قسمتی از نامهی مطهری به امام خمینی، که دربارهی علی شریعتی است، به نقل از کتاب «سیری در زندگانی استاد مطهری» انتشارات صدرا)
در بخشی از این نامهی مطهری، که در سال ۱۳۵۶ و پس از مرگِ علی شریعتی نوشته شده، آمده است:
" ... در نامهی قبل معروض شد که: پس از مذاکره با بعضی دوستان مشترک قرار بر این شد که بنده دیگر دربارهی مسائلی که به شخص او مربوط میشد، از قبیل صداقت داشتن و صداقت نداشتن و از قبیل التزامات عملی سخنی نگویم ولی انحرافاتی که در نوشتههای او هست به صورت خیرخواهانه و نه خصمانه تذکّر دهم.
ولی اخیراً میبینم گروهی که عقیده و علاقهی درستی به اسلام ندارند و گرایشهای انحرافی دارند، با دستهبندیهای وسیعی در صدد این هستند که از او بتی بسازند که هیچ مقام روحانی جرأت اظهار نظر در گفتههای او را نداشته باشد.
این برنامه در مراسم چهلم او در مشهد--متأسّفانه با حضور بعضی از دوستان خوب ما--و پیشتر در ماه مبارک رمضان در مسجد قبا اجرا شد، تحت عنوان اینکه بعد از سیّد جمال و اقبال و بیش از آنها این شخص رنسانس اسلامی به وجود آورده و اسلام را نو کرده و خرافات را دور ریخته، و همه باید به افکار او بچسبیم. ولی خوشبختانه با عکسالعمل شدید گروهی دیگر مواجه شد، و بعلاوه هوشیاری و حسن نیّت امام مسجد که متوجّه شد توطئهای علیه روحانیّت بوده در شبهای آخر فیالجمله اصلاح شد.
عجبا! میخواهند با اندیشههائی که چکیدهی افکار ماسینیون، مستشار وزارت مستعمرات فرانسه در شمال آفریقا و سرپرست مبلّغان مسیحی در مصر، و افکار گورویچ، یهودی ماتریالیست، و اندیشههای ژان پُل سارتر، اگزیستانسیالیست ضدّ خدا، و عقائد دورکهایم، جامعهشناسی که ضدّ مذهب است، اسلام نوین بسازند! پس و علی الاسلام السّلام. به خدا قسم اگر روزی مصلحت اقتضا کند که اندیشههای این شخص حلاّجی شود و ریشههایش به دست آید و با اندیشههای اصیل اسلامی مقایسه شود، صدها مطالب به دست میآید که بر ضدّ اصول اسلام است، و بعلاوه بیپایگی آنها روشن میشود. من هنوز نمیدانم فعلاً چنین وظیفهای دارم یا ندارم؛ ولی با اینکه میبینم چنین بتسازی میشود، فکر میکنم که تعهّدی که دربارهی این شخص دارم دیگر ملغی است. در عین حال منتظر اجازه و دستور آن حضرت میباشم.