عوامل پیدایش تصوف در اسلام
نباید گمان کرد که تصوف در تاریخ اسلام تنها زاییدهی آموزههای دینی است بلکه عوامل فراوان دیگری وجود داشته است که منشأ پیدایش تصوفگرایی در میان مسلمانان بوده است که از جمله میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
1 ـ افکار و مذاهب هندى و بودایى: در عصر حکومت بنىامیه، جماعتى از هندىها به آیین اسلام گرویدند و کتابهاى هندى توسط «منکه» هندى و «ابن دهن» هندى ترجمه شد، مانند: «سند باد الکبیر، سند باد الصغیر، ادب الهندو الصین» و از همه مهمتر کتاب «یوذاسف» و «یوذاسف و بلوهر» که روش زندگى صوفیانه بود.
مرحوم «صدوق» در «اکمال الدین و اتمام النعمة» و مرحوم «مجلسى» در «بحار الانوار» پیرامون یوذاسف و بلوهر داستانى نگاشتهاند. البته ادیان و مذاهب هندى، اختلافات نظرى و عملى فراوانى دارند اما رویکرد صوفیانهی آنها مشترک است و تصوف به عنوان یک ایدئولوژى در میان آنها مطرح مىباشد.
فرقهی ودایى در پیدایش برهمایى و برهمایى در ظهور بودایى و هندو و بودایى در تحقق هانایانا و ماهایانا مؤثر بوده است و همگى در ریاضت کشى و پرهیز از دنیا مشترکاند و راه سعادت و نجات آدمیان را ترک لذتهای جسمانى و شکنجهی بدنى مىدانند. این فرقهها بر این باورند که جهان سراسر رنج و عذاب و ریشهی این رنجها، آرزوها و خواهشهاى دنیوى است و رهایى از علایق و شهوات مادى، وسیلهی نجات و سعادت است. بودا معتقد است که برهمن، کسى است که فقر نصیبش شده و از هر چیزى محروم و از هر خوفى به دور باشد.
نیروانا که غایت بوداییان است در لغت سانسکریت به معناى فنا به کار مىرود. مسألهی طلب مرید و سالک از مراد و قطب نیز از روشهاى صوفیان هندى است که بر فرقههاى صوفیه در جهان اسلام وارد شده است. مسألهی وحدت وجود، از دیگر عقاید مشترک صوفیان هندى است. اوپانیشادها، کتاب مقدس برهماییان، این عقیده را پایهگذارى کرده است و همچنین، موارد دیگرى مانند خرقهپوشى، دیانا (به اصطلاح بوداییان به معناى تمرکز فکر که در مراقبت انجام مىدهند)، اذکار دسته جمعى که به گفتهی «ابوریحان بیرونى» در کتاب «تحقیق ماللهند»، از سلوک رفتارى هندیان است و تمامی این آداب در میان فرقههاى صوفیهی اسلامى رواج یافته است، یعنی صوفیان مسلمان در این آداب و عقاید از آیینهای کشورهای جنوب شرق آسیا بهره بردهاند.
لازم به ذکر است که تعداد زیادى از مرتاضان بودایى، جوکىهاى تارک دنیا و دوره گردهاى هندى در ممالک اسلامى، به خصوص در شام و عراق پراکنده شدند، مانند: «ابو على سندى»، استاد «بایزید بسطامى» در مورد سندی مىگوید: «من از بوعلى، علم فنا در توحید مىآموختم. ابوعلى سندى از اهالى سند و نواحى بخارا و مرتبط با مرتاضان هندى بوده است.» «حسین بن منصور حلاج»، مسافرت به هندوستان نمود و پس از مراجعت در صوفىگرى تحول جدى یافت. بنابراین، مسألهی فقر، خرقه پوشى، انزوا، ریاضت کشى و... همه از آداب مرتاضان هندى است.
2- دنیا پرستى و آشوبهاى سیاسى: گرایش مادیگرایانه و دنیا طلبانهی برخى از اصحاب پیامبر و درگیریهای سیاسى قرن اول و دوم، زمینه ساز پیدایش و گسترش صوفیه بوده است. توضیح مطلب اینکه تمایل به دنیا در اثر فتوحات، اولین قدم انحراف مسلمین بود که دولت عثمانی آن را توسعه داد و واکنش این انحراف، زهد ورزى افرادى چون «عبدالله بن عمر»، «حسن بصرى» و پرهیز از مسایل سیاسى و اجتماعى بود.
حسن بصرى متوفاى 110 هجرى با اینکه امام على(علیهالسلام)، امام حسن(علیهالسلام)، امام حسین(علیهالسلام)، امام سجاد(علیهالسلام) و امام محمد باقر(علیهالسلام) را درک کرده، در پوستین ریاضت کشى خود فرو رفته و ذرهاى به فکر مسایل اجتماعى نبود.
«عبدالواحد بن زید» از اصحاب حسن بصرى، اولین کسى بود که خانقاه کوچکى براى صوفیه ساخت و زمینه را براى صوفیان قرن دوم و سوم، مانند: «ابوهاشم کوفى، ذوالنون مصرى، معروف کرخى، ابراهیم ادهم، ابوحامد بلخى و محاسبى» فراهم آورد.
3- تماس مسلمانان با رهبانیان مسیحى: رهبانیت مسیحى نیز بر صوفىگرى مسلمانان تأثیر گذار بوده است. حتى مسجد ضرار هم توطئهی یک راهب مسیحى بود. توضیح اینکه، قبل از جنگ تبوک، عدهاى از منافقین مدینه با مرد راهبى به نام «ابوعامر» که بسیار ریاست طلب بود، بیعت کردند.
