پارادوکسیکالیتی اسلام و مدرنیته(2)؛آیا انسان مدرن میتواند سکولار نباشد؟
اگر چه در نگاه اول از «مدرن شدن» مفهوم پیشرفت و توسعه و تکنولوژی استنباط میشود، اما به نظر می رسد انسان مدرن ناگزیر است به پیشفرضهای زیربنایی این مکتب مانند سکولاریسم، ماتریالیسم، فردگرایی و ... هم ایمان بیاورد.
ادیان نیوز/ در بخش قبلی پس از توضیح ضرورت شناخت مکتب و اندیشهی مدرنیته، وارد تعریف مهمترین مفاهیم و واژگان مرتبط شدیم، اکنون ادامهی بحث را با تعریف و تبیین واژههای مدرنیته، مدرنیسم و مدرنیزاسیون دنبال میکنیم.
2ـ مدرنیته[1]
برای واژهی «مدرنیته» که در لغت به معنای «تجدد» و جدید شدن است، در اصطلاح تعریفهای گوناگونی ارایه شده است که در اینجا به برخی از تعریفهای بیان شده، اشاره میشود:
الف) مدرنیته، اعتقاد به این امر است که انسان، موجودی مختار، آزاد و عاقل بوده و میتواند سرنوشت خود را تحت کنترل خود درآورد.[2]
ب) مدرنیته یعنی روزگار پیروزی خرد انسانی بر باورهای سنتی (اسطورهای، دینی، اخلاقی، فلسفی و...)، رشد اندیشهی علمی و خردباوری (راسیونالیته)، افزون شدن اعتبار دیدگاه فلسفهی نقادانه همراه با سازمانیابی تازهی تولید و تجارت، شکلگیری قوانین مبادلهی کالاها و به تدریج سلطهی جامعهی مدنی بر دولت.[3]
به این صورت نیز میتوان مدرنیته را تعریف نمود که:
مدرنیته (جدید شدن) عبارت است از یک جریان و تحول در زمینههای فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی، علمی و... که با محوریت انسان و تکیه بر آزادی همه جانبهی او و نیز اعتماد به عقل بشری و اصالت دادن به فرد، در صدد تحلیل تمامی اشیا اعم از طبیعت، ماورا طبیعت، ارزشها و ... برآمده است و با اندیشهی تغییر و نو کردن دایمی حیات همه جانبهی انسانی، هر آنچه که در مقابل او واقع شود - مانند دین، آداب و رسوم و سایر سنتها را - نفی میکند.
3ـ مدرنیسم[4]
این واژه که در لغت به معنای «تجدد گرایی» است، در اصطلاح گرایش خاص فکری است که دارای مؤلفههای خاص است. برخی از مهمترین ویژگیهای این گرایش فکری –که ممکن است آن ویژگیها را مبانی اساسی مدرنیته بدانیم- به قرار زیر است:
1- از لحاظ معرفت شناختی، «مشاهدهگرا»، «آزمایشگرا» و «تجربیگرا» است. به عبارت دیگر یگانه راه وصول به معرفت حقیقی را مشاهده، آزمایش و تجربهی حسی ظاهری میداند.[5]
2- فقط به عقل ابزاری، جزیی و استدلالگر قایل است. یگانه شأنی که این عقل دارد، این است که گزارههایی را که حاصل مشاهده، آزمایش و تجربهی حسی ظاهریاند، در قالب استدلالهای منتج منطقی بریزد و نتایج جدیدی ارایه کند تا با شناخت جهان، در پیشبینی حوادث آینده سعی کند و به دنبال آن، جهان طبیعت را ضبط و مهار سازد.[6]
به دیگر سخن، این عقل صرفاً محاسبهگر و مصلحت اندیش است، یعنی داشتههای تجربی خویش را در قالب استدلال منطقی میریزد تا به نتیجهای دست یابد که مصلحتی را برای انسان تأمین یا مفسدهای را از او دور کند. این عقل تنها به سود و زیان انسان در این دنیای زمینی میاندیشد و به هیچ منبعی متصل نیست. عقل ابزاری محاسبهگر، اگرچه با روش تجربی در صدد شناخت طبیعت و اشیای طبیعی است، اما هدف آن کشف قواعد حاکم بر آن برای مهار و به سلطه کشیدن آن در مسیر اهداف و اغراض مادی انسان است.[7]
3- «مادیگرا» است؛ یعنی به عوالمی غیر از عالم ماده و مادیات قائل نیست.[8] این موضوع وجود شناختی البته نتیجهی گریز ناپذیر دو ویژگی قبلی است؛ زیرا بنابر این امر که فقط از راه مشاهده، آزمایش و تجربه حسی ظاهری بتوان به معرفت حقیقی دست یافت و عقل نیز کاری جز سر و سامان دادن به مواد خامی که از آن راه به دست آمده است، نداشته باشد، طبعاً به تدریج آنچه قابل مشاهده، آزمایش و تجربه است با «واقعیت» و «موجود» یکسان و معادل گرفته میشود و لازمهی این معادله هم چیزی نیست جز این اعتقاد که آنچه قابل مشاهده، آزمایش و تجربه نیست، موجود نیز نمیباشد.
4- در مسألهی وجود خداوند، موضع «انکار» یا لااقل «لا أدری گری» دارد.[9]
5- «انسانگرا» است؛ یعنی خدمت به انسان را یگانه و نخستین هدف میداند و به عبارت دیگر انسانیت را در جایگاه خداوند مینشاند و معتقد است که همه چیز و همه کار باید در خدمت انسان باشد.[10]
6- «آزاد اندیش» است؛ یعنی مخالف هرگونه تعبد نسبت به هر شخص است و هیچکس را فوق سؤال و چون و چرا نمیداند و از همه دلیل و برهان مطالبه میکند.[11]
7- به لحاظ اخلاقی «عاطفهگرا» است؛ یعنی احساسات و عواطف را خاستگاه همهی افعال اخلاقی و یگانه داور خوبی و بدی، درستی و نادرستی اخلاقی میداند.[12]
4ـ مدرنیزاسیون[13]
مقصود از مدرنیزاسیون - یا متجدد سازی - فعالیتی آگاهانه و اختیاری در جهت تحقق و پیاده کردن مؤلفهها و فرهنگ مدرنیته در جوامعی است که فاقد آنها هستند. فعالیت و فرآیند متجدد سازی، مستلزم تغییراتی در زمینههای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی در کشورهای توسعه نیافته با توجه به مدل و الگوی پیشرفته و پیچیدهتر سازمانهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی کشورهای غربی است. این فرآیند از راه تئوریهای جامعهشناختی، مورد مطالعه و تعریف دقیق قرار گرفت و براساس این تئوریها، جوامع به دو نوع تقسیم شده است:
جامعهی سنتی (که میتوان آن را به تعبیر دیگر جامعهی «روستایی»، «عقب مانده» یا «توسعه نیافته» نامید) و جامعهی مدرن (یا «جامعهی شهری»، «توسعه یافته» یا «صنعتی»). همچنین مطابق این تئوریها، ساختارهای اجتماعی جوامع مختلف براساس قوانین عمومی و مشابه خاصی، حرکت کرده و دارای روند دایمی پیش رونده است. بدین جهت، تمام جوامع از یک روند تاریخی مشابهی - یعنی گذر از یک نوع به نوع دیگر - پیروی میکنند. بر این اساس، چنین فرض شده است که جوامع سنتی باید تابع الگویی باشند که جوامع غربی آن را به کار بستهاند و در حقیقت، تئوریهای متجدد سازی در صدد آن هستند که سازمانهای جوامع غربی و متغیرهای این جوامع صنعتی را مشخص کرده تا آنها را در کشورهای توسعه نیافته به اجرا در آورند. از این رو، مدرنیزاسیون و متجدد سازی، معادل با «غربی سازی»[14]تلقی میشود. پیشفرضهای زیربنایی متجدد سازی عبارتاند از: سکولاریسم، ماتریالیسم، فردگرایی و اعتقاد به پیشرفت از راه علم تجربی و تکنولوژی [15].
دقت در محتوای اصطلاحی واژههای مدرن، مدرنیته، مدرنیسم و مدرنیزاسیون روشن میسازد که تمامی آنها در صدد بیان امر واحدی –لکن از جهتهای مختلف- هستند. آنچه که در آنها مهم است، بریده شدن از هرگونه باورهای ماورای طبیعی و دینی و به سخن دیگر سکولار شدن است. انسان باید آزاد بوده و معرفتشناسی، علوم تجربی، اقتصاد، روانشناسی و سایر علوم انسانی و نیز ارزشهای خود را براساس تجربیات خود و با ارجاع به همین دنیای مادی ساماندهی کند و نیازی به منابع معرفتبخش ماورای طبیعی و وحیانی ندارد. نیز باید سعی کند که هر چه بیشتر فرآیند سکولاریسم را در بستر اجتماع نهادینه کند و نهادهای اجتماعی را از تأثیر دین آزاد و رها سازد. پس از روشن شدن اجمالی اندیشهی مدرن، به تبیین اجمالی اندیشهی اسلامی میپردازیم تا نسبت میان این دو اندیشه روشن شود.(*)
ادامه دارد...
پی نوشتها:
[1]. Modernity.
[2]. Alex Inkeles, "A model of Modern Man" in Moderinty Critical Concepts, v.2, p. 1.
[3] . ر.ک: بابک احمدی، مدرنیته و اندیشهی انتقادی، صص 11 ـ 9.
[4]. Modernism.
[5] . ر.ک: برتراند راسل، تاریخ فلسفهی غرب، ترجمهی نجف دریابندری، ج2، ص732؛ والتر ترنر استیس، دین و نگرش نوین، ص102-104.
[6]. Seyyed Hossain Nasr, Traditional Islam in The Modern World, P.101.
[7]. Thomas Vargish, "Modernism" in Routledge Encyclopedia of Philosophy, Routledge, London, 1998, v.6, p.449.
[8]. Paul Kurtz, Toward a New Enlighttenment, P.50 -1.
[9]. Ibid.
[10] . در این زمینه مراجعه کنید به:
Tony Davies, Humanis, Routledge, London, 1997, P.105.
[11]. Fasani, "Humanism, Renassance" in Routledge Encyclopedia of Philosophy, v.4, p. 533-539.
[12] . آنتونی آربلاستر، لیبرالیسم غرب، ظهور و سقوط، ص 202.
[13]. Modernization.
[14]. Westernization.
[15]. Louis Contor, "Modernization and Development" in Oxford Encyclopedia of Modern Islamic World, oxford, newyork, 1995, v.3, p.123./برهان