نگاهى به عرفان اسلامى با الهام ازقرآن و عترت عليهمالسلام (2)
سرچشمه عرفان
همان طور كه گفته شد، راه عرفان از فطرت و خلقت آغاز مىشود و هر چه گنجينه فطرت مصفاتر گردد جلوههاى عرفانى بيشتر مىشود بمانند هر خلق و خوى شريف اخلاقى كه فرمود:
«اِنّا هَدَيناه السَّبيلَ اِمّا شاكِرا و اِمّا كَفورا»(22).
ما به انسان راه را نشان داديم، يا شكرگزارى مىكند (و در آن صراط حركت مىنمايد) و يا ناسپاسى كرده (از راه منحرف مىشود).
دل مانند آيينهاى است كه ابتدا تابشى از انوار الوهيت در آن پرتو افكنده هر چه آيينه صيقل يابد از آن بهره بيشترى مىبرد تا جايى كه ممكن است غرق در انوار گردد و يكپارچه درخشان شود، ولى با آلودگى شبهه و گناه مكدر مىگردد وتاريك مىشود، تا آنجا كه ممكن است محروم از انوار الهى شده، غرق در ظلمت گردد.
در مكتب دين هر انسانى بر فطرت توحيد چشم به جهان مى گشايد و انگيزه خداجويى در وجدان و نهاد اوست، همچنانكه رسول اكرم صلىاللهعليهوآله فرمود:
«كلّ مولود يولد على الفطرة يعنى المعرفة بانّ اللّه خالقه»(23).
هر نوزادى بر فطرت متولد مىشود؛ يعنى خدا عزوجل را خالق خويش مىداند.
عواملى مانند شبهه، محيط، تربيت غلط و غفلت است كه او را منحرف مىسازد و از اين رو اگر بر فطرت الهى خويش باقى بماند اين حس باطنى شكوفا مىگردد، همچنانكه حضرت سيدالشهداء عليهالسلام پس از برشمردن نعمتهايى كه خداوند متعال در جسم انسان عنايت نموده مى فرمايد:
«حتى اذا اكتملت فطرتى و اعتدلت مرتى اوجبتَ علىّ حجّتك بان الهمتَنى معرفتك و روّعتَنى بعجائب حكمتك»(24).
هنگامى كه خلقت من كامل گرديد و مزاج من معتدل شد حجت خود را بر من لازم نمودى به اينكه معرفت خويش را به من الهام فرمودى و مرا به واسطه عجائب حكمت خود بىتاب ساختى.
هدايت آغازين از طرف اوست و جذبه نخستين از سوى معشوق مىبايد و گرنه كوشش عاشق بيچاره به جايى نمى رسد كه فرمود:
«يا مَن هدانى للايمان قبل ان اعرف شكر الامتنان»(25).
اى پروردگارى كه مرا هدايت به ايمان كردى پيش از آنكه شكر انعام را بشناسم.
امام سجاد عليهالسلام هم پس از آنكه آفرينش آفريدگان را بيان مىنمايد مى فرمايد:
«ثم سلك بهم طريق ارادته و بعثهم فى سبيل محبّته»(26).
سپس ايشان را به راه ارادتش روان ساخت و رهسپار طريق محبتش فرمود. ايمان به معبود و عشق به پرستش در سرشت آدمى
صفات و اعتقاداتى كه با سرشت و خلقت آدمى عجين گشته در قالب زمان و مكان نمىگنجد. از اين رو مشاهده مىشود كه در طول تاريخ در هر زمان و مكانى عشق به پرستش وجود داشته و دارد و وجود اين همه معابد و مساجد و موقوفات وابسته بدان از اين انگيزه درونى حكايت مىكند.
اگر با يك نظر وسيع و همه جانبه به تمام جهان بنگريم، مشاهده مىكنيم كه ميليونها هكتار زمين به عشق معبود زير پوشش كليسا و كنيسه و مسجد است. همچنين ميلياردها ثروت وقف آنها و مراكز عام المنفعه در راه خدا گرديده است. اين ايثار و اخلاص در كليه مكانها و در تمامى زمانهاست.
اين موضوع از يك انگيزه درونى در انسانيت حكايت مىكند كه پيوسته در همه قرنها و در همهمكانها وجود داشته و دارد، هم انسان سفيدپوست در وجدان خود ايمان به معبود را احساس مىكند و هم انسان سياه پوست، هم بشر ماقبل تاريخ و هم انسان قرن بيستم. اين همگانى و هر مكانى و همه آنى دلالت بر يك وجدان همگانى در نهاد انسانها مىكند، همچنانكه مهر مادرى در دل هر مادرى نهاده شده و عشق فرزندى در او به وديعه گذاشته شده است.