ابوعامر، پس از فتح مکه به طائف گریخت و چون اهل طائف به اسلام گرویدند، به سوى شام و نزد امپراطور روم شتافت و از آنجا به منافقین پیام فرستاد که آماده شوند و مسجدى بنا نهند تا به کمک امپراطور روم، بساط رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) در مدینه برداشته شود.
منافقین درگام نخست در جهاد شرکت نکردند و با نیرنگ از پیامبر تقاضا نمودند که مسجد مدینه براى بیماران و پیرمردان دور است و از این رو اقدام به ساختن مسجد «ضرار» کردند. پیامبر به جهت وضعیت جنگ تبوک با آنها برخورد نکرد و على(علیهالسلام) را به جاى خود در مدینه گماشت. پیامبر(صلىاللهعلیهوآل ه) پس از مراجعت طبق آیهی 107 سورهی توبه به تخریب مسجد ضرار فرمان داد.
4- انتشار فلسفهی یونانى و نوافلاطونى: تصوف در قرن سوم به غیر از زهد، ترک دنیا و ریاضت کشى، وارد فاز جدیدى شد و به مباحث عرفانى مانند: «وحدت وجود، عشق، کشف و شهود، فنا و ...» پرداخت. این رویکرد از فلسفهی افلاطون، فلوطین و نوافلاطونیان که در قرن سوم ترجمه شده بودند، بر صوفیان مسلمان تأثیر گذاشت.
جنید بغدادى، با بهرهگیرى از مفاهیم نوافلاطونى، قالب جدیدى به تصوف بخشید. به همین دلیل وى لباس پشمینهی صوفیان اولیه را به دور انداخت و لباس معمولى به تن کرد و گفت: «لیس الاعتبار بالخرقة انما الاعتبار بالخرقة» (احتراق دل).
به هر حال تصوف با التقاط در تاریخ اسلام پدید آمده است و البته این گونه نیست که از آیات و روایات استفاده نکرده باشند؛ گرچه استفاده کردند و آیات و روایات را به تأویل بردند و در برخی امور نیز برداشتهای آنها از قرآن و روایات، آمیخته با آیینهای غیراسلامی بود. در نتیجه تصوف در دنیای اسلام بیمار زاییده شد، چرا که در آغاز شکلگیری تصوف در جهان اسلام، مؤسسان متصوفه، هم از اهل بیت اعراض داشتند و هم متأثر از آیینهای غیراسلامی بودند و اگر مبنای دین شناسی را که دین اسلام در بیان عرفان اصیل حداکثری میداند، قبول کنیم، برای تغذیهی عرفان در امور معرفت، کنش و منش نباید از دیگر آیینها استفاده کرد.
البته در قرن سوم هجری پالایشهایی در عرفان رخ داد و هرچه به سدههای اخیر نزدیکتر میشویم، دیده میشود که تصوف سنی مخالف اهل بیت، به تدریج تصوف محب اهل بیت میشود. تصوف شیعی از قرن نهم پیدا شده است و این فرق صوفی متأثر از متصوفهی اهل سنت هستند، به عنوان مثال فرق ذهبیه و نعمت اللهیه از فرق شیعی صوفیه میباشند.
فرقهی نعمت اللهیه، در قرن نهم برای اولین بار در ایران شکل گرفته است. بنیانگذار این فرقه شخصی به نام «سید نورالدین نعمتالله بن عبدالله بن محمد بن عبد الله بن کمال الدین یحیی بن هاشم بن موسی بن جعفر بن صالح بن محمد بن جعفر بن حسن بن محمد بن جعفر بن محمد بن اسماعیل بن ابیعبد الله جعفر بن صادق بن محمدباقر بن زین العابدین بن حسین سبط الرسول و ابن علی زوج البتول»، معروف به «شاه نعمتالله ولی» است. وی در سال 730 یا 731 در شهر حلب به دنیا آمد و در سال 834 قمری در ماهان کرمان، دار دنیا را وداع گفت و فرقهی او نیز توسط فرزندش به هندوستان منتقل گشت.
اقطاب بعد از شاه نعمت الله ولی عبارتاند از: «فرزندش خلیل الله، محب الله، عطیه الله، خلیل الله الثانی، محمد بن خلیل الله، محب الله ثانی، محمد ثانی، عطیه الله ثانی، محمد ثالث، محمود دکنی، مسعود دکنی و علیرضا دکنی» که جملگی در حیدرآباد هندوستان زیست و فعالیت کردهاند و فرقهی نعمت اللهیه را در آن منطقه گسترش دادهاند. «شاه علیرضا دکنی» که متوفای 1214 قمری ملقب به «رضا علیشاه» است، تمام عمر 120 سالهی خود را در هند گذراند. او با اعزام دو نفر به ایران در سال 1212، توانست جریان تصوف نعمت اللهیه را دوباره در ایران احیا نماید.
عملکرد رهبران صوفیه در جذب افراد به مانند «سوفسطاییان» بود، چرا که آنان اهل سفر بودند و جوانان را جذب میکردند و اکنون دیده میشود صوفیان به خاطر سفرهایشان، به خیلی از کشورها مانند هندوستان، پاکستان و مالزی، در این کشورها دارای طرفدارانی هستند.