهده می تافتم و بر سندان مذمت می نهادم و پتک ملامت بر او می کوفتم تا نفس خویش را اینه ساختم و اسلامی تازه اوردم و همه خلق مرده دیدم.
    *بایزید بسطامی*
    مركز انجمنهاي اعتقادي گنجينه الهي:http://ganjineh-elahi.com/
    مركز انجمنهاي تخصصي گنجينه دانش:http://www.ganjineh-danesh.com/forum.php

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi