۶- قبل از اینکه برای یک فرصت وارد عمل شوند صبر میکنند تا ۱۰۰% برای آن آماده گردند.
این مورد تا حدودی به مورد بالا مرتبط است اما نکاتی دارد که باید جداگانه درمورد آن بحث شود.
یکی از مهمترین چیزهایی که میبینیم افراد باهوش را عقب میاندازد بیمیلی خودشان برای قبول کردن فرصتها فقط به این دلیل است که تصور میکنند برای آن آمادگی ندارند. به عبارت دیگر، تصور میکنند که به دانش، مهارت و تجربه بیشتری نیاز دارند تا بتوانند برای آن فرصت اقدام کنند. متاسفانه، این طرز فکر جلوی پیشرفت را میگیرد.
واقعیت این است که وقتی موقعیت و فرصتی پیش میآید هیچکس هیچوقت ۱۰۰% آماده نیست. چون بیشتر فرصتهای زندگی ما را مجبور میکند از نظر احساسی و عقلی رشد کنیم. این فرصتها باعث میشود از منطقه امنمان پا را فراتر بگذاریم و این یعنی اول کار احساس راحتی چندانی نخواهیم داشت. و وقتی احساس راحتی نکنیم، احساس آمادگی هم نمیکنیم.
راه حل: یادتان باشد که فرصتهای استثنایی برای رشد و پیشرفت فردی بارها و بارها در طول زندگی اتفاق میافتد. اگر میخواهید در زندگیتان تغییر مثبت ایجاد کنید، باید از این موقعیتها استفاده کنید، حتی اگر ۱۰۰% احساس آمادگی برای آن نکنید.
7- خود را با انتخابهای زیاد اشباع میکنند.
اینجا در قرن ۲۱ که اطلاعات با سرعت نور حرکت میکند و فرصتهای تغییر و پبشرفت بهنظر بی انتها میرسد، برای انتخاب روند زندگی و کار با موقعیتهای مختلفی روبهرو هستیم. اما متاسفانه، زیاد بودن گزینههای انتخاب معمولاً موجب بیتصمیمی، سردرگمی و بیحرکتی میشود.
تحقیقات مختلفی درمورد کار و بازاریابی نشان داده است که وقتی مشتری با انتخاب های مختلفی از محصولات روبهرو باشد، خرید کمتری میکند. مطمئناً انتخاب از بین سه گزینه بسیار راحتتر از بین سیصد گزینه است. اگر تصمیم برای خرید کردن سخت باشد، بیشتر افراد خسته شده و دست از خرید میکشند.
به همین ترتیب اگر شما هم خودتان را درمعرض تعداد گزینه های انتخاب زیادی قرار دهید، ذهن ناخودآگاهتان خسته میشود.
راهحل: اگر یک خط تولید را میفروشید، سعی کنید ساده باشد. و اگر سعی دارید درمورد چیزی در زندگیتان تصمیم بگیرید، وقتتان را صرف ارزیابی آخرین جزئیات هر انتخاب نکنید. چیزی را انتخاب کنید که فکر میکنید برایتان مناسب است و آن را امتحان کنید. اگر موثر نبود، چیز دیگری را انتخاب کنید و پیش بروید.
۸- در زندگی خود تعادل ندارند.
اگر از آدمها بخواهید آنچه که از زندگی میخواهند را برایتان خلاصه کنند، آن را در کلماتی مثل "عشق"، "موفقیت"، "خانواده"، "شناخت"، "آرامش"، "خوشبختی" و امثال آن خلاصه میکنند. اما همه اینها چیزهایی کاملاً متفاوت هستند و بیشتر آدمها همه آن را در زندگیشان میخواهند. متاسفانه، تعداد زیادی از آدمها برای رسیدن به این اهداف زندگیشان را درست متعادل نمیکنند.
کسی را میشناسم که سال گذشته یکصد میلیون تومان از تجارت خود درآمد کسب کرد اما وقتی با من دردودل میکرد میگفت که افسرده است. وقتی از او دلیلش را پرسیدم گفت چون تنها و خسته است و وقت کافی برای خودش اختصاص نداده است.
یک نفر دیگر را هم میشناسم که همیشه و تقریباً همه روز را در ساحل مشغول موج سواری است. او از آندسته آدمهای مثبتاندیش بسیار شاد است که همیشه نیشش تا بناگوشش باز است. اما در یک وَن میخوابد و واقعاً محتاج نان شبش است. نمیتوانم با اینکه این مرد همیشه شاد به نظر میرسد داستان زندگیش را یک زندگی موفق بدانم.
اینها دو سبک زندگی تقریباً نامتعادل هستند. میلیونها زندگی دیگر هم مثل اینها وجود دارد.
راهحل: وقتی زندگی کاریتان (یا زندگی اجتماعیتان، خانوادگیتان و از این قبیل) پرمشغله باشد و همه انرژیتان در آن نقطه متمرکز شده باشد، خیلی راحت تعادل زندگیتان برهم میخورد. بااینکه انگیزه اهمیت زیادی دارد اما اگر میخواهید کارها درست انجام شود، باید ابعاد مختلف زندگیتان را متعادل کنید. اینکه یک بُعد زندگی را فراموش کرده و بیشتر وقتتان را صرف یک بُعد زندگی کنید، فقط برایتان خستگی و استرس به همراه خواهد داشت.
منبع : سرگرمی های پنجشنبه خبر آنلاین
.
.
.
.