عزيز زهرارها كنيد دگر صحبت مداوا را
فراق اگر نكشد، وصل ميكشد ما را
تمام عمر تو ما را نظاره كردي و ما
نديدهايم هنوز آن جمال زيبا را
شرارههاي دلم اشك شد ز ديده چكيد
ببين چگونه به آتش كشيد، دريا را
قسم به دوست كه يك موي يار را ندهم
اگر دهند به دستم، تمام دنيا را
به شوق آنكه ز كوي توام نشان آرد
به چشم خويش كشيدم غبار صحرا را
جنون كشانده به جايي مرا كه نشناسم
طريق كعـبه و بتخانه و كليسا را
تمام عمر به خورشيد و ماه ناز كنم
اگر به خانه تاريك من نهي پا را
نسيم صبح ز راهي كه آمدي برگرد
ببر سلام ز من آن عزيز زهرا را