مولای من! از تو می خوانم ، و تو را می جویم ای آرزوی دیرینه من...
دفتر عشق را گشودنش سهل است اما بستنش را کس نتواند...
سال هاست برای تو مینوسم ،
از تو و عشق تو، از تو و هر آنچه متعلق به توست...
دلم میخواهد تک تک واژه های شعرم تو را بسرایند و از تو بگویند...
آری برای تو می نویسد دوباره، منتظری چشم براه دوخته.......
دلش را عشق و امید تو افروخته...
ولی دوباره روز موعود فرا رسید نیم شعبان و چراغانی هاااا
نیمه شعبان و چشم های پر از انتظار نیمه شعبان و غمی دیرینه....
نیمه شعبان و حرف هایی ناگفته ام باتو...
آمده ام اینجا به بهانه روز میلادت برایت بنویسم....
از تو و برای توتا کمی دلم آرام گیرد....
ميدانم که تنها من نيستم که از شرار اين عشق مي سوزم
ميدانم که تنها من نيستم که ناگفته ها با تو دارم
ميلادت بهانه اي شد تا دفتري از بغض احساس باز شود
دفتري که همه عاشقانت ، همه منتظرانت
همه کساني که عشق تو زخمه بر تارو پود دلشان مي زند
و انتظار ظهورت حسرتي ديرينه در عمق وجودشان شده
عقده هاي مانده در گلويشان
حرفهاي مانده در گنجينه سربه مهر قلبشان را با تو بگويند
و تو اي عاشق بي قرار،
اي منتظر مسافر سبز پوش جاده هاي نور
دلت می خواهد به امام زمان چه بنویسی؟
آیا دردهائی برای بازگو کردن داری؟
آیا فکر می کنی برای ظهورش آماده هستی؟
چه حرفهائی برای گفتن داری که تاکنون در کنج دلت ،
پنهانش کرده بودي و و نتوانسته ای به کسی بگوئی؟
پس روز ولایتعهدیش را بهانه ایی کن و برایش بنویس....