نمایش نتایج: از شماره 1 تا 4 , از مجموع 4

موضوع: وضعیت شیعه در عصر غیبت صغری

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    مدیر افتخاری
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    127
    نوشته
    1,150
    تشکر
    122
    مورد تشکر
    744 در 465
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض گسترش تشیع در عصر امویان

    با وجود همه اختناق ها و ظلم و ستم هایی كه در عصر امویان بر شیعیان وارد شد، گسترش تشیع متوقف نشد، زیرا مظلومیت خاندان پیامبر، موجب تمایل قلوب مردم به سوی آنان می شد و همواره افراد جدیدی به سلك شیعیان در می آمدند. این مطلب در اواخر دولت اموی كاملاً مشهود است. توسعه تشیع در عصر اموی مقاطعی داشته است كه هر مقطع مشخصه ویژه خود را دارد كه به سه عصر و مرحله كلی می توان تقسیم كرد:
    الف: از سال 40 هـ تا 61 هـ ، عصر امام حسن و امام حسین ـ علیه السّلام ـ .
    ب: از سال 61 هـ تا حدود 110 هـ ، عصر امام سجاد و امام باقر ـ علیه السّلام ـ .
    ج: از سال 110 هـ تا 132 هـ ، تا پایان حكومت امویان، عصر امام صادق ـ علیه السّلام ـ .
    الف ـ عصر امام حسن و امام حسین ـ علیهم السلام ـ
    از زمان امیرالمؤمنین ـ علیه السّلام ـ ، به تدریج شیعه شكل حزبی و گروهی به خود می گیرد و صف شیعیان كاملاً مشخص می شود.
    بدین جهت امام حسن ـ علیه السّلام ـ در صلح نامه، یكی از موارد صلح را تأمین امنیت شیعیان پدرش قرار می دهد و این كه نباید متعرض آنان شوند.[1] شیعه به تدریج تمرین می كند كه اطاعت از امام، منوط به حاكمیت بالفعل امام نیست، لذا هنگام بیعت با امام حسن ـ علیه السّلام ـ ، آن جناب شرط می كند كه باید در جنگ و صلح از ایشان اطاعت كنند.
    همچنین مشخص می شود لزوماً مساوی با حاكمیت نیست و حاكم جوری چون معاویه نمی نواند امام و واجب الاطاعه باشد چنان كه امام در خطبه ای كه بعد از صلح در مسجد كوفه، به اصرار معاویه و در حضور او ایراد كرد، فرمود:
    «خلیفه كسی كه به كتاب خدا و سنت پیامبر عمل كند و كسی كه كارش ظلم است، نمی نواند خلیفه باشد بلكه پادشاهی است كه ملكی به دست آورده، مدت كمی بهره مند می شود بعد لذتش قطع می گردد، ولی باید حساب پس دهد».[2]
    از دیگر خصوصیات جامعه تشیع در این مقطع، اتحاد و یك پارچگی شیعه است كه از موقعیت رهبران شیعه ناشی می شود. تا شهادت امام حسین ـ علیه السّلام ـ هیچ انشعابی در شیعه نمی بینیم. حسنین ـ علیهما السّلام ـ در میان مسلمانان دارای موقعیتی بودند كه هیچ یك از ائمه طاهرین بعد از آنها، جایگاه آن دو بزرگوار را نداشتند. اینان تنها ذریه پیامبر بودند. امیرالمؤمنین در جنگ صفین هنگامی كه دید امام حسن ـ علیه السّلام ـ با سرعت پیش می رود، فرمود:
    «به جای من شما این جوان را نگه دارید(از پیكار او جلوگیری كنید) تا مرا در هم نریزد، كه من حریص هستم این دو جوان (حسن و حسین ـ علیهم السّلام ـ ) كشته نشوند؛ زیرا با مرگ آن دو نسل پیامبر قطع می شود».[3]
    حسنین ـ علیه السّلام ـ در میان صحابه پیامبر نیز احترام خاصی داشتند. این مطلب در بیعت مردم با امام حسن ـ علیه السّلام ـ روشن می شود كه صحابه پیامبر خلافت آن حضرت را پذیرفتند و هیچ اعتراضی نكردند؛ لذا در خلافت امام حسن ـ علیه السّلام ـ جز از طرف شام مشكلی نمی بینیم. آنگاه كه حضرت صلح كرد و خواست از كوفه خارج شود و به مدینه برگردد، مردم به شدت می گریستند، در مدینه نیز از گزارشی كه یكی از قریشیان به معاویه می دهد جایگاه آن حضرت روشن می شود؛ مرد قریشی در گزارش خود به معاویه چنین نوشته بود:
    «یا امیرالمؤمنین! حسن نماز صبح را در مسجد كوفه می خواند و بر سجاده اش می نشیند، تا این كه خورشید طلوع كند. آنگاه به ستونی تكیه می دهد، هر كس در مسجد باشد، به خدمتش می رسد و با او گفت و گو می كند تا آفتاب بالا آید، و دو ركعت نماز می گزارد و بر می خیزد و می رود و از حال همسران پیامبر جویا می شود و بعد به منزلش می رود...»[4]
    امام حسین ـ علیه السّلام ـ نیز مانند برادر بزرگوارش از احترام بالایی برخوردار بود. به طوری كه حتی عبدالله بن زبیر، دشمن یر سخت اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ، نمی توانست اما حسین ـ علیه السّلام ـ را انكار كند. تا آن جناب در مكه بود، مردم توجهی به ابن زبیر نداشتند و كار او بالا نمی گرفت، لذا دوست داشت كه امام هر چه زودتر از مكه برود. از این رو به امام حسین ـ علیه السّلام ـ عرض می كرد:
    «اگر من نیز مثل تو جایگاهی در عراق داشتم، به سرعت به آن جا می رفتم».
    موقعیت آن حضرت طوری بود كه با بیعت نكردنش، حكومت یزید زیر سؤال می رفت؛ بدین سبب آنان این قدر در بیعت ایشان اصرار داشتند.
    این دو بزرگوار در میان بنی هاشم احترام و جایگاه ویژه ای داشتند، طوری كه هیچ یك از بنی هاشم در زمان آنان نه تنها داعیه رهبری نداشت، كه حتی سروری بنی هاشم را نیز هیچ وقت ادعا نمی كرد. هنگامی كه امام حسن ـ علیه السّلام ـ بر اثر سم معاویه از دنیا رفت، ابن عباس در شام بود. معاویه به او گفت:
    «ابن عباس، حسن وفات كرد و تو سرور بنی هاشم شدی». ابن عباس گفت:«تا زمانی كه حسین هست نه».[5]
    حتی ابن عباس با آن موقعیت علمی و سیاسی كه داشت و حبرالام؟؟؟ه و مفسر قرآن بود و از لحاظ سنی هم از اما حسن و امام حسین ـ علیهما السّلام ـ بزرگ تر بود، به آنان خدمت می كرد. مدرك بن ابی زیاد نقل می كند:
    «ابن عباس مركب حسن و حسین ـ علیهما السّلام ـ را آماده كرد و ركاب آنان را گرفت تا سوار شدند. گفتم: تو چرا ركاب آنان را می گیری، در حالی كه از آنان مسن تر هستی. گفت: احمق! نمی دانی اینها چه كسانی اند؟ اینان فرزندان رسول خدا یند. آیا نعمت بزرگی نیست كه خدا به من توفیق داده تا ركاب آنان را بگیرم».[6]
    تأثیر نهضت كربلا در روند توسعه تشیع
    پس از شهادت امام حسین ـ علیه السّلام ـ شیعیان به جهت از دست دادن مهم ترین تكیه گاه خود، به شدت مرعوب شدند و از حركت مسلحانه در مقابل دشمن، ناامید شدند. با وقوع حادثه دلخراش عاشورا، در كوتاه مدت، ضربه خرد كننده ای بر نهضت شیعه وارد شد. با انتشار خبر این حادثه در سرزمین های اسلامی آن روز، به ویژه در عراق و حجاز، رعب و وحشت شدیدی بر محافل شیعه حكم فرما شد؛ زیرا مسلم شد كه یزید آماده است حتی با كشتن فرزند پیامبر و اسیر كردن زنان و فرزندان او حكومت خود را استحكام بخشد و در راه تثبیت پایه های حكومت خوش از هیچ جنایتی دریغ نمیكند.
    آثار این رعب و وحشت در كوفه و مدینه نمایان بود و با بروز«فاجعه حره» و سركوبی شدید و بیرحمانه نهضت مردم مدینه توسط نیروهای یزید، شدت یافت. اختناق شدیدی در عراق و حجاز مناطق سكونت شیعیان به ویژه كوفه و مدینه حاكم شد و تشكل و انسجام شیعیان از هم پاشید. امام صادق ـ علیه السّلام ـ در ترسیم این وضع اندوه بار می فرماید:
    «پس از شهادت امام حسین ـ علیه السّلام ـ، ‌مردم از اطراف خاندان پیامبر پراكنده شدند،‌ جز سه نفر: ابوخالد كابلی، یحیی بن ام الطویل و جبیر بن مطعم».[7]
    مسعودی مورخ نیز در توصیف این عصر میگوید:
    «علی بن الحسین امامت را به صورت مخفی و با تقیه شدید و در زمانی دشوار، عهده درا شد».[8]‌
    این وضع تا پایان حكومت یزید ادامه داشت. بعد از مرگ یزید نهضت های شیعی شروع شد كه تا زمان تثبیت حكومت امویان درزمان خلافت عبدالملك،‌ دوام داشت. این مدت فرصت خوبی برای توسعه تشیع بوده است.
    یكی از مهم ترین تأثیراتی كه نهضت كربلا داشت، از بین رفتن مشروعیت حكومت امویان در افكار عمومی بود. بدنامی حكومت به جایی رسید كه جایگاه خلافت به پایین ترین درجه، ‌تنزل یافت و دیگر مردم به عنوان نهادی مقدس به آن نمی نگریستند. شعر زیر خطاب به قبر یزید در حوارین، حاكی از این بدنامی است:
    ایها القبر بحوارینا قد ضمنت ش الناس اجمعینا.[9] [10]
    در این زمان مسلمانان، به جز مردم شام، اعم از شیعه و سنی با حكومت امویان مخالف بودند و شورشهای شیعی و سنی زیادی به وقوع پیوست.[11] یعقوبی می نویسد:
    «عبدالملك بن مروان به فرماندارش حجاج بن یوسف نوشت، مرا به ریختن خون آل ابی طالب مبتلا نكن؛ زیرا سفیانیان را دیدم كه در نتیجه كشتن آنان به چه سرنوشتی دچار شدند.»[12]
    بالاخره نیز خون امام حسین ـ علیه السّلام ـ كاخ امویان را واژگون كرد. مقدسی می گوید:
    «چون خداوند ستم و بیداد بنی امیه را بر خاندان پیامبر بدید، لشكری را كه از بخش های گوناگون همین خراسان گرد آمده بود، به سیاهی شب تاریك بر یر ایشان فرستاد»[13]
    از طرف دیگر، مظلومیت امام حسین ـ علیه السّلام ـ و شهیدان كربلا،‌ محبت خاندان پیامبر را در قلب مردم نشاند و جایگاه آنان را به عنوان اولاد پیامبر و تنها متولیان اسلام مستحكم كرد. اكثر قیام های عصر اموی به نام و برای خون خواهی آنان صورت می گرفت و انقلابیون با شعار«یا لثارات الحسین» جمع می شدند. حتی قیام شخصی چون ابن اشعث در سیستان،[14] به نام حسن مثنی (فرزند امام حسن ـ علیه السّلام ـ ) شكل گرفت.[15] بدین جهت احادیث مهدی به عنوان منتقم آل محمد ـ صلّی الله علیه و آله ـ شیوع یافت.[16]و مردم در انتظار انتقام گیرندگان از بنی امیه به سر می بردند[17] و از شدت بی صبری و اوج انتظار گشایش، كاهی نام مهدی را با نام رهبران نهضت ها و قیام ها تطبیق می دادند.[18] از سوی دیگر ائمه اطهار ـ علیهم السّلام ـ و خاندان پیامبر، یاد و خاطره شهیدانت كربلا را زنده نگه می داشتند. امام سجاد ـ علیه السّلام ـ هر وقت، می خواست آب بیاشامد، تا چشمش به آب می افتاد، اشك از چشمانش سرازیر می شد.
    --------------------------------------------------------------------------------
    [1] . ابن آشوب شهر آشوب. مناقب آل ابی طالب، موسسه انتشارات علامه، قم، ج 4، ص 33.
    [2] . ابوالفرج اصفهانی. مقاتل الطالبیین، منشورات الشریف الرضی، قم 1416 هـ ، ص 82،
    [3] . نهج البلاغه فیض الاسلام، خطبه 168، ص 660.
    [4] . بالذری. انساب الاشراف، دارالتعارف للمطبوعات، بیروت، 1394 هـ ، ج 3، ص21.
    [5] . مسعودی، علی بن الحسین. مروج الذهب، منشورات موسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت، 1411 هـ ، ج 3، ص 9.
    [6] . ابن آشوب . مناقب آل ابیطالب، موسسه انتشارات علامه، قم، ج 3، ص 400.
    [7] .شیخ طوسی. لختیار معرفه الرجال معروف به رجال كشی، موسسه آل البیت لاحیاء التراث، قم 1404 هـ ج1،‌ ص 338.
    [8] . اثبات الوصیه، المطبعه الحیدریه، نجف، ط4، 1373 هـ، ق ص 167.
    [9] . ای قبری كه در شهر حوارین هستی! بدترین همه مردم را در برگرفته ای.
    [10] . مسعودی، علی بن الحسین.مروج الذهب، منشورات موسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت، ط اول، 1411 هـ ج 3، ص65.
    [11] . همان، ص 81 ـ 99.
    [12] . ابن واضح. تاریخ الیعقوبی، منشوران الشریف، قم، ‌1414 هـ ج ص 304.
    [13] . مقدسی. احسن التقاسیم، ترجمه منزوی، شركت مولفان و مترجمان ایران، ج 2، ص 426 و 427.
    [14] . عبدالرحمن بن محمدبن اشعث از سوی حجاج حاكم سیسان بود. سیستان مرز مسلمانان با هندیان به شمار می رفت و درآنجا مسلمانان با حاكمان هند درگیر بودند. به جهت خصومتی كه حجاج با عبدالرحمن داشت، برای از بین بردن او نقشه می كشید. عبدالرحمن با آگاهی از این موصوع در سال 82 هـ علیه او قیام كرد. چون عامه مردم از حجاج نفرت داشتند، ‌افراد زیادی از اهل بصره و كوفه به او پیوستند؛ عده ای كثیری از قاریان كوفه و شیعیان همراه قیام كنندگان بودند. بدین ترتیب او از سیستان به سوی عراق روانه شد؛ ابتدا هدفش متوجه خلع حجاج بود، سپس عبدالملك را نیز از خلافت خلع كرد و سپاهیان حجاج را شكست داد. و تا كوفه پیش آمد،‌ خطر او جدی بود، عبدالملك سپاه عظیمی را از شام به یاری حجاج فرستاد،‌ سپاهیان شام در محلی به نام «دیرالجماجم» ـ در هفت فرسنگی كوفه ـ ابن اشعث را شكست دادند. او به سوی هند گریخت و به یكی از امرای آنجا پناهنده شد؛ ولی بالاخره توسط عمال حجاج به قتل رسید. (مسعودی: همان مأخذ: ج3، ص148 و یاقوت حموی،‌شهاب الدین ابی عبدالله. معجم البلدان، دراحیاء التراث العربی، بیروت، ط1، 1417هـق ،‌ج 4، ص 338.)
    [15] . ابن عنبه. عمده الطالب، ‌فی النساب آل ابی طالب، ‌انتشارات الرضی،‌ قم،‌ ص 100.
    [16] . ابو الفرج اصفهانی. مقاتل الطالبییین، ‌منشورات الشریف الرضی،‌ قم، ‌ط دوم، 1416 هـ .ق ،‌ ص 216.‌ ‌
    [17] . یعقوبی نقل میكند: عمر بن عبدالعزیز در عصر خلافتش،‌در جواب اعتراض شخصی به نام عامر بن وائله كه مقرری او از سوی حكومت قطع شده بود گفت: به من خبر داده اند،‌كه تو شمشیرت راصیقل داده ای،‌ نیزه ات را تیز كرده ای و كمانت را آماده نموده ای و منتظر امام قائم هستی، تاقیام كند؛ منتظر باش كه هر وقت خروج كرد، مقرری تو را بپردازد (تاریخ الیعقوبی،‌ منشورات الشریف الرضی،‌ قم، ‌1414 هـ .ق ،‌ج 2، ‌ص 307.
    [18] . ابو الفرج اصفمانی. همدان، ص 210.
    امضاء
    12سال اهنگر نفس خود بودم برکوره ریاضت می نهادم و بر اتش مجاهده می تافتم و بر سندان مذمت می نهادم و پتک ملامت بر او می کوفتم تا نفس خویش را اینه ساختم و اسلامی تازه اوردم و همه خلق مرده دیدم.
    *بایزید بسطامی*
    مركز انجمنهاي اعتقادي گنجينه الهي:http://ganjineh-elahi.com/
    مركز انجمنهاي تخصصي گنجينه دانش:http://www.ganjineh-danesh.com/forum.php

  2. تشكر

    parsa (31-10-2009)

  3.  

  4. Top | #2

    عنوان کاربر
    مدیر افتخاری
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    127
    نوشته
    1,150
    تشکر
    122
    مورد تشکر
    744 در 465
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض شیعه در عصر خلفای راشدین

    نخستین مرحله از تاریخ سیاسی و اجتماعی شیعه با رحلت پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ آغاز می‌شود و تا شهادت امیر المؤمنین ـ علیه السلام ـ ادامه می‌یابد. در آغاز این دوره مسأله‌ خلافت و امامت به عنوان مهم‌ترین مسأله‌ سیاسی و دینی در دنیای اسلام مطرح گردید و در پی اختلافاتی كه در این باره پدید آمد شیعه به عنوان گروهی از مسلمانان كه در مسأله‌ی امامت به نصب و نصّ نبوی قایل بودند نمایان شدند. و از سوی دیگر جمعی از مهاجران و انصار كه در سقیفه‌ی بنی‌ساعده گرد آمده بودند تا در مورد خلیفه‌ی پیامبر و پیشوای مسلمانان تصمیم‌گیری كنند، پس از مجادلات و بحث‌هایی كه میان آنان درگرفت، اكثریت آنها با ابوبكر به عنوان خلیفه‌ی پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ و رهبر جامعه‌ی اسلامی بیعت كرند. بدین ترتیب ابوبكر زمام امور را در دست گرفت و دو سال و هفت ماه عهده‌دار این امر بود.
    در ابتدای این دوره امیر المؤمنین علی ـ علیه السلام ـ و معتقدان به امامت آن حضرت از بیعت با ابوبكر امتناع ورزیدند و در موارد و مناسبت‌های مختلف به تبیین دیدگاه خود پرداختند. به نقل ابن قتیبه، به دستور ابوبكر امام علی ـ علیه السلام ـ را احضار كردند و از او خواستند تا با ابوبكر بیعت كند. امام علی ـ علیه السلام ـ به آنان فرمود:
    «انا احقّ بهذا الامر منكم، لا ابایعكم و انتم اولی بالبیعه لى»[1]؛ من از شما به امر خلافت و رهبری سزاوارترم، من با شما بیعت نمی‌كنم، شایسته‌تر این است كه شما با من بیعت كنید.
    در این هنگام عمر و ابو عبیده بن جرّاح خطاب به امام علی ـ علیه السلام ـ سخنانی گفته و از او خواستند تا با ابوبكر بیعت كند، ولی امام ـ علیه السلام ـ بار دیگر این مطلب را كه خلافت و امامت حق او و اهل‌بیت پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ است را به آنان یادآور شد و فرمود:
    «فو الله یا معشر المهاجرین، لنحن احقّ الناس به، لأنّا اهل البیت و نحن أحقّ بهذا الأمر منكم ما كان فینا القاریء لكتاب الله، الفقیه فی دین الله، العالم بسنن رسول الله، المضطلع بامر الرعیه، المدافع عنهم الامور السیّئه، القاسم بینهم بالسویّه، و الله، انه لفینا، فلا تتبعوا الهوی فتضلّوا عن سبیل الله، فتزدادوا من الحق بعداً»[2]؛ ای گروه مهاجران، به خدا سوگند، ما خاندان سزاوارترین مردم به امر خلافت و رهبری امت اسلامی هستیم. تا وقتی كه در میان ما قاری قرآن كریم فقیه در دین خدا، عالم به سنت‌های رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ ، توانمند در امر رهبری مردم، و مدافع آنان در ناملایمات، تقسیم كننده‌ی بیت المال در بین آنان به طول یكسان وجود داشته باشد؛ سوگند به خدا كه چنین فردی در میان ما خاندان رسالت وجود دارد. پس از هوای نفس پیروی مكنید كه گمراه شده و از حق دور خواهید شد.
    پیروان و هواداران امام علی ـ علیه السلام ـ نیز در گفتگویی آشكار و روشنگر با ابوبكر اعتقاد خود را در مورد خلافت و امامت بلافصل علی ـ علیه السلام ـ بیان نمودند. شیخ صدوق نام دوازده تن از مهاجران و انصار كه در مورد امامت علی ـ علیه السلام ـ ، با ابوبكر به احتجاج پرداختند را نقل كرده است.[3] البته از عبارت وی به دست می‌آید كه احتجاج كنندگان منحصر در دوازده نفر نبودند، زیرا پس از ذكر نام آنها گفته است: «و غیرهم» در پایان نیز پس از اشاره به سخنرانی زید بن وهب گفته است: «فقام جماعه بعده فتكلّموا بنحو هذا». این گروه نخست با یكدیگر به مشورت پرداختند. نظر برخی از آنان این بود كه هرگاه ابوبكر بر فراز منبر بالا رفت، او را از منبر فرود آورند، ولی عدّه‌ای دیگر این روش را نپسندیدند، و سرانجام تصمیم گرفتند با امیر المؤمنین ـ علیه السلام ـ در این باره مشورت كنند. امام ـ علیه السلام ـ آنان را از برخورد عملی و خشونت‌آمیز با ابوبكر بر حذر داشت. و یادآور شد كه چنین برخوردی در آن شرایط مصلحت نیست. چنان كه خود آن حضرت با اكراه بیعت را پذیرفت. بر این اساس از آنان خواست كه روش صبر و مدارا را برگزینند، ولی به مسجد بروند و آنچه را از پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ در این باره شنیدند، به مردم ابلاغ كنند تا حجّت خداوند بر آنان تمام شود.
    آنان به سفارش امام ـ علیه السلام ـ عمل كرده وارد مسجد شدند، و یكی پس از دیگری قیام نمودند و با ابوبكر به احتجاج پرداختند. از آنجا كه نقل مشروح سخنان آنان در این مجال نمی‌گنجد، نكات محوری احتجاج‌های آنان را یادآور می‌شویم:
    1. خالد بن سعید: پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ فرمود: ان! علیّاً امیركم من بعدى و خلیفتى فیكم. انّ اهل بیتى هم الوارثون امرى و القائمون بأمر امتى.
    پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ فرمودند: علی بعد از من امیر شما و جانشین من در میان شما می باشد، به راستی كه اهل بیت من وارثان امر من و بر پا دارندگان امور امت من می باشند.
    2. ابوذر غفاری: پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ فرمود: الامر لعلى بعدى ثم الحسن و الحسین ثم فی اهل بیتى من ولد الحسین.
    پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ فرمودند: مسئولیت امور بعد از من بر عهده علی ـ علیه السلام ـ است، بعد از او حسن و حسین و بعد از آنها نیز در میان فرزندان حسین خواهد بود.
    3. مقداد بن اسود: قد علمت ان هذا الامر لعلى ـ علیه السلام ـ و هو صاحبه بعد رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ .
    مقداد: دانستم امر خلافت از برای علی است و او صاحب این امر بعد از رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ می باشد.
    4. بریده اسلمی: یا ابابكر! اما تذكر اذا امرنا رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ و سلّمنا علی على ـ علیه السلام ـ بإمره المؤمنین.
    بریده اسلمی: ای ابوبكر آیا به یاد داری كه رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ به ما دستور داد كه به علی با عنوان امیرالمومنین سلام كنیم.
    5. عبدالله بن مسعود: على بن ابى طالب ـ علیه السلام ـ صاحب هذا الامر بعد نبیّكم فاعطوه ما جعله الله له و لا ترتدوا علی اعقابكم فتنقلبوا خاسرین.
    عبدالله بن مسعود: علی بن ابی طالب بعد از پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ صاحب امر خلافت است، پس آنچه را كه خداوند برای او داده به او بدهید و مرتد نشوید كه دچار خسران می شوید.
    6. عمار یاسر: یا ابابكر لاتجعل لنفسك حقا، جعل الله عزّوجلّ لغیرك.
    عمار یاسر به ابوبكر گفت: خلافت را برای خود قرار مده چون خداوند آن را برای غیر تو قرار داده.
    7. خزیمه بن ثابت: انّى سمعت رسول الله یقول اهل بیتى یفرّقون بین الحق و الباطل و هم الأئمه الذین یقتدی بهم.
    8. ابوالهیثم بن تیهان: قال النبى ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ : اعلموا انّ اهل بیتى نجوم اهل الأرض فقدّموهم ولا تقدّموهم.
    پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ فرمودند: بدانید اهل بیت من ستارگان اهل زمین هستند، آنها را مقدم دارید و از آنها پیشی نگیرید.
    9. سهل بن حنیف: انى سمعت رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ قال: امامكم من بعدى علی بن ابى طالب و هو انصح الناس لأمّتى.
    سهل بن حنیف می گوید: من شنیدم كه پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ فرمودند: امام شما بعد از من علی بن ابی طالب است و او ناصح ترین شخص برای امت من است.
    10. ابو ایّوب انصاری: قد سمعتم كما سمعنا فى مقام بعد مقام من نبى الله ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ انه (علی) ـ علیه السلام ـ اولی به منكم.
    ابو ایّوب انصاری: همانا شنیدم همان طوری كه شنیدید بارها و بارها از پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ كه علی _ علیه السلام _ به مقام خلافت اولی تر از شما بود.
    11. زید بن وهب: وی و گروهی دیگر نیز سخنانی چون سخنان پیشین بیان كردند.[4]
    ابوبكر پیش از آن كه از دنیا برود عمر را به جانشینی خود برگزید. به گفته‌ی ابن قتیبه، نخست در وصیت نامه‌ای كه ابوبكر املا می‌كرد و عثمان بن عفان می‌نوشت عمر را به خلافت پس از خود برگزید، آنگاه دستور داد تا مردم اجتماع كنند، ابوبكر خطاب به آنان گفت: ای مردم چنان كه می‌بینید من در آستانه‌ی سفر آخرت قرار دارم، و شما به رهبری نیاز دارید كه زمام امور شما را عهده‌دار شود، نماز جماعت را برپا كند و با دشمنانتان بجنگد، اگر می‌خواهید من در این باره تصمیم بگیرم، و فردی را انتخاب كنم. آنان با درخواست او موافقت كردند. پس از آن كه مردم متفرّق شدند، عمر را احضار كرد و از او خواست تا وصیت نامه‌ی وی را برای مردم بخواند، پیش از آن كه عمر نامه را بخواند، فردی به او گفت: در نامه چه نوشته شده است؟ عمر گفت نمی‌دانم، آن مرد گفت ولی من می‌دانم، در روز نخست تو ابوبكر را به رهبری برگزیدی، و اینك او تو را به رهبری برگزیده است.[5]
    خلافت عمر ده سال ادامه یافت. در این دوران در ارتباط با شیعه تحوّل خاصی رخ نداده است، شیعیان به پیروی از امیر المؤمنین ـ علیه السلام ـ روش مدارا و مماشات با دستگاه خلافت را برگزیده بودند، و از طرف دستگاه خلافت نیز در مورد امام علی ـ علیه السلام ـ و شیعیان روش خشونت‌آمیزی گزارش نشده است، بلكه در مشكلات و مسایل علمی و سیاسی از رأی و نظر امام علی ـ علیه السلام ـ كاملاً بهره‌گیری می‌شد.
    --------------------------------------------------------------------------------
    [1] . الامامه و السیاسه: 1/18.
    [2] . همان، ص19.
    [3] . آنان عبارتنداز: خالد بن سعید بن عاص، مقداد بن اسود، عمار بن یاسر، ابوذر غفاری، سلمان فارسی، عبدالله بن مسعود، بریده اسلمی (از مهاجران)، و خزیمه بن ثابت، سهل بن حنیف، ابو ایوب انصاری، ابو الهیثم بن تیهان و زید بن وهب (از انصار).
    [4] . شیخ صدوق، الخصال، ابواب اثنی عشر، حدیث 4.
    [5] . الامامه و السیاسه: 1/24 ـ 25.
    امضاء
    12سال اهنگر نفس خود بودم برکوره ریاضت می نهادم و بر اتش مجاهده می تافتم و بر سندان مذمت می نهادم و پتک ملامت بر او می کوفتم تا نفس خویش را اینه ساختم و اسلامی تازه اوردم و همه خلق مرده دیدم.
    *بایزید بسطامی*
    مركز انجمنهاي اعتقادي گنجينه الهي:http://ganjineh-elahi.com/
    مركز انجمنهاي تخصصي گنجينه دانش:http://www.ganjineh-danesh.com/forum.php

  5. تشكر

    parsa (31-10-2009)

  6. Top | #3

    عنوان کاربر
    مدیر افتخاری
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    127
    نوشته
    1,150
    تشکر
    122
    مورد تشکر
    744 در 465
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض وضعیت شیعه در عصر غیبت صغری

    الف: وضعیت فكری
    در عصر غیبت صغری از نظر پایگاه فكری، شعیه در وضعیت بهتری قرار داشت. شیعیان توانستند در این دوره علمای بزرگی در رشته های مختلف فكری و علمی اسلامی، به جهان اسلام تحویل دهند. چرا كه شیعیان با غیبت امام مهدی _عجل الله تعالی فرجه _ مواجه شدند و دریافتند كه بیش از دوره های گذشته به حفظ و حراست از میراث فرهنگی و روایات پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ و اهل بیت آن حضرت نیازمندند.
    به همین جهت در این دوره 70 ساله«غیبت صغری» كتاب های پرارزشی را به نگارش درآوردند.
    در این عصر،«قم» و«كوفه» دو مركز مهم علم و حدیث شیعی بود. عالمان بزرگ شیعی؛ مانند اشعری ها، حمیری ها، ابن بابویه ها، فرات بن ابراهیم و احمد بن محمد خالد برقی، در این دو شهر، دانش اندختند و كتاب های با ارزش گوناگونی نوشتند.
    1. ابی القاسم، فرات بن ابراهیم بن فرات كوفی(از اعلام غیبت صغری) نویسنده كتاب«تفسیر فرات».
    2. محمد بن مسعود بن عیاشی تمیمی كوفی سمرقندی(از علمای اواخر قرن سوم هجری) نویسنده كتاب«تفسیر عیاشی».
    3. محمد بن یعقوب كلینی، متوفای سال(329 هـ) نویسنده كتاب هایی؛ همانند«اصول كافی»، «فروع كافی»، «روضه كافلی» و چند اثر دیگر.
    4. ابو علی، محمد بن ابی بكر همام(258 ـ 332 یا 336 هـ ) نویسنده كتاب هایی؛ همانند«الانوار فی تاریخ الائمه ـ علیهم السّلام ـ »، «التمحیص فی بیان موجبات تمحیث ذنوب المؤمنین» و ...[1]
    5. احمد بن واضح یعقوبی، متوفای(284هـ ) نویسنده كتاب تاریخ، مشهور به«تاریخ یعقوبی».
    6. محمد بن حسن بن فروخ صفار، متوفای(290هـ ) نویسنده كتاب«بصائر الدرجات».
    7. احمد بن محمد بن خالد برقی، متوفای(274 یا 280 هـ ) نویسنده كتاب«المحاسن».
    8. علی بن حسین بن موسی بن بابویه قمی، پدر شیخ صدوق(260 ـ 328 هـ ). ابن ندیم می نویسد: فرزندش«ابی جعفر، محمد بن علی» می گوید پدرش حدود 200 كتاب نوشته است.«نجاشی» در«الفهرست» اسم 18 كتابش را یادآور شده است.[2]
    9. سعد بن عبدالله بن ابی خلف اشعری قمی، متوفای(300هـ ) او كتاب های متعددی نوشته است؛ مانند«كتاب الرحمه» و«مناقب شیعه».[3]
    10. ابوالعباس حمیری قمی، عبدالله بن جعفر از اعلام غیبت صغری كتاب های زیادی نوشت از جمله كتاب«قرب الاسناد».
    11. ابوجعفر حمیری قمی، محمد بن عبدالله بن جعفر برخی نوشته اند كه كتاب«قرب الاسناد» را«ابوجعفر حمیری» نوشته است.
    12. ابو زینب، محمد بن جعفر نعمانی، از شاگردان ثقه الاسلام محمد بن یعقوب كلینی، نویسنده كتاب«الغیبه».
    ب: وضعیت سیاسی
    در بغداد، مركز خلافت عباسی، در عصر غیبت صغری(مانند دوره گذشته)، شیعه از پایگاه سیاسی محروم بود. حكومت در دست عباسیان قرار داشت و آنان نسبت به«آل ابوطالب» به ویژه«آل علی ـ علیه السّلام ـ » و شیعیان آن حضرت، حساسیت خاصی داشتند.
    این حساسیت و ضدیت با شیعیان در برخی از موارد به اوج خود می رسید و گاهی نیز فروكش می كرد. در زمان خلافت«معتضد» عباسی(279 ـ 289 هـ ) دشمنی نسبت به شیعیان بیش از زمان دیگر خلفای این دوره بود.
    او در دوره 10 ساله خلافت خود به ایجاد جو اختناق بر ضد شیعیان به نحود گسترده ای اقدام نمود و به تعبیر«شیخ طوسی» در زمان او از شمشیرها خون می چكید.[4]
    اما این وضع در زمان خلافت«مقتدر» عباسی(295 ـ 320 هـ ) تا حدودی دگرگون شد و در برخی موارد چرخش سیاست به نفع شیعه شد و شیعیان توانستند در مركز خلافت، در تشكیلات سیاسی نفوذ و نقشی داشته باشند.
    این دگرگونی با نفوذ خاندان«بنو فرات» شیعی در دستگاه خلافت آغاز شد.[5]
    «ابوالحسن، علی بن محمد» ابن فرات، 3 بار به مقام وزارت رسید:
    1. از سال(296 ( 299 هـ )
    2. از سال(304 ـ 306 هـ )
    3. از سال(311 ـ 312هـ )
    در خلال سال های وزارت«علی بن فرات» شیعی، برای شیعیان آزادی نسبی به وجود آمد و آنان از این فرصت پیش آمده در جهت احیای مرام شیعی بهره بردند.
    این دوره كه با سفارت«حسین بن روح نوبختی» همزمان بود، فرصت خوبی شد تا او بتواند بهتر سازمان مخفی سفارت و وكالت را رهبری كند. «حسین بن روح» در زمان«ابن فرات» در میان رجال سیاسی از موقعیت خوبی بهره مند شد و از این فرصت برای بهبود وضع شیعیان استفاده كرد.
    ج: وضعیت اجتماعی
    در مركز خلافت عباسیان و نیز در مناطقی كه حكومتهای عباسی نفوذ و حضور اجتماعی گسترده ای داشت، شیعه در این دوره در تمامی این مناطق از نفوذ قابل توجهی برخوردار بود. اما علی رغم این نفوذ گسترده، چند عامل زیر باعث محدودیت، آزار و رنجش شیعیان، در این دوره شده بود:
    1. سیاسیت ضد شیعی حاكمان عباسی.
    2. پیروزی و غلبه مكتب اشعری بر علیه(معتزله و شیعه).
    3. جنایات وحشیانه«قرامطه» و«زنگیان» كه با تبلیغات گسترده، مسؤولیت اینها را متوجه شیعیان نمودند.
    از این رو وقتی«قرمطیان» در سال(311هـ ) به كاروان زائران خانه خدا حمله كردند و جنایات وحشتناكی مرتكب شدند، با تبلیغات گسترده كوشیدند تا شیعیان را مسبب این جنایات قرار دهند، مردم بغداد بر ضد وزیر شیعی،«علی ابن فرات شعار دادند». به دنبال این،«ابن فرات» و پسرش از وزارت و مقام اداری خلع شدند و سپس دستگیر، محاكمه و اعدام گردیدند.
    در هیمن ارتباط«حسین بن روح نوبختی»، سومین نایب خاص امام مهدی(عجل الله تعالی فرجه) نیز دستگیر و روانه زندان شد.
    اما در خارج از قلمرو حكومت عباسیان، در مناطق خودمختار و یا مستقل، به ویژه در مناطقی كه حكومت های انقلابی شیعی برقرار بود، شیعیان در وضعیت اجتماعی بهتری قرار داشتند.
    خلاصه: در عصر«غیبت صغری» حكومت و خلافت در اختیار 6 تن از خلفای عباسی بود. اوضاع سیاسی و ویژگی های آن در امتداد ویژگی های دوره قبل از عصر غیبت بود و به موازات گذشته، استیلای موالی و به ویژه تركان، ضعف رو به ازدیاد حكومت مركزی و قدرت طلبی و الیان ادامه داشت.
    در این دوره، مركز خلافت از سامرا به بغداد منتقل شد.‌‌ آشوب های متعددی به راه افتاد. قیام های برخی از علویان، تشكیل دولت ها و حكومت های مستقل و خودمختار از ویژگی های سیاسی این دوره است.
    وضعیت اجتماعی نیز در ادامه وضع اسفناك و ناهنجار دوره گذشته بود. اختلافات فرقه ای، مذهبی و قومی، شكاف عمیق بین فقرا و اغنیاء، خوشگذرانی، اسراف و تبذیر خلفا، وزرا، اعیان و اشراف از ویژگی های اجتماعی این دوره است.
    در زمینه فكری نیز، شكل گیری مكتب فكری اشعری و غلبه آن بر مكتب اعتزال و تدوین كتب روایی از ویژگی های این عصر است.
    امام مهدی(عجل الله تعالی فرجه) در دوره غیبت صغری، چهار سفیر و نایب خاص داشتند، این چهار تن به «نواب اربعه» معروفند كه به ترتیب عبارتند از:«ابو عمرو، عثمان بن سعید عَمْری»، «ابو جعفر، محمد بن عثمان بن سعید عَمْری»، «ابوالقاسم، حسین بن روح نوبختی» و«ابوالحسن علی بن محمد سمری» كه در این مدت 70 ساله«غیبت صغری» عهده دار امر نیابت و سفارت بودند.
    كیفیت ارتباط سفیران با شیعیان به دو صورت بود، با واسطه وكیل و بدون واسطه وكیل، اما اصل در«سازمان وكالت» ارتباط با واسطه بود.
    وظایفی كه«نواب اربعه» بر عهده داشتند، عبارتند از:
    1. زدودن شك و حیرت مردم درباره وجود امام مهدی(عجل الله تعالی فرجه).
    2. حفظ امام از راه پنهان داشتن نام و مكان امام مهدی(عجل الله تعالی فرجه).
    3. سازمان دهی و سرپرستی«سازمان وكالت».
    4. پاسخ گویی به پرسش های فقهی، مشكلات و شبهات عقیدتی و ... .
    5. آماده سازی مردم برای پذیزش«غیبت كبری».
    از میان این وظایف، اولین وظیفه، بیش از همه بر دوش«عثمان بن سعید» سنگینی می كرد و آخرین آن، بر دوش«سمری»آخرین سفیر امام مهدی(عجل الله تعالی فرجه) بود. در این فصل همچنین مروری داشتیم بر: نصب وكلای عام در این دوره، اسامی برخی از وكلای خائن و مدعیان دورغین وكالت، و وضعیت فكری، سیاسی و اجتماعی شیعه در این دوره.

    --------------------------------------------------------------------------------
    [1] . بحار الانوار، ج50، ص 226 ـ 232.
    [2] . همان، ص 82 ـ 83.
    [3] . همان، ص 186 ـ 187.
    [4] . الغیبه، شیخ طوسی، ص 179.
    [5] . ر.ك: دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج4، ص 382 ـ 392.
    امضاء
    12سال اهنگر نفس خود بودم برکوره ریاضت می نهادم و بر اتش مجاهده می تافتم و بر سندان مذمت می نهادم و پتک ملامت بر او می کوفتم تا نفس خویش را اینه ساختم و اسلامی تازه اوردم و همه خلق مرده دیدم.
    *بایزید بسطامی*
    مركز انجمنهاي اعتقادي گنجينه الهي:http://ganjineh-elahi.com/
    مركز انجمنهاي تخصصي گنجينه دانش:http://www.ganjineh-danesh.com/forum.php

  7. Top | #4

    عنوان کاربر
    مدیر افتخاری
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    127
    نوشته
    1,150
    تشکر
    122
    مورد تشکر
    744 در 465
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض نهضت ها و دولت های شیعی در غیبت كبری

    1. شیعه در عصر«غیبت كبری»
    فساد و بیدادگری بنی عباس و نهضت های پی در پی علویان،‌ اركان حكومت عباسیان راسست نموده و زمینه را برای ظهور دولت های انقلابی و شیعی آماده كرد و برای شیعه آزادی تبلیغ مذهب را به همراه داشت.
    در قرن چهارم، شیعیان بسیاری در سراسر دنیای اسلام زندگی می كردند. در مدت 5 قرن[1] شیعه به گسترش خود ادامه داده و دولت هایی شیعی نیز بر سر كار آمد. در این مدت اتفاقاتی نیز روی داد كه مهم ترین آنها عبارتند از:
    1. «اسماعلیان» در اواخر قرن پنجم در ایران در حال استقلال كامل می زیستند.[2]
    2. سادات مرعشی در«مازندران» و«قزوین» از نیمه قرن هشتم تا پس از قرن نهم سلطنت كردند.[3]
    3. نفوذ علامه حلی و فرزندش در دربار«سلطان محمد خدابنده» باعث تشیع او و ترویج و رشد آن مذهب حق شد.[4]
    4. «آق قویونلوها» در «تبریز» حكومت كرده و قلمرو آنان تا«فارس» و«كرمان» هم كشیده شد.[5]
    5. شهید اول (محمد بن مكی عاملی)، صاحب«لمعه» كه یكی از نوابغ علمی شیعه بود، در سال (786) در دمشق به جرم«تشیّع» به شهادت رسید. به طور كلی، شیعه در این 5 قرن، از لحاظ رشد جمعیت در افزایش و از لحاظ قدرت و آزادی مذهبی تابع حكومت و قدرت سلاطین وقت بود. در این برهه در هیچ یك از مناطق اسلامی، شیعه، مذهب رسمی اعلام نشد. درآغاز قرن دهم هجری قمری، شاه اسماعیل صفوی كه شیعه مذهب بود، قیام خود را از «اردبیل» شروع كرد و ایران را به شكل یك كشور واحد در آورد. او مذهب شیعه را در قلمرو حكومت خود رسمیت بخشید. هم اكنون در جهان بیشتر از 100 میلیون شیعه وجود دارد. بر اساس آماری كه در سال (1346 هـ .ش) علامه طباطبائی اعلام كرده است، در آن تاریخ جمعیت شیعه جهان حدود 100 میلیون نفر بوده است. طبیعی است كه در مدت 31 سال اخیر این تعداد، رشد روز افزون و چشمگیری داشته است. در طلیعه قرن پانزدهم هجری و پس از مبارزه طولانی با استبداد داخلی و استعمار فرهنگی،‌ سیاسی و اقتصادی خارجی، یك حكومت اسلامی تمام عیار بر اساس نظریه مترقی«ولایت فقیه» جامع الشرایط ـ با تدارك كلیه نقاط ضعف انقلاب های گذشته در مبارزه بی امان با استبداد و استعمار ـ در ایران شیعه نشین به وجود آمد و آثار و بركات معنوی و مادی این انقلاب به شرق و غرب جهان اسلام گسترش پیدا كرد و چون خاری در چشم دشمنان اسلام، از تمام نهضت های اسلامی در جهان حمایت نموده و مایه امیدواری و عاملی بزرگ در پیروزی این نهضت ها به شمار می رود. این نهضت، جهان را به عصری جدید وارد نموده و تمام ابر قدرت ها نیز برای مبارزه با مذهب شیعه اثنی عشری بسیج شده اند، در حالی كه مبانی و نظرات شیعه به سرعت در تمام جهان اسلام و در شرق و غرب جهان رو به گسترش می باشد.
    2. نهضت ها و دولت های شیعی در عصر غیبت كبری:
    نهضت های شیعی از همان آغاز انحراف در سطح زمامداری و رهبری اسلامی، پس از وفات پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ ، تلاش انقلابی خود را آغاز نموده و با حركتی بی امان در مركز جهان اسلام و سایر مراكز كلیدی و در سراسر دوران ائمه ـ علیهم السّلام ـ و با راهنمائی آن بزرگوارران، پرچم مبارزه را بر علیه طاغوت و طاغوتیان برداشته و یك سلسله متصل و پیوسته از نهضت ها را تا دوران غیبت كبری و تا عصر حاضر با گذشتن از فراز و نشیب های گوناگون به راه خود ادامه داده و گاهی این نهضت ها شكست خورده وگاهی نیز به ثمر نشسته و دولت های انقلابی در گوشه و كنار جهان اسلام و گاهی نیز در مراكز مهم و حیاتی جهان اسلام به وجود آورده در این شش قرن اخیر، شیعه همواره در مركز تشیع و در «ایران» اسلامی از قدرت مذهبی و سیاسی خوبی برخوردار بوده و پیام خود را به جهانیان ابلاغ نموده است. بسیاری از نهضت های شیعی در «عراق»[6] و«حجاز»[7] بوده و در برابر قدرت خلفا نیز دولت هائی در شرق و غرب مركز خلافت به پا داشته و هیچ گاه سنگر مبارزه را رها ننموده و همواره شعار عدالت و امامت را به عنوان اصلی ترین پیام وحی به دوش كشیده است و تا تحقق نهایی این دو اصل، مبارزه با تمام قدرت های ظالم را بر خود واجب دیده، و بخشی اجتناب ناپذیر از ایمان می داند. در بیشتر قیام ها، شیعه پیشتاز بود و شیعیان در صفوف مقدم، ولی این نهضت ها هرگز جنبه گروهی و مذهبی نداشت و به آن معنی نبود كه پیروان اهل بیت جدا از مردم به این حركت ها دست می یازیدند و با آنها همكاری می كردند؛ زیرا مخالفت شیعه با اساس حكومت امویان و عباسیان از اعماق قلوب توده های وسیع مردم مسلمان سرچشمه می گرفت، ولی ستیزه گری مسلحانه و خونبار شیعه به كمك افكار عمومی جوامع ستمدیده، ریشه در دفاع مقدس به منظور حفظ هویت اسلامی خود و پاسداری از حریم اسلام و تشیع داشت.
    چهره انقلابی پیروان اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ را نباید فقط در میدان های شهادت جستجو كرد، بلكه این چهره را می توان در قالب انقلاب فرهنگی در شكل آرام تبلیغ نیز مشاهده كرد، «ادریس بن حسن مثنی»، كشور«مغرب» را با تبلیغ فتح نمود، همچنین «اندونزی» و شرق دور جهان اسلام با تبلیغ گشوده شد، در قرن پنجم هجری انبوهی از مردم «هند» توسط دو نفر شیعی، مسلمان شدند، در حالی كه عباسیان 300 سال بود كه به زور شمشیر، زیر شعار دروغین دعوت به اسلام، كشور گشائی می كردند.
    نهضت های انقلابی شیعی در سراسر جهان، روح حماسه و انقلاب را زنده نگه داشته، و علی رغم شكست های پی در پی در قرن های اول تا سوم هجری، توانست در نیمه قرن سوم تا چهارم و پس از آن، به نتایج قابل توجّهی دست یابد و به شكل گیری یك سلسله دولت های انقلابی در سرتا سر جهان اسلام بینجامد و بارقه امیدی بر دل های یأس گرفته بتاباند و عاملی برای كاهش ستمگری ها و طغیان بیشتر حاكمان ستمگر باشد.
    «آل بویه» فرهنگ اسلام و تعالیم ائمه اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ را زیر بنای حكومت خویش قرار دادند، و با وجود این كه شیعی مذهب بودند درباره پیروان مذاهب دیگر و علمای آنان، رفتاری نیكو و بردبارانه داشتند و از تكریم و انعام آنان فرو گذار نبودند. این ویژگی تنها منحصر به«آل بویه» نبود و تمامی دولت های شیعی از آن برخوردار بوده اند.
    به همین جهت،‌ قرن چهارم هجری ـ كه قرن دولت های انقلابی شیعه در سراسر جهان اسلام به شمار می رود[8] ـ اوج تمدن اسلامی و اعتلای فرهنگ جهان اسلام دانسته شده است[9] و هیچ عاملی جز آزادی فكر و عقیده كه در پرتو دولت های شیعی همراه با تشویق و تكریم دانش و دانشمندان بوده است، نمی یابیم، آرمانی بودن این دولت ها با انگیزه های والای موسسان آن بزرگ ترین عامل این ترقی و تمدن بوده است، و به فساد آلوده شدن گام به گام حكّام، و دور شدن از آرمان های اسلامی خود، عامل تباهی و اضمحلال این دولت ها گردید. بازو پاشی دولت های انقلابی، در نتیجه اختلاف میان رهبران، و آلوده شدن كارگزاران به فساد قدرت و دوری از آرمانهای انقلابی و اصیل، جهان اسلام در قرن ششم و هفتم هجری، شاهد سقوط دولت عباسی و تجزیه قدرت سیاسی و شكل گیری دولت های كوچك و كشمكش ها، برادر كشی ها و رقابت های ابلهانه بر سر تصاحب قدرت بود.
    در سال(489 هـ ) اولین دوره«جنگ های صلیبی» به صورت سازمان یافته آغاز گردید در حالی كه در مركز خلافت، اندیشه ای جز خوشگذرانی و جمع آوری اموال نبود. در چنین شرایطی تهاجم بنیان كن«مغول» بر جهان اسلام آغاز شد و حكومت اسلامی پیش پای «مغولان» فرو ریخت و نابود گردید.
    و اگر اسلام توانست همچنان سرفراز بماند،‌ به خاطر حركت اندیشمندانه جمعی پیشتاز گمنام و به دور از قدرت سیاسی بود كه توانستند مغول های پیروزمند را در برابر اسلام خاضع گردانند و دل های آنان را به روی اسلام بشگایند و آن را پیروز سازند.[10]
    و اگر «هلاكوخان» پس از قتل عام 900 هزار نفر بی گناه از اهالی بغداد قبل از بازگشت از بغداد دستور می دهد كه مسجد خلیفه و ضریح و مرقد حضرت كاظم را تجدید بنا كنند،[11] به خاطر حركت شجاعانه و بازدارنده ای بود كه «موید الدین ابن علقمه» و«خواجه نصیرالدین الطوسی» ـ دو شخصیت ممتاز شیعی ـ افتخار آن را از آن خود كردند، هر چند كه این بزرگواران آماج تهمت های زشت و و زننده ای شدند.
    هدف «خواجه نصیر»، جلوگیری از خون ریزی و خسارت های معنوی بود و او توانست با نفوذ در تشكیلات مغول ها باعث نجات جان بسیاری از علمای جهان اسلام از تیغ خون ریز مغول شود.
    آن بزرگ مرد، متجاوز از 60 كتاب ارزنده در علوم و فنون مختلف به رشته تحریر در آورد؛ در عین حال چند شهر را نیز از نابودی نجات بخشید و سخت ترین دشمنان اسلام را در برابر اسلام و شعائر تشیع مجبور به تواضع و ایمان نمود.[12]
    نهضت های انقلابی بازدارنده علمای شیعه توانست دین مردمی را كه زیر پای مغولان شكسته و نابود شده بود، بر دل و جان همان مغول ها حاكم گرداند و آن ها را به صورت ابزاری برای پیشرفت دین در آورد.
    در قرن های 8 و 9، شمال و شرق ایران شاهد به قدرت رسیدن دولتهای انقلابی سربداران در «خراسان» و جنبش ضد منكرات در«هرات» و نهضت حروفیه در برابر تیموریان و سادات مرعشی در«مازندران» بود.
    با توجه به تعصب شدید عثمانی ها و حملات مكرر آنان به خاك ایران، در اوج مبارزه عثمانی با اروپای مهاجم، در شروع قرن دهم هجری قمری،‌ نهضت «قزلباش»، صفویه را به قدرت رسانید و از پشت سر به عثمانی ها حمله كرد و فرزندان «شیخ صفی الدین اردبیلی» شیعه مذهب با استفاده از روح فتوت و شهامت و بهره گیری از مایه های انقلابی تشیع كه در عمق وجدان جامعه ایرانی ریشه دوانده بود، به منظور استقلال ایران و تحقق بخشیدن به آرمان های اسلامی و دیدگاههای سیاسی تشیع با انفجاری از مجموعه نفرت های 10 قرن نسبت به حكومت های ستمگر تسنن كه بر روی هم انباشته شده بود، نظام سیاسی شیعی خود را بر اعماق روح و وجدان اندیشه توده ها بنا كردند و تشیع در قالب نظام سیاسی مقتدر «صفویه» توانست در مقابل جبهه نیرومند اكثریت عظیم تسنّن و امپراطوری عثمانی، با صلابت، استقلال خود را حفظ نماید.
    --------------------------------------------------------------------------------
    [1] . از قرن پنجم تا قرن نهم هجری قمری.
    [2] . انقلاب اسلامی و ریشه های آن، عباسعلی عمید زنجانی، ص 208 ـ 215.
    [3] . همان.
    [4] . شیعه در اسلام، ص 56.
    [5] . همان، ص 57.
    [6] . در قرن های اول و دوم هجری، قیام های: توابین، مختار، زید بن علی فرزند امام سجاد، ابراهیم بن عبدالله بن حسن، عیسی فرزند زید بن علی و محمد بن ابراهیم حسنی، در مناطق مختلف عراق بوده است.
    [7] . قیام سرور آزادگان، حسین بن علی ـ علیه السّلام ـ و قیام اهل مدینه پس از شهادت امام حسین ـ علیه السّلام ـ و قیام محمد بن عبدالله بن حسن و قیام حسین بن علی «صاحب فخ» در حجاز بوده است، قیام یحیی، فرزند زید بن علی نیز در گرگان و قیام محمد بن قاسم در خراسان بوده است.
    ابوالفرج اصفهانی، مورخ مشهور جهان اسلام تا سال (313 هـ ) شهادت تعداد 218 نفر از فرزندان «علی» را به ثبت رسانده و گفته است كه در اطراف یمن و محدوده طبرستان، گروهی از این تبار به قیام های پیروزمند و یا شكست خورده ای دست زده اند كه از آن ماجراها اطلاعی در دست نیست. به كتاب «انقلاب اسلامی و ریشه های آن»، ص 145 مراجعه شود.
    [8] . ادریسیان در مغرب، علویان در طبرستان، آل بویه در عراق و ایران، فاطمیان در مصر و شمال آفریقا، حمدانیان و بنی مرادس و بنی عمار در شامات.
    [9] . به تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری، تألیف آدام متز، جلدهای 1 و 2 مراجعه شود.
    [10] . انقلاب اسلامی و ریشه های آن، ص 186.
    [11] . البدایه و النهایه، ابن كثیر، ج 13، ص 302؛ تاریخ الاسلام السیاسی، ج 4، ص 161.
    [12] . انقلاب اسلامی و ریشه های آن، ص 188 ـ 190.
    امضاء
    12سال اهنگر نفس خود بودم برکوره ریاضت می نهادم و بر اتش مجاهده می تافتم و بر سندان مذمت می نهادم و پتک ملامت بر او می کوفتم تا نفس خویش را اینه ساختم و اسلامی تازه اوردم و همه خلق مرده دیدم.
    *بایزید بسطامی*
    مركز انجمنهاي اعتقادي گنجينه الهي:http://ganjineh-elahi.com/
    مركز انجمنهاي تخصصي گنجينه دانش:http://www.ganjineh-danesh.com/forum.php

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi