نغمه ریزید غیاب مه نو آخر شد
باده خرم عید است که در ساغر شد
روز عید است، سوی میکده آیید به شکر
که ببخشند هرآنکس که در این دفتر شد
ساقی از میمنت عید دهد باده صاف
جرعه گیرید چو معشوق به خم رهبر شد
مطربا! نغمه عیدانه زن و دست فراز
که زهر پرده نغزت، هلهای دیگر شد
صد کنم شکر بر این عید که از عرش رسید
صد کشم رشک که ایام صیام آخر شد
فرصتی بود که این تیره دلی صاف شود
بر تشنبهلبان کوثر شد
آتشی بود که در سردی سوزان وجود
دم گرمیشد و در مجمر دل اخگر شد
وای بر ما که از این جام نگیریم لبى
حیف زان آتش اگر سوخت و خاکستر شد
حالی عید شد و رونق میافزون گشت
مستی افزون کند این باده چو پرشکر شد