صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 17

موضوع: آخه مردم چي ميگن ؟(حرف مردم مسيري خطرناک)

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,763
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,462
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    توجه آخه مردم چي ميگن ؟(حرف مردم مسيري خطرناک)




    حرف مردم، مسیری خطرناک

    مرد جوانی می خواست با کم کردن هزینه عروسی، پول مراسم عروسی را سرمایه ی زندگی اش کند؛ ولی خانواده همسرش به شدت با این کار مخالفت کردند. وقتی از علت مخالفت پرسید،‌ در پاسخش گفتند: مردم چه می گویند؟!

    دختر جوانی درباره مهریه اش می خواست کوتاه بیاید و به جای سال تولدش، چهارده سکه به نیت چهارده معصوم(ع) بگیرد؟
    مادرش به شدت در برابرش ایستاد و گفت: دختر! این چه حرفی است؟! آخه مردم چه می گویند؟!


    شاید بارها شما نیز با این گونه استدلال ها مواجه شده باشید و یا حتی خودتان یکی از کسانی هستید که تمام هوش و حواستان را جمع می کنید که کاری بر خلاف سنت ها و آداب انجام ندهید و بیش تر از خود سنت ترس شما متوجه حرف مردم است. نکند خدای ناکرده کاری بکنیم و مردم پشت سر یا روبرویمان حرفی بزنند.

    در این مطلب با مراجعه به آموزه های وحیانی اسلام درصدد این هستيم تا به واکاوی این معضل اجتماعی بپردازديم و درباره درستی و نادرستی یا حدود و ثغور پذیرش آداب و سنت ها و به اصطلاح حرف مردم،‌ تحقیق نمائيم. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.




    ویرایش توسط فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* : 25-06-2011 در ساعت 14:25
    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  2. تشكرها 13

    *آیه های انتظار* (17-04-2012), *خادمه رقیه خاتون(س)* (22-09-2014), مدير محتوايي (09-05-2013), مدير اجرايي (18-05-2012), نیایش*خادمه یوسف فاطمه(س)* (22-09-2014), نرگس منتظر (08-07-2011), سابحات (06-03-2013), شهیده (09-07-2011), شهاب منتظر (19-05-2012)

  3.  

  4. Top | #2

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,763
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,462
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    توجه




    فشار جامعه بر رفتارهای شخصی

    رفتارهای انسانی تنها متاثر از انگیزه هاو اهداف شخصی نیست. بسیاری از رفتارهای انسان تحت تاثیر فشار اجتماعی شکل می گیرد. جامعه نقش بسیار فعالی در رفتارهای شخصی افراد دارد.

    این نقش فعال همواره مثبت نیست؛ زیرا جامعه نیز مانند انسان ها دارای افکار و رفتارهای مثبت و منفی، درست و نادرست می باشد. برخی از افکار و رفتارهای جامعه می تواند منفی و بسیار خطرناک باشد.

    این گونه نیست که عقل و خرد جمعی همواره به سمت حق و حقیقت برود، وگرنه جوامع جنگ طلب و متجاوز نداشتیم. اما می بینیم که چنین جوامعی در گذشته و حال وجود داشته و دارد.

    یکی از دلایلی که اسلام اکثریت را معیار حق و باطل قرار نداده است، زمینه و بستری است که در جوامع بشری برای انحراف جمعی وجود دارد. از این روست که در اسلام اقلیت و یا اکثریت خود به تنهایی نمی تواند ملاک شناخت و تشخیص حق از باطل باشد.

    بارها در آیات قرآنی با عبارت هایی چون بیش تر مردم خردورزی ندارند، بیش تر مردم سپاس گزار نیستند و یا بیش تر مردم نمی فهمند و مانند آن مواجه شده اید.

    این عدم شکر، شعور، عقل و مانند آن به سبب این است که مردم همواره بر مسیر حق نمی روند، بلکه گاه چنان غرق در باطل و خرافه می شوند که نمی تواند آنان را به سوی راست بازگرداند.

    لجبازی و لجاجت در گروه و جماعت بیش تر می شود؛ زیرا شخص را می تواند تحت فشار از لجبازی بیرون آورد و به سوی حق بازگرداند، ولی جماعت و جامعه لجباز را به سادگی نمی توان به سوی حق بازگرداند.

