همیشه شاید باید میان ماهی ها
بخوانم اسم تو را با دهان ماهی ها
و هی صدا بزنم : " هی ! صدای بارانی ! "
و در ادامه ی حرفم به جان ماهی ها
تو را قسم بدهم تا مگر لبی بگزی
دوبیت خیره به من با زبان ماهی ها!
به محض اینکه بیایم تو را نشان بدهم
نشان خورشیدی ها، نشانِ ماهی ها
توجهت را توفان قرار خواهی داد
و چشم هایم را آسمان ماهی ها
و بی گمان ، پس از آن ، باز هم تو خواهی بود
که در گمان من و در گمان ماهی ها...
( محمد جواد آسمان )