رمز موفقیت انسانهاي موفق
طبق فرمايشات امام صادق علیه السلام نيكي به والدين و سپاس از خدمات بسيار آنان، ميتواند بسياري از گرههاي مشكل زندگي را حل كرده و زمينه موفقيت را در طول زندگي فراهم آورد.
در اينجا به مناسبت، نمونههايي را از خاطرات بزرگان و انسانهاي موفق تاريخ در اين زمينه ياد آور ميشويم:
1. شيخ انصاري رحمه الله
شيخ مرتضي انصاري رحمه الله بزرگپرچمدار جهان تشيع و سرآمد فقها و مجتهدين اماميه است. او بعد از آنكه مدتي در شهر كربلا در حضور استادش، مرحوم شريف العلما و ساير اساتيد حوزه علميه نجف تحصيل كرد، به زادگاهش، شوشتر مراجعت نمود.
شيخ، مدتي تحصيلات خود را در همانجا ادامه داد، مجددا تصميم گرفت تا براي تكميل مراتب علمي به عتبات عاليات برگردد. امّا مادرش به رجوع دوباره وي راضي نبود. اصرار شيخ و ديگر افراد براي جلب رضايت مادر بينتيجه بود؛ تا اينكه شيخ به مادرش عرضه داشت:
«آيا اجازه ميدهي تا استخاره كنم و جواب هر چه بود در مقابل آن هر دو تسليم باشيم؟»
مادرش پذيرفت. در جواب استخاره شيخ اين آيه آمد:
«وَ لا تَخافي وَ لا تَحْزَني إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلينَ »؛ (23)
هرگز مترس، محزون مباش كه ما او را به تو باز ميگردانيم و از رسالتمداران خود قرار ميدهيم.»
وقتي اين آيه را به مادرش توضيح داد، او خيلي خوشحال شد و به شيخ مرتضي اجازه مسافرت داد. شيخ انصاري در اين مسافرت سرنوشتساز خود، به بركت دعاي مادر، توفيق الهي و تلاش و استقامت خويش به بالاترين درجه اجتهاد و مرجعيت نائل شد و پرچم اسلام بر دوش وي قرار گرفت و بزرگترين رهبر مذهبي، در عصر خود گرديد.
هنگامي كه به مادر شيخ انصاري گفته شد: آيا از اين همه ترقي و عظمت فرزندش برخود نميبالد و افتخار نميكند؟!.
در جواب گفت: «رسيدن فرزندم به شكوه و عظمت، براي من شگفتانگيز نيست، بلكه اگر چنين نميشد من متعجب ميشدم؛ چرا كه هر وقت كه به او ميخواستم شير بدهم، وضو ميگرفتم و با طهارت و پاكيزگي، به او شير ميدادم.» بلي، شير پاك، فكر پاك و شير ناپاك انديشه ناپاك توليد ميكند.
در حوزه علميه نجف، رسم شيخ بر اين بود كه در بازگشت از مجلس تدريس، ابتداء نزد مادر ميرفت و براي دلجويي از آن پيرزن، با وي به گفتگو ميپرداخت و از اوضاع زندگي مردم پيشين ميپرسيد و مزاح ميكرد و از او پوزش ميطلبيد. سپس به اتاق مطالعه و عبادت ميرفت.
زماني كه مادر شيخ انصاري از دنيا رفت، او در فراق مادر به شدت ميگريست و در كنار پيكر بيجان مادرش زانوي غم زده و اشك ماتم ميريخت.
يكي از شاگردان نزديكش به او تسليت گفت و به عنوان دلجويي اظهار داشت: «جناب استاد! براي شما با اين مقام علمي، شايسته نيست كه براي درگذشت پيرزني كه عمرش سرآمده بود، اينطور اشك بريزيد و بيتابي كنيد.»
آن بزرگمرد تاريخ، سر برداشته و گفت: «گويا شما هنوز به مقام ارجمند مادر واقف نيستيد. تربيت صحيح و زحمات فراوان اين مادر، مرا به اين مقام رسانيد و پرورش اوليه او، زمينه ترقي و پيشرفت را در من ايجاد كرد. درحقيقت اين همه توفيقات من، مرهون زحمات و تلاشهاي مشفقانه و مخلصانه اين مادر است.» (24)