    قدرت جماعت به عنوان یک مانع جدی عمل می کند و اجازه نمی دهد تا در مسیر حق قرار گیرند و اقرار به اشتباه و خطا کنند.


    خداوند یکی از علت های ایجاد توفان نوح و قتل دسته جمعی همه بشر، لجبازی جامعه انسانی در عصر نوح(ع) می داند. در این دوره جامعه انسانی چنان به بطلان در عقیده و کفران در عمل خو گرفته بود که به هیچ وجه حاضر به بازگشت نبود و همه دعوت های هزاره ساله نوح(ع) را بی پاسخ گذاشتند و بلکه در صدد قتل او بر آمدند.




    ویرایش توسط فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* : 18-05-2012 در ساعت 17:50
    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  5. تشكرها 7


  6. Top | #3

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,763
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,462
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    توجه




    خداوند در سوره نوح درباره وضعیت بحرانی و خطرناک جامعه نوح از زبان آن حضرت(ع) این گونه تشریح می کند و می فرماید:

    وَقَالَ نُوحٌ رَّبِّ لَا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْكَافِرِينَ دَيَّارًا إِنَّكَ إِن تَذَرْهُمْ يُضِلُّوا عِبَادَكَ وَلَا يَلِدُوا إِلَّا فَاجِرًا كَفَّارًا ؛
    و نوح گفت: «پروردگارا، هيچ كس از كافران را بر روى زمين مگذار، چرا كه اگر تو آنان را باقى گذارى، بندگانت را گمراه مى‏كنند و جز پليدكارِ ناسپاس نزايند.(نوح ، آیات 26 و 27)


    در این آیه اخیر به صراحت بیان می شود که جامعه چنان آلوده است که جز فاجر در رفتار و کافر در عقیده زاده نمی شوند. به این معنا که کودک تحت فشار سهمگین جامعه از فطرت سالم خود دور می افتد و به جای عقیده توحید به کفر و به جای رفتار سالم به فجور کشیده می شود.

    به سخن دیگر، همان گونه که جامعه می تواند فشار سهمگین بر افراد و یا حتی گروه های خرد و کوچک جامعه وارد آورد و آنان را به سوی جامعه پذیری مثبت سوق دهد و هنجارها را در میان آنان نهادینه کند، هم چنین می تواند نقش مخربی نیز داشته باشد و اجازه ندهد تا شخص در یک فضای گفتمانی مناسب رشد کند و به کمال برسد.

    نقش فعال جامعه در دو سوی خیر و شر در آیات قرآنی مورد تحلیل و تبیین قرار گرفته است. جامعه همان گونه که هنجارهای اجتماعی را در اشخاص نهادینه می کند، می تواند در یک فضای گفتمانی سنگین، نابهنجاری ها را نیز نهادینه و گسترش دهد و اجازه ندهد تا شخص بر فطرت خود باقی ماند و بر سلامت عقیده و عمل باشد.

    به سخن دیگر، کارکردهای جامعه کارکردهای فعالی است ولی این گونه نیست که همواره این کارکردها مثبت و هنجاری باشد، بلکه در بسیاری از موارد حتی می تواند منفی و خطرناک باشد و حتی به شخص اجازه ندهد تا در یک فضای گفتمانی سالم و طبیعی و فطری رشد کند.



    ویرایش توسط فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* : 18-05-2012 در ساعت 17:50
    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  7. تشكرها 11

    *آیه های انتظار* (17-04-2012), *خادمه رقیه خاتون(س)* (22-09-2014), مدير محتوايي (09-05-2013), مدير اجرايي (18-05-2012), نیایش*خادمه یوسف فاطمه(س)* (22-09-2014), نرگس منتظر (08-07-2011), سابحات (06-03-2013), شهیده (09-07-2011), شهاب منتظر (19-05-2012)

  8. Top | #4

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,763
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,462
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    توجه




    تقلید درست و نادرست
    جامعه پذیری که در سایه سار گرایش فطری و طبیعی آدمی در قالب تقلید انجام می گیرد، یکی از مهم ترین علل بقای جامعه و رشد آن است. تقلید به آدمی و جامعه کمک می کند تا آموخته ها و تجربیات خویش را به دیگری منتقل کند. تراکم دانش و تجربیات است که تمدن کنونی بشر را پدید آورده است.

    تقلید که عنصر اصلی در جامعه پذیری است با همه فواید و برکاتی که دارد، یکی از مهم ترین علل بدبختی بشر در طول تاریخ بوده است؛ چرا که این عنصر مفید همانند تیغ دو لبه ای است که می تواند افزون بر فایده، ضررهای جبران ناپذیری را نیز سبب شود.

    با نگاهی به گزارش های قرآن از پیشینان و علل گمراهی و بروز عذاب های استیصال و نابودکننده ، به آسانی دانسته می شود که نقش جامعه در انحراف و نابودی، نقش تعیین کننده بوده است. جامعه در حقیقت به دو شکل می تواند تاثیرات منفی بر افراد خود به جا گذارد. از آیه 27 سوره نوح دانسته شده است که جامعه می تواند به افکارسازی نادرست و رفتارسازی نابهنجار اقدام کند.

    فشار جامعه در افکارسازی نادرست این گونه است که تنها به گفتمانی خاص اجازه حضور می دهد تا بر همه ابعاد زندگی بشر چیره و غالب آید. در چنین جامعه ای اجازه داده نمی شود تا افکار و اندیشه های دیگر مطرح شود. این گونه است که مثلا بت پرستی تنها باور درست معرفی می شود و آدمی چنان محدود می شود که قادر به شناخت از افکار و اندیشه های دیگر نباشد.

    خداوند از این فشار به عنوان تالیف یاد می کند. به این معنا که از نظر توده های مردم، این افکار واندیشه ها،‌تنها افکار و اندیشه هایی است که بدان الفت و انس گرفته اند و بدان گرایش و تمایل دارند ، اما نسبت به اندیشه ها و افکار دیگر حالتی از انزجار و تنفر دارند.(بقره، آیه 170)


    انسان ها هر چند که به طور طبیعی و فطری به خیر و خوبی و زیبایی تمایل و گرایش دارند، ولی تحت فشار جامعه ممکن است به سوی شر و زشتی بروند و به اشخاص از کودکی اجازه داده نشود تا بر این فطرت باقی بماند.

    در برخی از گزارش های موجود در شبکه جهانی اینترنت این معنا آمده است که 70 درصد از خانواده های کانادایی لخت و عریان در خانه به سر می برند. شرایطی چنین همانند شرایط موجود در زمان نوح(ع) است که کودکان را جز بر کفر و فجور پرورش نمی دهد. این گونه است که کودکان کم تر از نه یا هفت سالگی به مسایل جنسی آلوده می شوند و از طبیعت و فطرت خود دور می گردند.




    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  9. تشكرها 11

    *آیه های انتظار* (17-04-2012), *خادمه رقیه خاتون(س)* (22-09-2014), مدير محتوايي (09-05-2013), مدير اجرايي (18-05-2012), نیایش*خادمه یوسف فاطمه(س)* (22-09-2014), نرگس منتظر (08-07-2011), سابحات (06-03-2013), شهیده (09-07-2011), شهاب منتظر (19-05-2012)

  10. Top | #5

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,763
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,462
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    توجه




    توهم افکارعمومی


    چنان که گفته شد افکار عمومی دو کارکرد منفی و مثبت در حوزه جامعه پذیری به جا می گذارد. افکار عمومی در دو حوزه افکار و رفتار آدمی تاثیر شگرفی دارد.

    بنابراین می تواند افکار سازنده و مفیدی را منتقل کند یا افکار سالم را تخریب نماید؛ چنان که افکار عمومی می تواند رفتار سازنده و هنجاری را تقویت نماید و یا به گسترش نابهنجاری ها و تخریب هنجارها کمک کند.


    شاید بارها خودتان خواسته باشید و یا دیگران از شما خواسته باشند تا همرنگ جماعت شوید؛ چرا که هر گونه مخالفت علیه جریان عمومی جامعه حرکت در جهت مخالف یا قدرت و توان شخص را تحلیل می برد یا به طور کامل شخص را از گردونه بیرون می راند و حق حیات و زندگی را از وی سلب می کند.

    مساله نفوذ اجتماعی و طرد اجتماعی،‌ ارتباط تنگاتنگی با مساله همرنگی با جماعت و همراهی با افکار عمومی دارد. در بسیاری از جوامع کسانی که همرنگ جماعت شده اند و بر اساس آداب و سنت ها و رسوم عمل می کنند، مقبول بوده و از نفوذ اجتماعی قابل قبولی بهره مند می شوند. اما کسانی که با آداب و سنت ها درگیر می شوند، خواسته و ناخواسته مطرود جامعه می شوند و از فواید زندگی اجتماعی بی نصیب می گردند.

    البته در بسیاری از موارد نوعی توهم است که آدمی را به کارهایی وادار می کند؛ چرا که بسیاری از مردم کارهای به جزئیات کار دیگری ندارند و توهمات درونی و ترس از افکار عمومی ما را به کارهای بیرون از خرد وادار می کند.


    بو سعید فرد سرشناسی را به بازار فرستاد و گفت: شکمبه گوسفند را روی سر بگذارد و از میان بازار بگذرد. بعد از او خواست از یکایک افراد بپرسد که آیا اورا دیده اند یا نه؟ پرسید و خیلی ها او را ندیده بودند. بعد گفت:این خود بودی که خود را می دیدی!




    ویرایش توسط فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* : 18-05-2012 در ساعت 17:54
    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  11. تشكرها 6


  12. Top | #6

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,763
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,462
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    توجه




    به این حکایت توجه کنید



    آورده اند که خواجه حسن مؤدب، جوانی از بزرگزادگان و ثروتمندان نیشابور به خدمت شیخ درآمد، و شیخ اندک اندک روح او را می ورزید و می پروراند. خواجه حسن البته جوان هوشمند و خوش استعدادی بود، و بزودی در چشم و دل شیخ جا گشود. اما پس از مدّتی نگاه تیز شیخ دریافت که هنوز چیزی از آن خواجگی در باطن خواجه حسن باقی است.

    روزی شیخ او را می خواند و به او فرمان می دهد که به سوی دیگر شهر برود و مقداری امعاء و احشاء گوسفند بخرد، آن را در سبدی بگذارد، سبد را بر سر بنهد و از میانه بازار به خانقاه بازگردد.

    خواجه حسن لاجرم فرمان شیخ را اطاعت می کند. در راه بازگشت خون و نجاسات آن امعاء و احشاء بر سر و روی او جاری می شود، و این بزرگزاده محتشم لاجرم با روی و جامه آلوده از میانه بازار می گذرد تا به خانقاه برسد.

    وقتی که شیخ او را می بیند، به او فرمان می دهد که با همین وضع به آن سوی دیگر شهر برود و شکمبه ها را در چشمه ای بشوید و بازگردد. خواجه حسن به ناچار با آن سر و وضع رقت انگیز نیمه دیگر شهر را هم می پیماید تا هر آن کس که او را بار نخست ندیده بود، این بار ببیند! وقتی که حسن دوباره به خانقاه بازمی گردد، دیگر چیزی از خواجگی او باقی نمانده است.


    شیخ که به فراست درمی یابد این ریاضت بر نفس جوان بسیار گران آمده و رنجی عظیم بر او نهاده است، به او می گوید اکنون تن و جامه بشوی، و دوباره به شهر بازگرد، و از مردم کوی و بازار بپرس که آیا شما ساعتی پیش مردی دیدید که سبد شکمبه بر سر از اینجا گذشته باشد؟

    خواجه حسن اطاعت می کند. اما وقتی به شهر بازمی گردد و از مردم پرس و جو می کند، در می یابد که هیچ کس چنان فردی را ندیده است یا به یاد نمی آورد.


    خواجه حسن شگفت زده به نزد شیخ بازمی گردد، و ماجرا را بازمی گوید. در این هنگام شیخ خطاب به خواجه حسن می گوید:

    "ای حسن! آن تویی که خود را می بینی والّا هیچ کس را پروای دیدن تو نیست. آن نفس توست که تو را در چشم تو می آراید، او را قهر می باید کرد و بمالید مالیدنی که تا بنشکنی دست از وی بنداری. و چنان به حقش مشغول کنی که او را پروای خود و خلق نماند."

    در واقع سخن شیخ این بود که تو مرکز عالم خلقت نیستی. این تویی که مدام خود را برانداز می کنی، و در کانون عالم و آدم می پنداری، مردم اما به کاروبار خود سرگرم اند، و تو برای آنها آنقدرها که می پنداری اهمیت نداری.


    آن شب که صوفیان بر سر سفره آشی را که آشپز از آن شکمبه ها پخته بود، می خوردند، شیخ به طعن و مزاح خطاب به یاران گفت: "ای اصحابنا! بخورید که امشب خواجه وای حسن می خورید!" یعنی آشی می خورید که از خودبینی و رعونت خواجه حسن پخته شده است.

    در حقیقت توهم این که همه زندگی او زیر نظر مردم است و می بایست به گونه ای رفتار کند که مورد رضایت خلق باشد، بسیاری از کارهای نادرست و نابخردانه ما را سبب می شود. بسیاری از حرف مردم ها،‌ تنها در ذهن بیمار ما ساخته می شود، وگرنه مردم به خیلی از افکار و رفتارهای ما کاری ندارند.



    ویرایش توسط فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* : 18-05-2012 در ساعت 17:55
    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  13. تشكرها 11

    *آیه های انتظار* (17-04-2012), *خادمه رقیه خاتون(س)* (22-09-2014), مدير محتوايي (09-05-2013), مدير اجرايي (18-05-2012), نیایش*خادمه یوسف فاطمه(س)* (22-09-2014), نرگس منتظر (08-07-2011), سابحات (06-03-2013), شهیده (09-07-2011), شهاب منتظر (19-05-2012)

  14. Top | #7

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,763
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,462
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    توجه




    رضایت خالق نه خلق

    در ضرب المثل های فارسی این عبارت است که در دروازه شهر را مي شود بست ، ولي در دهان مردم را نه. این بدان معناست که اگر بخواهیم همه افکار و رفتارهایمان را بر اساس خوش آمد مردمان انجام دهیم می بایست از بسیاری از کارهای خردمندانه دست برداریم و یا به کارهایی اشتغال پیدا کنیم که بیرون از خواست و نظر و انگیزه و هدف ماست.

    شاید داستان لقمان حکیم بتواند این معنا را به شکل بهتری تبیین نماید.
    در داستان های فارسی آمده است که لقمان حکیم به فرزندش پندهایی داده است. از جمله این که لقمان به فرزندش گفت: فرزندم ، هرگز به مدح و ذم مردم اعتنائى مكن؛ زيرا هر اندازه بكوشى نمى توانى رضايت همه مردم را تحصيل نمائى. پس ‍ چنان كن كه خدايت از تو راضى باشد.


    فرزند: پدر، دوست دارم شاهدى بر موعظه خود بياورى. لقمان حكيم همراه فرزندش با الاغ خود از خانه بيرون رفتند. لقمان سوار الاغ شد و فرزندش پياده مى رفت . جمعى از مردم گفتند: اين پيرمرد چقدر بى رحم است ، خودش سوار شده و طفل خرد سالش بايد پياده برود. لقمان پياده ، و پسر سوار شد.

    گروهى ديگر گفتند: چه پسر بى ادبى ، او سوار بر الاغ شده ، ولى پدر پيرش پياده مى آيد. اين بار هر دو سوار شدند. عده اى گفتند: اينها چقدر بى رحم هستند. الان پشت الاغ مى شكند. ناچار هر دو پياده شدند و به حركت خود ادامه دادند. بعضى گفتند: اينها چه اندازه احمق هستند، الاغ دارند، اما پياده مى روند.


    لقمان : فرزندم ، حالا دانستى هيچ راهى براى كسب رضايت همه مردم نيست !؟


    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  15. تشكرها 12


  16. Top | #8

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,763
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,462
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    توجه




    انجمن کردن های مردم

    یکی از مشکلات جامعه ما توجه بیش از اندازه به گفته های خرافی و سنت های پوچ مردمان است که وقت و هزینه بسیاری از مردم را می گیرد و ایشان را از اصل و هدف اصلی آفرینش و زندگی می اندازد. برای درک این معضل اجتماعی توصیه می کنم حکایت تلخ زیر را که گواه روشنی براهمیت دادن نابجا به حرف مردم و تعین مسیر زندگی ، شغل ، تحصیل ،‌ازدواج ..... برخلاف میل باطنی و تنها بر اثر ترس از حرف مردم است بادقت و تامل بیشتری بخوانید :




    ویرایش توسط فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* : 18-05-2012 در ساعت 18:04
    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  17. تشكرها 13


  18. Top | #9

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,763
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,462
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض




    اين حکايت تلخ رو بخونيد ..

    آخه مردم چي میگن؟


    می خواستم به دنیا بیایم، در زایشگاه عمومی، پدر بزرگم به مادرم گفت: فقط بیمارستان خصوصی. مادرم گفت: چرا؟...
    گفت: آخه مردم چه میگن؟!...


    می خواستم به مدرسه بروم، مدرسه ی سر کوچه ی مان. مادرم گفت: فقط مدرسه ی غیر انتفاعی! پدرم گفت: چرا؟...
    مادرم گفت: آخه مردم چه میگن؟!...


    به رشته ی انسانی علاقه داشتم. پدرم گفت: فقط ریاضی! گفتم: چرا؟...
    گفت: آخه مردم چه میگن؟!...


    با دختری روستایی می خواستم ازدواج کنم. خواهرم گفت: مگر من بمیرم.
    گفتم: چرا؟...
    گفت: مردم چه میگن؟!...


    می خواستم پول مراسم عروسی را سرمایه ی زندگی ام کنم. پدر و مادرم گفتند: مگر از روی نعش ما رد شوی. گفتم: چرا؟...
    گفتند: آخه مردم چه میگن؟!...


    می خواستم به اندازه ی جیبم خانه ای در پایین شهر اجاره کنم. مادرم گفت: وای بر من.
    گفتم: چرا؟...
    گفت: آخه مردم چه میگن؟!...


    اولین مهمانی بعد از عروسیمان بود. می خواستم ساده باشد و صمیمی. همسرم گفت: شکست، به همین زودی؟!...
    گفتم: چرا؟...
    گفت:آخه مردم چه میگن؟!...


    می خواستم یک ماشین مدل پایین بخرم، در حد وسعم، تا عصای دستم باشد. زنم گفت: خدا مرگم دهد.
    گفتم: چرا؟...
    گفت: مردم چه می گویند؟!...


    بچه ام می خواست به دنیا بیاید، در زایشگاه عمومی. پدرم گفت: فقط بیمارستان خصوصی.
    گفتم: چرا؟...
    گفت: اخه مردم چه میگن؟!...


    بچه ام می خواست به مدرسه برود، رشته ی تحصیلی اش را برگزیند، ازدواج کند... می خواستم بمیرم. بر سر قبرم بحث شد. پسرم گفت: پایین قبرستان. زنم جیغ کشید.
    دخترم گفت: چه شده؟...
    گفت: آخه مردم چه میگن؟!...


    مُردم. برادرم برای مراسم ترحیمم مسجد ساده ای در نظر گرفت.
    خواهرم اشک ریخت و گفت: آخه مردم چه میگن؟!...


    از طرف قبرستان سنگ قبر ساده ای بر سر مزارم گذاشتند. اما برادرم گفت:
    آخه مردم چه میگن؟!...


    خودش سنگ قبری برایم سفارش داد که عکسم را رویش حک کردند. حالا من در اینجا در حفره ای تنگ خانه کرده ام و تمام سرمایه ام برای ادامه ی زندگی جمله ای بیش نیست:
    آخه مردم چه میگن؟!


    و اينک مردمی که عمری نگران حرفهایشان بودم، لحظه ای نگران من نیستند.


    منبع : تبیان ( با کمی تغییرو تصحیح)


    ویرایش توسط فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* : 18-05-2012 در ساعت 18:06
    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  19. تشكرها 10


  20. Top | #10

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    796
    نوشته
    18,892
    تشکر
    3,977
    مورد تشکر
    5,853 در 2,376
    وبلاگ
    85
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    وقتی که به دنیا آمد، حرف مردم هم همراه او به دنیا آمد، انسان را می گویم . فرقی نمی کند که این انسان، دختر باشد یا پسر . وقتی که آمد عده ای گفتند: چرا دختر شد و چرا پسر نشد . عده ای هم به عکس، این انسان از همه جا بی خبر، بزرگ می شد .

    اولین قدم را که برداشت و اولین دندانی که در آورد گفتند: چرا دیر راه افتاد؟ چرا زود دندان در آورد و . . . باز هم ایام گذشت تا این که هفت ساله شد . وقتی که به مدرسه رفت، گفتند چرا شش سالگی کلاس اول نرفت؟ ! حتما کند ذهن بوده و . . . .

    بالاخره، 12 سال تحصیل را با همه حرف مردم به آخر رساند . حرف های هر دوره تحصیلی از ابتدایی و راهنمایی و دبیرستان هم جای دارد . به خصوص آن که، وقتی در رشته علوم انسانی ادامه تحصیل داد، همه گفتند: حتما معدلش به حد نصاب نرسیده و نتوانسته در رشته تجربی یا ریاضی درس بخواند و به ناچار وارد رشته انسانی شده است .

    این هم بماند که رشته علوم انسانی را رشته درسی تنبل ها معرفی می کردند . به هر حال، این انسان که پس از 18 سال به حرف مردم عادت کرده بود، وارد ورطه کنکور افتاد . حرف های جدید آغاز شد: کلاس کنکور می رود؟ ! سهمیه دارد؟ ! درس می خواند؟ ! و . . . اگر هم دختر بود می گفتند: درس می خواهد چه کند .

    دوازده سال درس خواند کافی است . آخر کار که باید خانه داری کند! وقتی که کنکور قبول نشد تا مدت ها باید حرف مردم را تحمل می کرد که این همه وقت گذاشت آخرش چی؟ چقدر پول کلاس کنکور داد! و . . . اگر سهیمه نبود که قبول نمی شد و . . .

    سنش که به بیست رسید، اگر دختر بود می گفتند: ترشیده شده! خواستگار ندارد؟ ! و اگر پسر بود، می گفتند . چرا زن نمی گیرد؟ ! جایی برای خواستگاری رفته؟ !
    حتما از دخترهای دانشگاه کسی را در نظر دارد و . . . وقتی هم که برای آن دختر معصوم خواستگاری می آمد، هنگام تحقیق چنان زیر آب بنده خدا را می زدند که دیگر احدی جرات نزدیک شدن به خانه آنها را نداشت!

    بالاخره، این دختر معصوم با آمدن یک خواستگار، که کم تر به حرف مردم اهمیت می داد، می خواست راهی خانه بخت شود . تازه اول ماجرا بود، حرف از مهریه، جهیزیه و . . . بالاخره، با همه حرف ها قرار مجلس عقد و عروسی گذاشته شد . وقتی که در یک تالار مناسب مجلس گرفتند، گفتند؟ مگه پولشان را از سر راه آورده اند؟ ! چه خرج هایی که نمی کنند؟ ! این خانواده مثلا دم از خدا و پیغمبر می زند، بعد این همه اسراف می کنند!

    و زمانی هم که در خانه و به شکلی ساده مجلس گرفت، گفتند . ما را آدم حساب نکردند، مگر چند بار در زندگی مجلس عروسی می گیرند . چقدر ساده بود! به هر حال، با وجودی این که این حرف ها مانند گلوله ای آتش بردل این دو جوان می نشست، توانستند زندگی مشترک خود را آغاز کنند!

    چند ماهی که از زندگی مشترکشان گذشت، صحبت از تفاهم و بچه دار شدن و . . . شروع شد و حرف های جدید از این که حتما مشکلی دارند که بچه دار نمی شوند!
    این دو جوان خوشبخت که می خواستند با آگاهی بیش تر صاحب فرزندی شوند، بنا بر هجوم حرف های مردم مسافری را مهمان خانه محبتشان کردند .

    این مسافر کوچولو وقتی به دنیا آمد، دوباره روز از نو شد و روزی از نو! ایام می گذشت و آن کودک و نوجوان و جوان سابق ما پا به عرصه پیری می نهاد . 40 یا 50 و یا بیش تر از سنش گذشته بود که بر اثر سانحه، حادثه، مریضی و یا . . . از دنیا رفت .

    وقتی که در گذشت، گفتند: آدم خوبی بود اما . . . ! چقدر زود از دنیا رفت، چقدر دیر از دنیا رفت چقدر بدهکار بود! چقدر طلبکار بود و . . . چرا این قبرستان خاک کردند؟ چرا آن قبرستان خاک نکردند؟ ! مجلس ترحیمش آبرومندانه بود . مجلس فقیرانه داشت و این گونه بود که این انسان از همه جا بی خبر یک عمر زندگی خود را با حرف مردم نقش و نگار داد و چه زیبا گفته اند که در دروازه را می تون بست، اما دهان مردم را هرگز! تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل . «والسلام علی من اتبع الهدی »


    پدید آورنده : ف . سحری

    امضاء



    رفتن دلیل نبودن نیست


    من در جستجوی قطعه ای از آسمان پهناور هستم

    که از تراکم اندیشه های پَست، تهی باشد .





صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi