نمایش نتایج: از شماره 1 تا 6 , از مجموع 6

موضوع: مروری بر زندگینامه وفعالیتهای آزاده سرافراز اسلام سید علی اکبر ابوترابی

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن اهل بیت علیهم السلام
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    143
    نوشته
    21,044
    صلوات
    4413
    دلنوشته
    5
    اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍاَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک
    تشکر
    45,361
    مورد تشکر
    50,598 در 16,233
    وبلاگ
    15
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    goll مروری بر زندگینامه وفعالیتهای آزاده سرافراز اسلام سید علی اکبر ابوترابی

    مروری بر زندگینامه وفعالیتهای آزاده سرافراز اسلام سید علی اکبر ابوترابی

    مصطفی جوان



    هنوز چند ماهی از جنگ تحمیلی سپری نشده بود که تقدیر بر این تعلق گرفت تا سیدعلی‌اکبر ابوترابی، به اسارت نیروهای بعثی عراق درآید و در طول هشت سال دفاع مقدس، در اردوگاه‌های عراقی، با تیغ زبان به مصاف دشمنان برخیزد و روشنی‌بخش جمع اسیرانی باشد که به مرور زمان بر تعداد آنان افزوده می‌شد.
    سرانجام پس از گذشت ده سال، سیدعلی‌اکبر ابوترابی، که به حق «سیدآزادگان» لقب گرفته بود، با عزت و سربلندی به میهن اسلامی بازگشت.
    سید پس از آزادی، به جای آنکه پس از سی سال مبارزه و تلاش طاقت‌فرسا، به استراحت بپردازد، راهی دشوارتر را در پیش رو گرفت.
    ابوترابی، همراهی آزادگان و پی‌گیری مشکلات آنان را وظیفه‌ی خود می‌دانست و در این مسیر، هیچ سختی و مشکلی مانع او نشد.

    حجت‌الاسلام حاج سیدعلی‌اکبر ابوترابی در سال 1318 در شهر مقدس قم در خانواده‌ای اهل علم و اجتهاد و منتسب به بیت رسالت(ص) متولد گردید.
    اجداد سیدعلی‌اکبر، همه از سلسله جلیله سادات و اهل علم و اجتهاد بودند. جد پدری سیدعلی‌اکبر، مرحوم آیت‌الله سیدابوتراب حسینی‌فرد، از علمای بزرگ شهرستان قزوین بود.
    جد مادری سیدعلی‌اکبر، آیت‌الله سیدمحمدباقر علوی قزوینی، از علمای بزرگ و مجتهدین بنام بود.[1]

    سیدعلی‌اکبر ابوترابی در سن هفت سالگی جهت آموزش رسمی، پای به راه تحصیل گذاشت و پس از اخذ مدرک پایانی دوره ابتدایی، تحصیلات متوسطه خود را در رشته ریاضی ادامه داد و موفق به اخذ دیپلم در سال 1336 گردید.
    علی‌رغم اصرار بعضی از اقوام، مبنی بر ادامه تحصیل در کشورهای اروپایی، سیدعلی‌اکبر پس از به پایان رساندن دوره متوسطه جهت کسب علوم حوزوی به سال 1337 به مشهد مشرف شد و در حجره‌ی محقری در مدرسه نواب سکنی گرفت و به تعلیم و تعلم اشتغال یافت. [2]

    سیدعلی‌اکبر ابوترابی، با شروع نهضت حضرت امام، قم را مرکز و سنگر مبارزه یافت و به شهر خون و قیام مراجعت کرد و در مدرسه حجتیه سکنی گرفت تا در متن فعالیت‌های یاران امام، قرار داشته باشد.
    پس از تبعید حضرت امام، وی در سال 1344 به نجف اشرف رفت تا در محضر اساتید حوزه علمیه نجف به کسب فیض مشغول گردد.
    ایشان در سال 1349 در حالی که سطح را به پایان رسانده بود در راه بازگشت به ایران، در مرز خسروی دستگیر و زندانی شد و پس از آن نیز اجازه بازگشت به حوزه علمیه نجف اشرف را نیافت.





    امضاء

  2. تشكر

    شهیده (18-08-2011)

  3.  

  4. Top | #2

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن اهل بیت علیهم السلام
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    143
    نوشته
    21,044
    صلوات
    4413
    دلنوشته
    5
    اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍاَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک
    تشکر
    45,361
    مورد تشکر
    50,598 در 16,233
    وبلاگ
    15
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    goll



    فعالیت‌های سیاسی،فرهنگی ومذهبی

    سیدعلی‌اکبر ابوترابی که در سال‌های کودکی، شاهد هجمه‌ی همه‌جانبه رضاخان- عامل سرسپرده و حلقه به گوش استعمار پیر انگلیس- علیه دین و حوزه‌های علمیه و روحانیت اسلام بود، و خانه‌نشینی زنان عفیف خانواده را، در دوران کشف حجاب، دیده بود، و از محدودیت‌ها و اهانت‌های سازمان‌یافته دشمنان دین، در براندازی حوزه‌های دینی و شاگردان مکتب امام صادق(ع) آگاهی داشت و اجداد خود را در مسیر مبارزه با برنامه‌های آشکار و پنهان دین‌ستیزی حکومت پهلوی‌ها یافته بود، همیشه بر این باور بود که در مبارزه‌ای سازمان‌یافته، برای اعتلای کلمه‌ی حق، شرکت جوید.

    براساس این بینش بود که از دوران نوجوانی، در این مسیر گام نهاد و چون سربازی فداکار و همیشه بیدار، خود را برای جانفشانی مهیا ساخت.

    الف- فعالیت‌های قبل از انقلاب:

    1- فدائیان اسلام

    سیدعلی‌اکبر ابوترابی، هنوز پای به دبستان ننهاده بود که آوازه‌ی فدائیان اسلام به رهبری شهید سیدمجتبی نواب صفوی، سراسر ایران را فراگرفت. کانون گرم مبارزات فدائیان اسلام که با اعدام انقلابی احمد کسروی، رونقی دیگر یافته بود، هر انسان دردکشیده‌ای را که از ظلم و جور حکومت مستبد شاهنشاهی، به تنگ آمده بود، به خود جذب می‌کرد.

    در دورانی که مبارزات فدائیان اسلام به اوج خود رسید، سیدعلی‌اکبر ابوترابی، در سن نوجوانی قرار داشت و با شرکت در مراسم آنان، ضمن همراهی و همدلی با ایشان، خود را برای مبارزه‌ای همه‌جانبه آماده می‌کرد.[3]

    2- پانزده خرداد

    غائله انجمن‌های ایالتی و ولایتی، فرصت مناسبی بود تا حضرت امام خمینی(ره)، بر سردمداران رژیم طاغوتی، یورش برد و به تبعیت از ایشان، سیل تلگراف‌های مخالف با این مسئله، به دربار سرازیر گردد.در این دوران، سیدعلی‌اکبر ابوترابی، که به کسوت شریف روحانیت درآمده بود، و در مدرسه نواب، در شهر مقدس مشهد، در جوار حرم حضرت ثامن‌الحجج(ع) ساکن بود، شاهد این حرکت عظیم و سازمان‌یافته و تلگراف مخالفت پدربزرگ و پدر خویش، در مخالفت با این غائله بود و خود نیز در این مسیر از هیچ تلاشی فروگذار نبود.

    در زمانی که این مقدمات، به دستگیری امام راحل، قیام خونین 15 خرداد و تبعید آن بزرگوار، منتهی گردید، سیدعلی‌اکبر ابوترابی، از مشهد مقدس به قم آمد، تا ضمن قرار گرفتن در کانون مبارزه، در سازماندهی فعالیت‌ها نیز نقش داشته باشد.

    در هجوم چکمه‌پوشان رژیم منحوس پهلوی، با لباس مبدل به مدرسه فیضیه، سیدعلی‌اکبر نیز، مورد ضرب و شتم قرار گرفت.[4]

    3- تشرف به نجف اشرف

    سرکوب قیام جاودانه‌ی 15 خرداد با صدور فرمان آتش به اختیار، برای نیروهای امنیتی و نظامی، باعث شد تا در شهرهای قم، تهران، شیراز و... تظاهرکنندگان را به رگبار بستند و هزاران نفر از مردم بدون سلاح را به شهادت رساندند، و متعاقب آن، تبعید حضرت امام خمینی(ره) به ترکیه و نجف اشرف، این قیام عظیم را به آتشی زیر خاکستر مبدل کرد و مبارزه را به سمت و سویی دیگر کشاند.

    در این برهه از تاریخ، سیدعلی‌اکبر ابوترابی که از پیر و مراد خویش، جدا افتاده بود، به عزم دیدار امام و کسب فیض از محضر معظم‌له و دیگر بزرگان حوزه علمیه نجف اشرف، از راه بندر خرمشهر و به طور مخفی، با بلم به بصره و از آنجا به نجف اشرف رفت.

    شرکت در حوزه درس امام خمینی(ره) و دیگر علمای نجف، فرصتی بود تا سیدعلی‌اکبر ابوترابی دوره سطح را با موفقیت، پشت سر بگذارد و از نزدیک نیز در جریان مبارزه‌ی حضرت امام(ره) قرار داشته باشد.[5]

    4- دستگیری

    مأموران امنیتی رژیم پهلوی که پس از شهادت آیت‌الله سعیدی، منتظر عکس‌العمل نیروهای مذهبی، و از همه مهم‌تر از عکس‌العمل حضرت امام خمینی(ره) وحشتزده بودند، مرز خسروی را به شدت تحت کنترل قرار دادند و در روز 14 مرداد 1349 در حالی که سیدعلی‌اکبر ابوترابی به همراه خانواده، قصد خروج از مرز را داشت، با آمادگی قبلی بر ایشان یورش بردند و پس از خارج کردن اعلامیه‌ها از جاسازی چمدان، ایشان را دستگیر و به ساواک کرمانشاه هدایت کردند و پس از یک روز، به تهران منتقل نمودند.
    تدبیر سیدعلی‌اکبر در برخورد با بازجویان ساواک، در جلسات بازجویی و پاسخگویی عادی به سؤالات، هر چند آنان را قانع نکرد ولی باعث شد تا دوران محکومیت ایشان، طولانی نگردد و پس از محکومیتی 6 ماهه، از زندان آزاد و به زندگی مبارزاتی خویش بازگردد.[6]


    امضاء

  5. تشكر

    شهیده (18-08-2011)

  6. Top | #3

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن اهل بیت علیهم السلام
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    143
    نوشته
    21,044
    صلوات
    4413
    دلنوشته
    5
    اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍاَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک
    تشکر
    45,361
    مورد تشکر
    50,598 در 16,233
    وبلاگ
    15
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    goll




    5- دوران پس از آزادی

    تلاش سیدعلی‌اکبر ابوترابی- پس از آزادی از زندان- برای بازگشت به نجف اشرف، با شکست روبه‌رو شد و محمل‌هایی از قبیل: تصمیم به فروش خانه مسکونی در نجف، نیز مؤثر واقع نشد.

    سیدعلی‌اکبر ابوترابی، که مرد میدان مبارزه بود، در این دوران، به صف مبارزات پنهان پیوست. هر چند کنترل مأموران امنیتی رژیم شاه، بیشتر می‌شد، پنهانکاری مبارزین نیز، بیشتر می‌گردید.

    ارتباط سیدعلی‌اکبر ابوترابی با شهید مظلوم سیدعلی اندرزگو، از نقطه‌های عطف زندگی ایشان به شمار می‌رود.این دو مبارز و مرید حضرت امام(ره) به گونه‌ای پای در میدان مبارزه نهادند که دیگر جدایی و فاصله‌ای بین آنها نبود.

    او واقعاً آرام نداشت و در هر کجا که بود، در مسیر انقلاب اسلامی، سر از پا نمی‌شناخت. رعایت اصول مخفی‌کاری از سوی او، باعث شده بود تا، گزارشگران ساواک که وی را تحت مراقبت داشتند، تنها گزارش رفت‌وآمدهای او را ثبت کنند.

    تلاش و پایمردی سیدعلی‌اکبر ابوترابی، محدود به مکان و زمان نبود، در این رابطه به لبنان رفت تا از نزدیک شاهد تلاش مبارزان لبنانی باشد و از نزدیک وضعیت بیت‌المقدس را مشاهده نماید.

    ب- پس از پیروزی انقلاب اسلامی

    روز 22 بهمن‌ماه سال 1357، اراده‌ی الهی بر پیروزی مستضعفین و مظلومین بر مستکبران و ظالمین، تحقق یافت. و یاران امام خمینی(ره) که عمری را در مسیر مبارزه گذرانده بودند، کمر به خدمت بستند تا دین خدا را در جای جای سرزمین شهیدان، ساری و جاری نمایند.

    سیدعلی‌اکبر ابوترابی نیز یکی از کسانی بود که شهر آباء و اجدادی خود را سنگر خدمت و فعالیت، قرار داد. تشکیل کمیته انقلاب اسلامی و هدایت آن، یکی از اقداماتی بود که برای سازماندهی و جلوگیری از هرج‌ومرج، ضروری بود و سیدعلی‌اکبر، این مهم را، به عهده گرفت و پس از چندی با رأی قاطع مردم، به عضویت شورای شهر انتخاب و سپس ریاست آن را به عهده گرفت.

    آغاز جنگ تحمیلی

    هنوز طعم شیرین پیروزی بر طاغوت در کام مردم رنجدیده‌ی ایران اسلامی، کامل نشده بود و کشور از لوث وجود دست‌نشاندگان رژیم پهلوی، پاک نگردیده بود که شیاطین شرق و غرب، برای خاموش کردن فریاد حق‌طلبانه‌ی ملتی که می‌رفت تا الگوی همه کسانی باشد که تحت ظلم و جور قرار داشتند، با علم کردن دیوانه‌ای به نام صدام حسین، در غرب و جنوب ایران، آتش جنگی خانمانسوز را برافروختند.

    در این برهه حساس که ارتش در نابسامانی ناشی از حذف امرای آمریکایی خود قرار داشت و از سازماندهی لازم و کافی برخوردار نبود، می‌بایست مردمی که با اتحاد و همدلی خود، رژیم پهلوی را سرنگون کردند، اداره‌ی جنگ را نیز به عهده گیرند و با ابتدایی‌ترین اسلحه‌ها و تجهیزات جنگی در مقابل دشمن تا بن دندان مسلح صف‌آرایی کرده و ضمن بازپس‌گیری سرزمین‌های اشغال‌شده، دشمن را از ادعای فتح کوتاه‌مدت ایران، ناامید و مأیوس نمایند.

    سیدعلی‌اکبر ابوترابی، «درست در آغاز جنگ تحمیلی، از قزوین با لباس رزم، رو به سوی جبهه آورد و در کنار شهید دکتر مصطفی چمران در ستاد جنگ‌های نامنظم به سازماندهی نیروهای مردمی پرداختند و شخصاً به مأموریت‌های شناسایی رزمی و دشوار می‌رفتند. آزادی منطقه پرحادثه و خطرناک «دُبِّ حُردان» به فرماندهی وی در رأس یک گروه متشکل از یکصد رزمنده سر از پا نشناخته، یکی از اقدامات ایشان است». [7]



    امضاء

  7. تشكر

    شهیده (18-08-2011)

  8. Top | #4

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن اهل بیت علیهم السلام
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    143
    نوشته
    21,044
    صلوات
    4413
    دلنوشته
    5
    اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍاَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک
    تشکر
    45,361
    مورد تشکر
    50,598 در 16,233
    وبلاگ
    15
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    goll




    عملیات شناسایی و اسارت

    روز 26 آذر سال 1359 آقای ابوترابی برای تکمیل شناسایی قبلی خود مأموریت می‌یابد در منطقه تپه‌های الله اکبر شناسایی انجام دهد تا نیروهای ستاد جنگهای نامنظم آماده یک عملیات گسترده شوند، اما بر اثر اشتباه یکی از دو نفر همراه وی، در حالی که هفت کیلومتر از نیروهای خودی دور شده و تا فاصله 200 متری دشمن پیشروی کرده بودند، در بازگشت، مورد شناسایی دشمن قرار گرفته و در حالیکه خود می‌توانست از دام دشمن رها شود و بگریزد، به دلیل تلاش برای نجات همرزمان خود که در نقطه‌ای دورتر پنهان شده بودند خود در دام دشمن اسیر گشت.[8] ایشان نقل می‌کند «با توجه به اینکه مدت یک سال بود که نه منطقه شناسایی شده بود و نه مجال حرکتی بود، ما افتخار پیدا کردیم که با حدود صد نفر از بین دشمن عبور کنیم و از پشت [جبهه] با دشمن درگیر بشویم تا نیروها بتوانند این فاصله هفت کیلومتر را پیشروی بکنند و خودشان را به نیروهای دشمن تجاوزگر برسانند.[9]

    حجت‌الاسلام عاملی روحانی آزاده در بیان خاطرات خود به نقل از آقای ابوترابی در مورد اسارت می‌گوید: سیدنقل می‌کرد چون جایی برای مخفی شدن نبود، به یکی از برادران گفته پشت بوته بزرگی مخفی شود تا ما جلوتر برویم. به او گفتم: اگر عراقیها ما را دیدند تو با تیراندازی به طرف آنها، کمک کن تا ما فرار کنیم. به او سفارش کردم: اگر ما از این تپه عبور کردیم شما به هیچ وجه از جایی حرکت نکن! از پناهگاهی که داری بیرون نیا! مگر اینکه ما با اسلحه به تو علامت بدهیم. ایشان در ادامه نقل می‌کردند: «ما از این تپه به صورت خوابیده روی زمین آهسته بالا رفتیم و همانطور به صورت خزیده با آن سمت تپه که نیروهای بعثی مستقر بودند، خودمان را رساندیم و بعد از عبور خزیده [ما] آن برادرمان خیال کرد که پشت تپه‌ای که ما از آن عبور کردیم نیرویی نیست، بنابراین، از جایش حرکت کرد و با حالت عادی و با سرعت به سمت ما آمد که نیروهای عراقی او را دیدند و به سمت او رگبار بستند. هنوز دشمن، ما دو نفر را ندیده بود ایشان فکر کرد تیراندازی به سمت ماست. گفتم: به سمت ما نیست. ما به سمت آبراهی رفتیم که می‌شد در آن مخفی شد.
    من به داخل آبراه پریدم؛ ولی رزمنده‌ای که همراهم بود از اینکه مبادا دشمن ما را دیده باشد، از روی آبراه پرید و رفت. من هم بناچار از آن جانپناه بیرون آمدم و به دنبالش رفتم و نفر سوم هم چون فاصله‌اش از ما زیاد بود فرار کرد و به عقب برگشت. عراقی‌ها ما را به رگبار بستند و برای اسیر کردن ما با تانک به طرفمان آمدند. بعد از چند دقیقه‌ای که ما را به رگبار بستند و ما هم با خیزهای سه ثانیه سعی می‌کردیم خودمان را به تدریج و آرام آرام دور بکنیم و دیدند که به ما نمی‌رسند، تانک را روشن کردند. چون فاصله‌ی ما با نیروهای ایران هم بیش از هفت کیلومتر بود. بالاخره، در بین راه برادری که همراهمان بود دستش مجروح شد، ما هم با ایشان خداحافظی کردیم.
    نزدیک بود خودمان را برسانیم به تپه‌های رملی که آنجا دشمن نمی‌توانست به ما نزدیک بشود. دشمن به سرعت با تانک رفت و راه آن تپه‌های رملی را به روی ما بست. شاید تصورش مشکل باشد.
    در این لحظه برای نجات آن برادری که افتاده بود ما توسل خاصی به پیشگاه آقا امام زمان (عج) پیدا کردیم.
    بعد از اینکه تانک، راه رسیدن به تپه‌های رملی را به روی ما بست، به سمت یک کوهی که هدفی در آن دیده نمی‌شد، برای دور نشدن از این تانک در حرکت بودم که بعد از تسول، دو مرتبه برگشتم به سمت همان جای اول، تانک زرهی بود تا آمد دور بزند، با سرعت فرو رفت توی رمل و از حرکت باز ایستاد.
    دیگر، بنده می‌توانستم به راحتی خود را به تپه‌ها برسانم؛ اما طمع ما را گرفت. گفتیم: حالا که به توجهات آن حضرت تانک درآمد و توی رملها فرورفت ما برویم جای برادرمان را شناسایی کنیم که در تاریکی شب بیاییم و او را هم ببریم.
    ظاهراً بلافاصله از داخل تانک [متوقف شده] تماس گرفتند. با مرکز یک نفربری که چرخهای لاستیکی داشت، رفت به سمت نیروهای ایران و از آن طرف به سمت من آمد مه من خیال کنم آن نفربر ایرانی است.
    ما هم که موضوع را نمی‌دانستیم، با دیدن [نفربر دوم] خوشحال شدیم و به جای اینکه به سمت آن برادرمان برویم به سمت این [نفربر] رفتیم. به یکی از آنها گفتیم! ما دو نفریم. اجازه بده من بروم و او را بیاورم. برگشتم، دیدم دو مرتبه من را صدا کرد. من با ناراحتی به او گفتم که من می‌گویم دو نفریم. با سرعت برگشتم به سمت آن برادر دیدم که نفربر با سرعت به سمت ما نزدیک شد. متوجه شدم که نفربر عراقی است.
    از چنگ او فرار کردم و خودم را پرت کردم توی یک چاله، خیلی گشتند. تا اینکه سرانجام نفربر آمد بالای سر من و هرچه گفت بلند شو! دیدم اگر آنجا به تیر او از پا در بیائیم بهتر از این است که به دست آنها به اسارت بیفتم. او هم ترحمش گل کرد و به جای اینکه شلیک کند هرچه به ما گفت بلند شو، بلند شو، بلند نشدیم.
    آمد دست ما را گرفت و کشید داخل نفر بر پیش از دستگیری من عمامه و لباس را در جایی پنهان کردم، اگر من را با آن لباس دستگیر می‌کردند شهادت من در همانجا قطعی بود.


    امضاء

  9. تشكر

    شهیده (18-08-2011)

  10. Top | #5

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن اهل بیت علیهم السلام
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    143
    نوشته
    21,044
    صلوات
    4413
    دلنوشته
    5
    اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍاَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک
    تشکر
    45,361
    مورد تشکر
    50,598 در 16,233
    وبلاگ
    15
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    goll



    دوران اسارت

    هنوز چند ماهی از جنگ تحمیلی سپری نشده بود که تقدیر بر این تعلق گرفت تا سیدعلی‌اکبر ابوترابی، به اسارت نیروهای بعثی عراق درآید و در طول هشت سال دفاع مقدس، در اردوگاه‌های عراقی، با تیغ زبان به مصاف دشمنان برخیزد و روشنی‌بخش جمع اسیرانی باشد که به مرور زمان بر تعداد آنان افزوده می‌شد. سیدعلی‌اکبر ابوترابی، روزهای اول اسارت خود را چنین به تصویر می‌کشد:

    «در سلول برای اعتراف گرفتن چندین بار مرا به پای چوبه‌ی دار بردند و شماره‌ی 1 و 2 را گفتند و دوباره برگرداندند. در طول روز چندین بار مرا بردند و آوردند. بالاخره شب مرا به مدرسه العماره بردند و یک تیمسار عراقی به افرادی که آنجا بودند گفت: این حق خوابیدن ندارد. ما نیمه‌شب برای اعتراف گرفتن می‌آییم، اگر اطلاعات لازم را به ما نداد سرش را با میخ سوراخ می‌کنیم. نیمه‌شب هم آمدند و سرم را با میخ سوراخ کردند؛ ولی ضربه طوری نبود که راحت شوم.»[10]

    آن روزهایی که سیدعلی‌اکبر ابوترابی، در شکنجه‌گاه‌های عراق، الگویی از صبر و مقاومت را به نمایش گذاشته بود، در جمهوری اسلامی ایران، شایع شد که ایشان به شهادت رسیده است. مجالس بزرگداشت و سخنرانی‌های شخصیت‌هایی چون شهید رجایی و تعطیلی و عزای عمومی در شهرستان قزوین و شرکت آیات عظام: سیدهاشم رسولی، یوسف صانعی و محمدعلی نظام‌زاده، از سوی حضرت امام خمینی(ره) در مجلس یادبود ایشان و ابلاغ تسلیت امام امت، (روزنامه جمهوری اسلامی، شماره455، 8/10/1359) ابعادی از شخصیت این عالم عامل را روشن ساخت و دولت عراق نیز، از این طریق ایشان را به عنوان یک روحانی سرشناس، شناسایی کرد.

    بدون تردید، دوران مشقت‌بار ده ساله‌ی اسرای ایرانی در اردوگاه‌ها و زندان‌های عراق، سرانجامی عزت‌بخش و افتخارآفرین داشت.


    پس از اسارت

    سرانجام پس از گذشت ده سال، سیدعلی‌اکبر ابوترابی، که به حق «سیدآزادگان» لقب گرفته بود، با عزت و سربلندی به میهن اسلامی بازگشت.
    سید پس از آزادی، به جای آنکه پس از سی سال مبارزه و تلاش طاقت‌فرسا، به استراحت بپردازد، راهی دشوارتر را در پیش رو گرفت. ابوترابی، همراهی آزادگان و پی‌گیری مشکلات آنان را وظیفه‌ی خود می‌دانست و در این مسیر، هیچ سختی و مشکلی مانع او نشد.
    ایشان در دوره‌ی بعد از اسارت نیز، هرگز به زندگی شخصی خود فکر نکرد و همسر صبور و بزرگوار و فرزندان رشید و پاکدامن او نیز تحت تأثیر اخلاق و منش آن معلم بزرگ اخلاق و پاکدامنی، نه‌تنها از فعالیت‌های شبانه‌روزی او اظهار رضایت می‌کردند؛ بلکه خود نیز همکار و همراهی دلسوز، برای او بودند.

    ابوترابی، دوران پس از اسارت را در کنار مصیبت‌زدگان، بر بالین بیماران و افراد ناتوان، در مجالس دعا و معنویت، در حال سرکشی و تفقد از آزادگان و جانبازان و ایثارگران و پیگیری دردها و مشکلات آنان گذراند و برای خدمت به بندگان خدا، لحظه‌ای را از دست نداد.
    سفرهای شبانه‌روزی به شهرها و روستاهای کشور و رسیدگی به حال دردمندان و نیازمندان، روش همیشگی او بود. بیشتر ایام را در این مدت حدود ده سال پس از آزادی، در حال روزه سپری کرد و از خواب خود کم نمود تا شب‌ها نیز به سراغ نیازمندان گمنام برود.

    پس از این‌که از اسارت آزاد شد، با حکم مقام معظم رهبری در جایگاه نماینده‌ی ولی‌فقیه در امور آزادگان قرار گرفت و تمام سعی خویش را به کار بست تا آزادگان، مایه‌ی عزت و تقویت نظام جمهوری اسلامی باشند. او همه‌ی مشکلات آزادگان را خود به دوش کشید تا این بار، از دوش نظام اسلامی برداشته شود.

    در دوره‌ی چهارم و دوره‌ی پنجم مجلس شورای اسلامی با رأی بالای مردم قدرشناس تهران، به عنوان نفر دوم و سوم به مجلس راه یافت و در خانه ملت، با نطق‌های خود، مسئولان و کارگزاران نظام را دعوت به رعایت عدالت، توجه به توده‌ی مردم و حفظ ارزش‌های دینی نمود.
    ابوترابی، تقویت و دفاع از نظام اسلامی و ولایت فقیه را واجب و ضروری می‌دانست و نسبت به شخص مقام معظم رهبری حضرت آیت‌الله خامنه‌ای ارادت و اعتقاد ویژه‌ای داشت و اطاعت از ایشان و تقویت معظم‌له را در هر مجلس و محفلی متذکر می‌شد و پیوسته یادآوری می‌کرد که مبادا برای چرب و شیرین دنیا و بر اثر غفلت، به ارزش‌های انقلاب اسلامی و دست‌آوردهای دفاع مقدس پشت نماییم.[11]

    پایان زندگی

    عشق به خدای متعال و معصومین(ع) در لحظه لحظه حیات و در سراسر وجود او نمایان بود و در سیددر ایام فاطمیه‌ی دوم، پیاده از حرم امام خمینی تا حرم حضرت معصومه(س) به راه می‌افتاد و همراه با جمعی از آزادگان و شیفتگان، با ذکر و اشک و سوز، این سفر معنوی را به انجام می‌رساند. در ایام عرفه نیز، پیاده از تنگه‌ی مرصاد تا مرز خسروی راه می‌رفت و جمع کثیری از مردم متدین وی را همراهی می‌کردند که عرفه 79، تعداد رهپویان این سفر پربار معنوی در روز عرفه هنگام برگزاری دعای امام حسین(ع) در مرز خسروی از شصت هزار نفر گذشت.

    در تابستان، قبل از فرا رسیدن سالگرد ورود آزادگان، او سفر آسمانی خود را با شیفتگان خاندان عصمت و طهارت(ع) از حرم امام خمینی(ره) تا حرم امام علی بن موسی‌الرضا(ع) آغاز می‌نمود و در آن روزهای بسیار گرم، عاشقانه به سوی بارگاه مقدس امام هشتم پیش می‌رفت. بیشتر همراهان وی جوانانی بودند که از وجود شریفش درس می‌گرفتند.

    آری، آن عاشق اهل‌بیت پیامبر خدا(ص) هر ساله این سفرهای سه‌گانه معنوی را می‌پیمود و هر سال بر تعداد رهپویان این سفرها افزوده می‌شد.

    سرانجام، آن مجاهد خستگی‌ناپذیر در تاریخ 12/3/79 در حالی که به همراه پدر بزرگوارشان حضرت آیت‌الله حاج سیدعباس ابوترابی عازم مشهد مقدس و زیارت حضرت امام ثامن‌الحجج(ع) بودند، در جاده‌ی بین سبزوار و نیشابور، بر اثر تصادف، ارواح آن عالمان وارسته از خاک تا افلاک پرکشیدند و به لقاءالله پیوستند.

    امضاء

  11. تشكر

    شهیده (18-08-2011)

  12. Top | #6

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن اهل بیت علیهم السلام
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    143
    نوشته
    21,044
    صلوات
    4413
    دلنوشته
    5
    اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍاَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک
    تشکر
    45,361
    مورد تشکر
    50,598 در 16,233
    وبلاگ
    15
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    goll

    پی نوشتها

    [1] - مرکز بررسی اسناد تاریخی، یاران امام به روایت اسناد ساواک، کتاب 28، حجت‌الاسلام سیدعلی اکبر ابوترابی، 1381، ص 9وهم چنین رضا صمدی‌ها، فرزانگان علم و سخن قزوین، انتشارات بحرالعلوم، 1379، ص 246

    [2] - عبدالمجید رحمانیان، پاک‌باش و خدمتگذار، انتشارات امید آزادگان، 1382، ص 30و31

    [3] - از تربت کربلا،حوزه هنری،1375 ص213

    [4] - همان، صص14ـ13

    [5] - عبدالمجید رحمانیان، خاطره‌های معنوی 2، عارف شیدا، انتشارات امید آزادگان، 1382، صص 21 و 20

    [6] - یاران امام به روایت اسناد ساواک، مقدمه ص 12، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، تابستان 1381

    [7] - پاک باش و خدمتگزار، صص5ـ34 ،عبدالمجید رحمانیان، خاطره‌های معنوی 4، حماسه‌های ناگفته، ص 10، انتشارات امید آزادگان، تهران 1381

    [8] - عبدالمجید رحمانیان، پاک باش و خدمتگذار، ص 35

    [9] - عبدالمجید رحمانیان، خاطره‌های معنوی (4)، ص 26

    [10] - همان، ص52

    [11] - پاک باش و خدمتگزار، ص72

    امضاء

  13. تشكر

    شهیده (18-08-2011)

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi