صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 19 , از مجموع 19

موضوع: "خيانات ابوبكر ، عمر و عثمان برگرفته از كتب اهل سنت"

  1. Top | #11

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    796
    نوشته
    18,892
    تشکر
    3,977
    مورد تشکر
    5,856 در 2,376
    وبلاگ
    85
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض عمر ، ابوبكر و عثمان از كتب اهل سنت

    [96] آيه 152 تا مقدارى از آيه 154، از سوره 3: آل عمران.
    [97] مقدارى از آيه 154 و آيه 155، از سوره 3: آل عمران.
    [98] در اين مطالب استفاده از «الميزان فى تفسير القرآن» ج 4، ص 43 تا ص 54 شده است كه به طور خلاصه و فشرده بيان شد.

    [99] ابن ابى الحديد در «شرح نهج البلاغة» از طبع دار احياء الكتب العربية، ج 11، ص 100 از فضيل بن عياض روايتى را درباره عمر نقل مى‏كند از جمله مى‏گويد: أعطَى رجلاً عَطاءه أربعةَ آلَافِ دِرهم ثم زاده ألفاً. فقيل له: ألا تزيد ابنك عبدالله كما تزيد هذا؟ فقال: ان هذا ثبت أبوه يَومَ اُحد، و انّ عبدالله فرّ أبوه و لم‏يثبت.
    [100] شرح نهج ‏البلاغة» طبع دار احياء الكتب العربيّة، ج‏15، ص.22

    [101] و از جمله ادلّه فرار عمر و عثمان نسبت تشيّعى است كه بعضى به واقدى داده‏اند به جهت آنكه در بسيارى از مواضع كتابش عمر و عثمان را در مكانت مورد نظر قرار نمى‏دهد، از جمله آنكه در كتاب خود عثمان و عمر، و يا عمر، و يا عثمان را با اسم نام برده است و جزء فراريان از غزوه اُحُد شمرده است. دكتر مارسدن جونس كه مقدمه‏اى بر كتاب «مغازى» واقدى نوشته است در ص 18 مى‏گويد: مثلاً در نسخه خطّى ما كه ما آن را مصدر براى طبع و انتشار «مغازى» آورده‏ايم يك ستونى را ملاحظه مى‏كنيم كه نام فراريان از غزوه اُحُد را برده است و با اين كلمات شروع مى كند: «و از جمله فراريان فلان، و حارث بن حاطب و ثعلبة بن حاطب، و سواد بن غزية، و سعدبن عثمان و عقبةبن عثمان، و خارجةبن عامر كه به ملل رسيد، و اوس بن قيظى در ميان جمعى از بنى حارثه بوده‏اند» در صورتى كه مى‏بينيم ابن أبى‏الحديد، به جاى لفظ فلان، عمر و عثمان را ذكر كرده است و بلاذرى از واقدى عثمان را ذكر كرده است. و از اينجا با روشنى و وضوح ظاهر مى‏شود كه صريح عبارت واقدى در نسخه خطّى اصل، عثمان و عمر و يا عمر تنها يا عثمان تنها بوده است كه در روز احد پشت كرده و فرار نموده‏اند أمّا ناسخ از روى آن نسخه اصل دلش حاضر نشده است اين فرار را در حقّ عمر يا عثمان بپذيرد فلهذا نام آن دو نفرو يا نام يكى از آنها را به لفظ فلان تبديل نموده است. و ما شك نداريم كه عبارت نصّ و صريح واقدى به دست جماعتى از شيعه افتاده است، و در آن اين اخبارى را كه در حقّ عمر و عثمان ذكر كرده است، خوانده‏اند و بر اين اساس معتقد شده‏اند كه او شيعه بوده است. تمام شد محلّ حاجت از گفتار دكتر مارسدن جونس.

    [102] واقدى در «مغازى» ج‏1، ص 271 گويد: حديث كرد از براى ما يعقوب بن محمّد از موسى بن ضمرة بن سعيد از پدرش كه گفت: چند عدد مِرْط (كسائى است از خز يا كتان) براى عمر بن خطّاب آوردند كه در ميان آنها يك عدد آن خوب و وسيع بود. بعضى گفتند: خوب است اين را براى صفيّه دختر أبى عُبَيد كه زوجه عبدالله بن عمر است بفرستى، چون او دخترى است جوان و هنوز با عبدالله زفافشان واقع نشده است. چون اين مِرْط (شبيه پتوهاى امروز ما) فلان و فلان مقدار ارزش دارد. عمر گفت: من آن را مى‏فرستم براى كسى كه بدان سزاوارتر است و او ام‏عمارة نسيبة دختر كعب است. من از رسول خداصلى الله عليه وآله شنيدم كه مى‏فرمود: در روز اُحُد: ما التفت يميناً و لا شمالاً إلاّ و أنا أراها تقاتل دونى. «من به راست يا چپ متوجّه نمى‏شدم مگر اينكه مى‏ديدم امّ‏عمارة براى حفظ من مشغول جنگ است.» اين داستان نيز با داستان قبل بى شباهت نيست.

    [103] مستشار عبدالحليم جندى در كتاب «الامام جعفر الصادق» ص‏21 گويد: و در روز خندق أزفت الآزفة در وقتى كه مشركين جاى تنگى را در خندق قصد كرده و از آن مكان تنگ با فشار با اسبانشان وارد شدند و علىّ‏بن ابيطالب با اندى از مسلمين به سوى ايشان بيرون جست تا آن شكافى را كه از آن داخل شده بودند بر آنها بست. و عمرو بن عبدود ـ فارس العربـ مى‏خواست جلالت و منزلت خود را نشان دهد؛ از فراز اسبان فرياد برداشت: هَل من مبارز؟ على در برابرش ظاهر شد. عمرو به او گفت: ما اُحبّ أن أقتلك لما بينى و بين أبيك. على اصرار كرد و عمرو از اسبش فرود آمد و با هم درآويختند. هنوز گرد و غبار ننشسته بود كه على او را كشت و اصحاب آن شكاف همه با اسبهايشان پا به فرار گذاردند.
    [104] مغازى» واقدى، ج 2، ص.609

    [105] شيخ مفيد در «ارشاد» طبع سنگى ص 82 آورده است كه چون بعد از فتح مكّه رسول خداصلى الله عليه وآله طائف را محاصره كرد، در حال حصار طائف كه ده روز و اندى طول كشيد، آن حضرت اميرالمؤمنين‏عليه السلام را براى شكستن بتهاى اطراف فرستاد. اميرالمؤمنين بتها را شكست و به حضور رسول خدا برگشت. چون رسول خدا او را ديد تكبير گفت و دستش را گرفت و با وى خلوت كرد و به پنهانى مدّتى دراز با وى نجوى كرد و راز مى‏گفت. عمر بن خطّاب آمد و به رسول خدا گفت: أتناجيه دوننا، و تخلو به؟! «تو بدون معيّت ما با على سخن به تنهائى مى‏گوئى و بدون ما با او خلوت كرده‏اى؟!» حضرت فرمود: يا عمر ما أنا انتجيته، بل الله انتجاه! «من با او نجوى نكردم بلكه خدا با او نجوى كرد.» عمر روى خود را بگردانيد و مى‏گفت: هذا كما قلتَ لنا يوم الحديبيّة: لتدخُلُنّ المسجدَ الحرام إنشاءالله آمنين، فلم‏ندخله و صُددنا عنه. «اين مانند همان سخن تو در روز حديبيّه است كه به ما گفتى: انشاءالله با امن و امان داخل مسجد الحرام مى‏شويد، و ما داخل نشديم و ما را از ورود در آن باز داشتند.فناداه النّبى: لم أقل لكم انكم تدخلونه فى ذلك العام «در اين حال پيغمبر با صداى بلند از پشت سرش فرياد زد: من به شما نگفتم كه شما در آن سال داخل مسجدالحرام مى‏شويد!» درباره نجواى رسول الله با اميرالمؤمنين‏عليه السلام در «غاية المرام» از ص 527 از طريق عامّه هشت حديث، و از ص 527 از طريق خاصّه هجده حديث وارد است.
    [106] شرح نهج البلاغة» ابن أبى الحديد، طبع دار احياء الكتب العربيّة، ج 15، ص.25 ابن أبى الحديد به طور تفصيل شرح غزوه احد را در همين مجلّد از ص 3 تا ص 60 ذكر كرده است

    http://www.maarefislam.com
    ویرایش توسط ملکوت* گامی تارهایی * : 21-08-2011 در ساعت 17:18
    امضاء



    رفتن دلیل نبودن نیست


    من در جستجوی قطعه ای از آسمان پهناور هستم

    که از تراکم اندیشه های پَست، تهی باشد .






  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #12

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    796
    نوشته
    18,892
    تشکر
    3,977
    مورد تشکر
    5,856 در 2,376
    وبلاگ
    85
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    عمر : آب نيافتي نماز نخوان ( از كتب اهل تسنن )

    در اين پست به شما از كتب خود جماعت مخالفين نشان مي دهيم كه عمر بن الخطاب تيمم بلد نيست و مي گويد وقتي آب پيدا نكردي نماز نخوان.

    اين مطلب در كتاب صحيح مسلم - چاپ دار طيبه - كتاب الحيض - باب التيمم - صفحه ۱۷۳ - حديث ۱۱۲ موجود مي باشد.
    تصوير زير صفحه ۱۷۳ و حديث ۱۱۲ كتاب صحيح مسلم مي باشد.
    ( توجه : براي ديدن تصوير در اندازه واقعي روي آن كليك نماييد )
    ترجمه حديث : روايت است از عبد الله هاشم عبدي ، روايت است از يحيي ( يعني ابن سعيد قطان ) از شعبه. گفت : روايت است از حكم از ذر ، از سعيد بن عبد الرحمن بن ابزي ، از پدرش كه نزد عمر رفت و گفت : بدرستيكه من جنب بودم و آب نيافتم. پس عمر گفت : نماز نخوان.
    نتيجه : ۱ ـ ثابت شد كه عمر حتي ساده ترين مسائل شرعي را هم نمي داند و به احكام جاهل است.
    ۲ ـ آيا اين شخص كه تيمم بلد نيست و علم ندارد لايق جانشيني پيامبر مي باشد؟

    shie-amiralmomenin.blogfa.com/
    امضاء



    رفتن دلیل نبودن نیست


    من در جستجوی قطعه ای از آسمان پهناور هستم

    که از تراکم اندیشه های پَست، تهی باشد .





  4. Top | #13

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    796
    نوشته
    18,892
    تشکر
    3,977
    مورد تشکر
    5,856 در 2,376
    وبلاگ
    85
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    نماز تراويح بدعت است ( از كتب اهل تسنن )

    در اين پست براي شما اثبات مي كنيم كه به اعتراف خود عمر اين نماز بدعت است و پيامبر اين نماز را نمي خواندند.
    اين مطلب در كتاب صحيح بخاري - چاپ دارالاحياتراف العربي - كتاب صلاة التراويح - باب فضل من قام رمضان - صفحه ۳۵۱ - حديث ۲۰۱۳ موجود مي باشد.
    در ابتدا براي شما ثابت مي كنيم كه پيامبر در ماه رمضان نماز تراويح نمي خواندند.
    تصوير زير صفحه ۳۵۱ و حديث ۲۰۱۳ كتاب صحيح بخاري مي باشد.
    ( توجه : براي ديدن تصوير در اندازه واقعي روي آن كليك كنيد )
    ترجمه حديث : ابي سلمه بن عبد الرحمن مي گويد من از عايشه پرسيدم نماز پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در ماه رمضان چگونه بود ، پس عايشه گفت : رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم چه در ماه رمضان و چه غير از ماه رمضان بيشتر از ۱۱ ركعت نمي خواندند ، چهار ركعت مي خواندند پس نپرس كه پيامبر چقدر خوب و چقدر طولاني نماز مي خواند ، سپس پيامبر چهار ركعت نماز مي خواند پس نپرس كه چقدر نماز پيامبر خوب و طولاني بود ، سپس سه ركعت مي خواندند. من از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم پرسيدم كه آيا شما قبل از نماز وتر مي خوابيد ، پيامبر به عايشه فرمود چشمم مي خوابد ولي قلبم نمي خوابد.
    نتيجه اين حديث : ثابت شد كه پيامبر به غير از نماز هاي يوميه چه در ماه رمضان و چه غير آن نماز ديگري نمي خواندند
    امضاء



    رفتن دلیل نبودن نیست


    من در جستجوی قطعه ای از آسمان پهناور هستم

    که از تراکم اندیشه های پَست، تهی باشد .





  5. Top | #14

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    796
    نوشته
    18,892
    تشکر
    3,977
    مورد تشکر
    5,856 در 2,376
    وبلاگ
    85
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    حالا در اين سند براي شما ثابت مي كنيم كه به اعتراف خود عمر نماز تراويح بدعت است.
    اين مطلب در كتاب صحيح بخاري - چاپ دارالاحياتراف العربي - كتاب صلاة التراويح - باب فضل من قام رمضان - صفحه ۳۵۱ - حديث ۲۰۱۰ موجود مي باشد.
    تصوير زير صفحه ۳۵۱ و حديث ۲۰۱۰ كتاب صحيح بخاري مي باشد.
    ( توجه : براي ديدن تصوير در اندازه واقعي روي آن كليك نماييد )
    ترجمه حديث : عمر در شبي از ماه رمضان به مسجد مي آيد و مي بيند كه مردم دسته دسته و جدا نماز مي خوانند ، عمر گفت اينهايي كه جدا جدا نماز مي خوانند بيايند با هم نماز بخوانند و يك نفر پيش نماز باشد و بقيه پشت آن نماز بخوانند بهتر است ، پس عمر اراده كرد و آنها را با ابن كعب جمع كرد ، سپس شب ديگر با عمر به مسجد آمدند و ديدند كه مردم با ابن كعب به جماعت نماز مي خوانند پس عمر گفت : اين چه بدعت خوبي است و عمر گفت اگر آخر شب بخوانيد بهتر است ولي اينها اول شب مي خوانند.
    نتيجه : ۱ ـ ثابت شد كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم نماز تراويح نمي خواندند.
    ۲ ـ اين نماز را عمر اضافه كرده است و به اعتراف خودش بدعت است.
    ۳ ـ اين كار عمر يكي از دلايل كفر اوست و چون اين بدعت را انجام داده پس بدعتگذار كافر است
    امضاء



    رفتن دلیل نبودن نیست


    من در جستجوی قطعه ای از آسمان پهناور هستم

    که از تراکم اندیشه های پَست، تهی باشد .





  6. Top | #15

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    796
    نوشته
    18,892
    تشکر
    3,977
    مورد تشکر
    5,856 در 2,376
    وبلاگ
    85
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    معاويه " يكي از قاتلين عثمان ( از كتب اهل تسنن )

    اين مطلب در كتاب تاريخ مدينه دمشق ، نوشته ابن عساكر ، جلد ۲۶ ، ص ۱۱۶ نقل شده است.
    تصوير زير صفحه ۱۱۶ و جلد ۲۶ كتاب ابن عساكر مي باشد.
    توجه : براي ديدن تصوير در اندازه واقعي روي آن كليك نماييد.
    ترجمه متن مشخص شده : ابو طفيل عامر بن واثله الكناني وارد شد بر معاويه پس به معاويه گفت : تو از قاتلين عثمان نيستي؟ معاويه گفت : نه ، بلكه من حاضر نشدم او را ياري كنم. ابو طفيل گفت : چرا از ياري رساندن به او منع كردي؟ معاويه گفت : مهاجرين و انصار او را ( در مدينه ) ياري نكردند. در حاليكه اين كار بر آنها واجب بود. ابوطفيل گفت : پس چرا منع كردي اي اميرالمومنين ياري رساندن به او را و خودت را با اهل شام؟ ( يعني معاويه با اهل شام به كمك عثمان نرفت ). پس معاويه گفت : همين الان كه من خون او را مي خواهم ياري او نيست؟ پس ابو طفيل خنديد سپس گفت : تو و عثمان مانند اين كه شاعر مي گويد : نبينم كه بعد از من گريه مي كني ، زيرا زمانيكه زنده بودم مرا ياري نكردي. پس معاويه به ابوطفيل گفت : چرا براي حضرت علي گريه مي كني؟ ابوطفيل گفت : من گريه مي كنم ، چون او مانند مادري است كه پسر جوان خود را از دست داده است. و من هنوز حق خودم را ادا نكرده ام.
    نتيجه : ۱ ـ برادران اهل تسنن ، در اين حديث مشخص شد كه معاويه تمايلي به ياري رساندن به عثمان ندارد.
    ۲ ـ خود معاويه مي گويد من خون عثمان را در همين لحظه مي خواهم و مي خواهد كه او كشته شود.
    ۳ ـ پس معاويه كه ياري به عثمان نرسانده و خون خواهي عثمان را مي كند ، خود قاتل عثمان است زيرا در قتل وي مشاركت داشته است.

    shie-amiralmomenin.blogfa.com
    امضاء



    رفتن دلیل نبودن نیست


    من در جستجوی قطعه ای از آسمان پهناور هستم

    که از تراکم اندیشه های پَست، تهی باشد .





  7. Top | #16

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    796
    نوشته
    18,892
    تشکر
    3,977
    مورد تشکر
    5,856 در 2,376
    وبلاگ
    85
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    اسلام آوردن ظاهري عمر بن خطاب ( از كتب اهل تسنن )

    اين مطلب در كتاب صحيح بخاري - چاپ دارالفكر - صفحه ۲۴۲ - كتاب المناقب - باب اسلام عمر بن خطاب - حديث دوم موجود مي باشد.
    تصوير زير صفحه ۲۴۲ و حديث دوم كتاب صحيح بخاري مي باشد.
    ( توجه : براي ديدن تصوير در اندازه واقعي روي آن كليك نماييد )
    ترجمه حديث : روايت است از عبد الله بن عمر از پدر خود ( عمر ) گفت : عمر در خانه خود پنهان شده بود از شدت ترس ، عاص بن وائل سهمي آمد و لباسهايش بسيار زيبا بود و از حرير بود ، و او از بني سهم و خلفاي جاهليت است ، و به عمر گفت : عمر چه شده است؟ عمر گفت : قوم تو به اين فكر هستند كه اگر من مسلمان بشوم من را مي كشند ، عاص بن وائل به عمر گفت تو برو و مسلمان شو ، من نمي گذارم كسي تو را اذيت كند و آسيبي به تو برساند ، عمر گفت : بعد از اينكه عاص بن وائل اين ضمانت را به من داد من ايمان آوردم.
    نتيجه : ۱ ـ از اين حديث ثابت شد كه عمر بن خطاب اصلا مسلمان نيست و خود پسر عمر اين حديث را روايت كرده است.
    ۲ ـ عمر بعد از اينكه عاص بن وائل كه يك دشمن پيامبر مي باشد به او ضمانت مي دهد عمر به ظاهر مسلمان مي شود.
    ۳ ـ آيا عمر كه از شدت ترس در خانه پنهان شده شجاع مي باشد؟
    ۴ ـ آيا اين اسلام عمر كه بوسيله يك مشرك بدست مي آيد ارزشي دارد؟
    ۵ ـ پس ثابت شد از اين حديث كه عمر بن خطاب كافر مي باشد و مسلمان نيست

    shie-amiralmomenin.blogfa.com
    امضاء



    رفتن دلیل نبودن نیست


    من در جستجوی قطعه ای از آسمان پهناور هستم

    که از تراکم اندیشه های پَست، تهی باشد .





  8. Top | #17

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    796
    نوشته
    18,892
    تشکر
    3,977
    مورد تشکر
    5,856 در 2,376
    وبلاگ
    85
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    ابوبكر و عمر دروغگو و خائن هستند (از كتب اهل تسنن)

    اين مطلب در كتاب صحيح مسلم - چاپ دارالفكر - كتاب الجهاد والسير - باب حكم الفيء - صفحه ۸۸۵ - حديث ۱۷۵۷ مي باشد.
    تصوير زير صفحه ۸۸۵ كتاب صحيح مسلم مي باشد.
    ( توجه : براي ديدن تصوير در اندازه واقعي روي آن كليك كنيد )
    ترجمه متون مشخص شده : عمر گفت نظر شما ( حضرت علي عليه السلام و عباس عموي پيامبر ) راجع به ابوبكر اين است كه او را دروغگو و گناهكار و خيانتكار و خائن مي دانيد.
    عمر مي گويد كه شما ( اميرالمومنين عليه السلام ) من ( عمر ) را نيز دروغگو و گناهكار و خيانتكار و خائن مي دانيد.
    نتيجه : ۱ ـ برادران اهل تسنن اين حديث نشان مي دهد كه حضرت علي ( ع ) از ابوبكر و عمر راضي نمي باشند.
    ۲ ـ در اين حديث به اعتراف خود ابوبكر و عمر مشخص شد كه آنها دروغگو و خائن و گناهكار و خيانتكار هستند.
    امضاء



    رفتن دلیل نبودن نیست


    من در جستجوی قطعه ای از آسمان پهناور هستم

    که از تراکم اندیشه های پَست، تهی باشد .





  9. Top | #18

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    796
    نوشته
    18,892
    تشکر
    3,977
    مورد تشکر
    5,856 در 2,376
    وبلاگ
    85
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    فرار عمر از جنگ حنين

    در روز جنگ حنين لشكر اسلام - كه دوازده هزار سرباز داشت - شكست خورد. در ميان كسانى كه فرار كردند و پشت به جنگ نمودند به گفته بخارى ونقل ابن كثير عمر بن خطاب بود.

    بخارى از ابو قتاده انصارى روايت مى كند كه در جنگ حنين ، مسلمانان و از جمله عمر بن خطاب ، گريختند. من به عمر گفتم : چرا فرار مى كنند. عمر گفت : كار خداست !

    (اسناد فرار عمر در روز حنين: صحيح البخاري كتاب التفسير باب قوله تعالى: ويوم حنين إذ أعجبتكم كثرتكم، دلائل الصدق ج 3 ق 1 ص 362، سيرة المصطفى لهاشم معروف ص 618. لم يثبت في أحد غير على عليه السلام: شرح التجريد للقوشجى ص 486، دلائل الصدق ج 2 / 357 عنه، نور الابصار للشبلنجى ص 87، الارشاد للمفيد ص 49، البحار ج 20 / 69 و 86 و 87 و 113، الاحتجاج ج 1 / 199، حياة محمد لمحمد حسين هيكل.)
    امضاء



    رفتن دلیل نبودن نیست


    من در جستجوی قطعه ای از آسمان پهناور هستم

    که از تراکم اندیشه های پَست، تهی باشد .





  10. Top | #19

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    796
    نوشته
    18,892
    تشکر
    3,977
    مورد تشکر
    5,856 در 2,376
    وبلاگ
    85
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    ابوبكر و عمر و پيروان آنها مشرك هستند ( از كتب اهل تسنن )

    اين مطلب در كتاب ادب المفرد محمد بن اسماعيل بخاري ، كتاب الذكار ، باب فضل الدعاء ، ص ۲۴۳ ، حديث ۷۲۶ مي باشد.
    متن حديث :
    عنمعقلبنيسارقالانطلقتمعأبيبكرالصديقرضياللهعنهإلىالنبيصلىاللهعليه
    وسلمفقال: ( ياأبابكرللشركفيكمأخفىمندبيبالنمل) فقالأبوبكر: وهلالشركإلامنجعل
    معاللهإلهاآخر؟قالالنبيصلىاللهعليهوسلم: ( والذينفسيبيدهللشركأخفىمندبيبالنمل .

    ترجمه حديث : روايت است از معقل بن يسار كه گفت : ابوبكر به سمت پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم رفت و پيامبر صلوات الله عليه به ابوبكر گفت : اي ابوبكر قطعا شرك در تو و جماعت تو مانند حركت مورچه مخفي شده است. پس ابوبكر گفت : آيا شرك جز اين است كه براي خداوند معبود ديگري قرار داد؟ پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمودند : به كسي كه جانم در دست اوست شرك در تو و جماعت تو مانند حركت مورچه پنهان شده است.
    نتيجه : ۱ ـ برادران اهل تسنن ، آيا كسي كه پيامبر او و جماعتش را مشرك مي داند مسلمان است و جانشين رسول خدا صلي الله عليه و آله وسلم است؟
    ۲ ـ اين حديث نشان مي دهد با اينكه ابوبكر مشرك است ، عمر و عثمان نيز مشرك هستند.
    ۳ ـ حرف ( ل ) كه در ابتداي للشرك آمده است ، به معناي قطع و يقين است.
    4 ـ آيا پيروي از كسي كه پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم او را مشرك مي داند جايز است؟
    امضاء



    رفتن دلیل نبودن نیست


    من در جستجوی قطعه ای از آسمان پهناور هستم

    که از تراکم اندیشه های پَست، تهی باشد .





صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ: 24
    آخرين نوشته: 24-04-2016, 11:17
  2. آشنايي با حديث مشهور ""سلسلة الذهب""
    توسط seyed yasin در انجمن علوم حديث
    پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 23-01-2013, 22:11
  3. ✿(◕‿◕)✿ معنی لغوی "مَلَاء"چیست ومنظور از "مَلَاء اَعلَی"در قرآن کجاست؟ ✿(◕‿◕)✿
    توسط یاس بهشتی* خادمه باب الحوائج جواد الائمه (ع)* در انجمن علوم قرآن
    پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 19-10-2012, 23:27
  4. پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 02-09-2012, 19:32
  5. •*"۞"*•توجه ...کلید زندگی موفق: بگویید...•*"۞"*•
    توسط خادمه زینب کبری(س) در انجمن خانواده
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 15-11-2010, 01:16

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi