پارادوکسیکالیتی اسلام و مدرنیته(3)؛یک نَه بزرگ به خداوند!
در اندیشهی مدرن انسان با عقل ابزاری خود میتواند زندگی خود را سامان دهد و بهرهوری خود را از عالم بیشتر کند و در این مسیر نیازی به هیچ منبع معرفت بخش ماورایی ندارد!
ادیان نیوز/ در بخشهای قبلی بیان شد که امروزه، قویترین مخالف اندیشهی اسلامی که به دشمنی همه جانبه با آن برخاسته است، اندیشهی مدرن است. ضمن بررسی اندیشهی مدرن و معانی و مبانی آن، ضرورت فهم درست آن برای مؤمنین به مکتب نورانی اسلام از چند جهت بررسی شد.در ادامه بحث ضروری به نظر میرسد نگاه اجمالی به آیین اسلام هم داشته باشیم.
رویکردی اجمالی به اسلام
در این مقام صرفاً به بعضی از مؤلفههای دین اسلام اشاره میشود:
1ـ در دین اسلام، خداوند به عنوان موجودی ماورای طبیعی، مجرد و خالق یگانهی جهان هستی و بینیاز مطلق، مورد پذیرش واقع شده و وجود خداوند امری غیر قابل شک تلقی شده است. قرآن، از زبان پیامبران نقل میکند که:
قالت رسلهم أفی اللّه شکّ فاطر السموات والارض.[1]
2ـ جهان، ماهیت «از اویی» دارد؛ یعنی واقعیت جهان واقعیت «از اویی» است. فرق است میان آن که چیزی از چیزی باشد، بدون این که تمام واقعیتش «از اویی» باشد؛ مانند فرزند نسبت به پدر و مادر، که از آنهاست ولی واقعیت وجودیش غیر از واقعیت اضافه و نسبتش به پدر و مادر است. اما جهان ماهیت از اویی دارد؛ یعنی به تمام واقعیتش، انتساب به حق است، واقعیتش و اضافه و نسبتش به حق یکی است و در حقیقت معنی مخلوق بودن همین است. همچنین این جهان ماهیت به «سوی اویی» دارد؛ یعنی همان طور که از اوست، به سوی او هم هست. پس جهان در کل خود یک سیر نزولی را طی کرده و نیز در حال طی کردن یک سیر صعودی به سوی اوست:
انا للّه وانّا الیه راجعون.[2]
ألا الی الله تصیر الامور.[3]
3- جهان دارای نظام متقن علّی و معلولی، سببی و مسبّبی است. فیض الهی، قضا و قدر او به هر موجودی تنها از مسیر علل و اسباب خاص خود او جریان مییابد. علاوه بر این، نظام علّی و معلولی به علل و معلولات مادی و جسمانی منحصر نیست. جهان در بُعد مادی خود نظام علّی و معلولیش مادی است و در بُعد ملکوتی و معنوی خود، نظام علّی و معلولیش غیر مادی میباشد و میان دو نظام نیز هیچگونه تضادی نیست و هر کدام مرتبهی وجودی خود را احراز کردهاند. ملائکه، روح، لوح، قلم، کتب سماوی و ملکوتی وسایط و وسایلی هستند که به اذن پروردگار، فیض الهی از راه آنها جریان مییابد.
4- جهان به صورت یک پارچه، یک واقعیت هدایت شده است، به طوری که تمام ذرات جهان در هر مرتبهای که هستند از نور هدایت برخوردارند، غریزه، حس، عقل، الهام و وحی، مراتب هدایت عامهی جهانند:
قال ربنّا الذی اعطی کل شیءٍ خلقه ثم هدی.[4]
5- بعد از این جهان، جهانی دیگر است و آن جهان، جهان ابدیت و جهان پاداش و کیفر اعمال است.
بخش عظیمی از آیات قرآن کریم در مقام بیان جهان آخرت و کیفیت اثبات معاد و دفع شبهات نسبت به آن و کیفیت نعمتها و عذابهای اخروی است. در بعضی از آیات قرآن به پیامبر دستور میدهد که نسبت به وقوع قیامت قسم یاد کند:
زعم الّذین کفروا ان لن یُبعثوا قل بلی و ربّی لتُبعثن ثم لتنبؤنّ بما عملتم وذلک علی الله یسیر.[5]
6- در دیدگاه اسلامی انسان دارای روح مجرد است:
و قالوا إذا ضللنا فی الأرض إنّا لفی خلق جدید بل هم بلقاء ربّهم کافرون، قل یتوفّاکم ملک الموت الذی وکّل بکم ثمّ الی ربکم ترجعون.[6]
روح انسان یک حقیقت جاودانه است و انسان نه تنها در قیامت به صورت زنده محشور میگردد، در فاصلهی دنیا و قیامت از نوعی حیات که حیات برزخی نامیده میشود و از حیات دنیوی قویتر و کاملتر است، بهرهمند میشود. در قرآن، حدود 20 آیه به حیات انسان در حال پوسیدگی بدن در فاصلهی مرگ و قیامت دلالت دارد.[7]
7- میان اعمال و رفتار دنیوی انسان و زندگی و حیات اخروی او رابطهی مستقیمی وجود دارد:
بلی من کسب سیّئة واحاطت به خطیئته فاولئک اصحاب النّار هم فیها خالدون والّذین آمنوا و عملوا الصالحات اولئک اصحاب الجنّة هم فیها خالدون.[8]
8- عقل انسان در این دنیا برای هدایت او و سعادتمند ساختنش کافی نبوده و به پیامبران نیاز دارد:
کان الناس أمة واحدة فبعث الله النبیین مبشّرین ومنذرین وانزل معهم الکتاب بالحق لیحکم بین الناس فیما اختلفوا فیه وما اختلف فیه الاّ الذین اوتوه من بعد ما جاءتهم البیّنات بغیاً بینهم فهدی اللّه الذین ءامنوا لما اختلفوا فیه من الحقّ باذنه والله یهدی من یشاء الی صراطٍ مستقیم.[9]
در موردی قرآن، انکار نزول وحی بر انسان را مستلزم عدم شناخت خداوند میداند:
و ما قدروا الله حق قدره اذ قالوا ما انزل اللّه علی بشر من شیء قل من انزل الکتاب الّذی جاء به موسی نوراً وهدی للناس.[10]
9- از نکات یاد شده، به دست میآید که انسان برای سعادتمند شدن و رهایی از جهالت، بطلان، بندگی هوی و هوس و شیطان باید به خداوند ایمان آورد و به تمام دستورهای او از نماز، روزه و... عمل کند؛ و در اخلاق نیز تابع ارزشهای الهی باشد نه هوی و هوس گذرای خود و در یک سخن، انسان برای این که از سطح حیوانیت بیرون آمده و انسان واقعی شود، کاملاً باید به دستورهای سعادت آفرین الهی که در اسلام نازل شده است، گوش فرا دهد و در حقیقت تسلیم محض باشد و اگر در موردی دستورهای الهی و پیامبر(صلیاللهعلیهوآل ه) با هوی و هوس انسانی سازگار نگردید، نباید تابع هوی و هوس خود گردد، بلکه باید تسلیم فرامین خداوند و رسولش باشد:
و ما کان لمؤمن ولا مؤمنة اذا قضی الله ورسوله أمراً أن یکون لهم الخیرة من أمرهم و من یعص اللّه ورسوله فقد ضلّ ضلالاً مبینا.[11]
به همین جهت قرآن روح دین را، تسلیم و عبد خداوند بودن و اسلام میداند و غیر آن را ـ هر چه باشد ـ باطل میانگارد:
انّ الدین عند اللّه الاسلام.[12]
و من یبتغ غیر الاسلام دینا فلن یقبل منه وهو فی الآخرة من الخاسرین.[13]
نتیجهی بحث
با دقت در اندیشهی عقلانی اسلام و تفکر مادی و سکولار دنیای مدرن، تفاوتهای زیر به دست میآید:
الف) چنانکه ملاحظه شده است، اندیشهی اسلامی به خدای متعال اعتقاد دارد و او را خالق کل هستی دانسته و تمام هستی را عین ربط و وابستگی به او میداند؛ به طوری که یک لحظه قطع ارتباط با خدای متعال مساوی با معدوم شدن جهان است. از اینرو، به هیچ وجه نمیتوان تصور کرد که یک لحظه خدای متعال در این جهان دخالت نداشته باشد.
در مقابل، اندیشهی مدرن با نفی دستآورد عظیم عقل فلسفی بشر در مورد عین ربط و نیاز بودن جهان هستی –به عنوان معلول- نسبت به خدای متعال –به عنوان علت- معتقد است که یا خدا نیست و یا اینکه اگر موجود است، هیچ دخالتی در این عالم ندارد.
ب) در اندیشهی مدرن، هستی مساوی با «ماده» است و به همین روی، اول: وجود موجودات مجرد مانند خدای متعال و ملائکه و نیز روح مجرد انسان را نمیپذیرد و دوم: قیامت را به کلی منکر است و سوم: تمام تلاشهای خود را نیز صرفاً در دستیابی به اهداف مادی خود میداند.
در حالی که در اندیشهی عقلانی اسلام، هستی اعم از مادی و مجرد است و با ادلهی صحیح عقلانی وجود خداوند، ملائکه و روح انسانی و نیز وجود معاد پذیرفته میشود و از سوی دیگر، معتقد است که منحصر کردن هدف زندگی و تلاشها در اهداف مادی –یعنی بهتر خوردن و لذت بردن و بهتر زندگی کردن- در حقیقت، نازل کردن انسان به یک حیوان صرف خواهد بود.
حیوانات نیز به دنبال خوردن و لذت بردن و زندگی بهتر هستند، آنها به دنبال آن هستند که بخورند و از جنس مخالف لذت ببرند و دارای سرپناه باشند و هیچ وقت بدن آنها دچار بیماری و آسیب نشود و مورد تعرض هیچ موجود دیگری واقع نگردند. اگر زندگی انسان را نیز در همین موارد خلاصه کنیم، روشن است که انسان را صرفاً یک حیوان دانستهایم:
«والذین کفروا یتمتعون و یأکلون کما تأکل الانعام و النار مثوی لهم».[14]
اما آیا به واقع انسان صرفاً یک حیوان است و بس؟ آیا این دستآورد دنیای مدرن و آموزهی آن، توهین به بشریت نیست؟
ج) با توجه به اینکه در اندیشهی اسلامی، خداوند خالق هستی بخش انسان و سایر موجودات است، مالک آنها نیز میباشد و از اینرو، اوست که اختیار کل مخلوقات را داشته و برای آنها براساس حکمت مطلقهی خود برنامهریزی میکند. انسان نیز مملوک خداوند است و چون انسان دارای علمی محدود است، خدای متعال برای هدایت او بر اساس حکمت بالغهاش انبیا را فرستاده است تا به انسان نوع زندگی درست را بیاموزد.
اینکه انسان چه غذایی را بخورد، چه نوشیدنیهایی را باید بیاشامد، نسبت به چه چیزهایی دارای حق است و به عبارت دیگر حق انجام چه کارهایی را دارد و ... تا اینکه دچار آسیب در زندگی خود نشده و به مرتبهی حیوانیت صرف سقوط نکند، راهنماییهایی از سوی خدای متعال برای بشر فرستاده شده است.
به همین جهت است که در اندیشهی دینی، منشأ راهنماییهای بشر و نیز منشأ حقهای بشر، خدای متعال و حق اوست. براساس اندیشهی دینی هیچ انسانی از پیش خود دارای حق نیست. همین ادعای بیدلیل حق داشتن سبب شده است که انسان به اصطلاح مدرن هر روز مدعی حق جدیدی شود و برای نمونه، برای لذت بیشتر بردن ادعای داشتن حق سقط جنین کند و هر ساله چند میلیون انسان را به قتل برساند. در اندیشهی دینی منشأ تمامی قوانین و حقهای موجودات خدای متعال است، ادعایی که عقلانی و مبتنی بر مقدمات منطقی، عقلانی و برهانی زیر است:
1- خداوند موجود است: «قالت رسلهم أفی الله شکٌّ فاطر السموات و الأرض[15]: پیامبرانشان گفتند: آیا دربارهی خدا، پدید آورندهی آسمانها و زمین شکی هست؟»
2-خداوند خالق همه موجودات است: «ذلکم الله ربّکم خالق کلّ شیءٍ لا إله الّا هو[16]: این است خدای، پروردگار شما که آفرینندهی هر چیز است، خدایی جز او نیست.»
3- چون خداوند خالق جهان است، مالک جهان نیز است زیرا وجود تمامی موجودات عالم از او است: «ولله ما فی السموات و ما فی الأرض و إلی الله ترجع الأمور[16] آنچه در آسمانها و زمین است متعلق به خداست و همهی کارها به سوی او باز گردانده میشوند.»
4- و چون مالک موجودات مخلوق است حق تصرف در آنها را دارد: «و لله ما فی السموات و ما فی الأرض یغفر لمن یشآء و یعذّب من یشآء[18]]:هر چه در آسمانها و زمین است متعلق به اوست، هر که را خواهد بیامرزد و هر که را خواهد عذاب کند.»
5- خداوند دارای علم نامتناهی بوده و حکیم است. از این رو، موجودات جهان را نه از روی عبث بلکه به حق و برای غایات و کمالاتی خلق کرده است: «و هو الّذی خلق السموات و الأرض بالحقّ[19] :و اوست که آسمانها و زمین را به حق و درستی آفرید.»
6- اقتضای کمال موجودات، تحقق افعال خاصی است. بدین جهت، برای اینکه آن موجودات به هدف و کمال مقصود از خلقت حکیمانهی خود نایل شوند –یا اینکه به اقتضای آن عمل کنند– خداوند در مقام تشریع، برای آن موجودات حقوقی را جعل و اعتبار کرده است و روشن است که چون فقط خدای متعال مالک موجودات جهان است، صرفاً او حق دارد که برای موجودات حق تصرف و برخورداری از موجودات دیگر را جعل کند و هیچ موجود دیگری حق چنین کاری را ندارد. نمیتوان فرض کرد که انسانها در میان خود توافق کنند که برای خود –یا موجودات دیگر– حقوقی را قایل شوند، زیرا انسان به خودش و نیز به هیچ موجود دیگر هستی نداده است تا اینکه مالک آنها بشود و حق تصرف در آنها را داشته باشد و تصرف در ملک غیر، بدون اجازهی او درست نیست.
7- از طرف دیگر هدف و کمال نهایی تمامی موجودات –به ویژه انسانها– بازگشت به خداوند و تقرب به او است: «صراط الله الّذی له ما فی السموات و ما فی الأرض ألا إلی الله تصیر الأمور[20] :راه آن خدایی که آنچه در آسمانها و زمین است متعلق به اوست، آگاه باشید که همهی امور به خداوند بر میگردد.»
8- غرض از جعل حقوق ایصال موجودات به کمال نهایی خود –یا عمل به اقتضای کمال نهایی موجود– است. از این رو، حقوق موجودات باید طوری فرض شود که متناسب با کمال نهایی و یا آنها را به کمال نهایی یعنی تقرب به خداوند برساند.
9- تنها راه کلی دستیابی به قرب به خداوند –یا عمل به اقتضای آن– عبادت و بندگی و اطاعت از خداوند است. به عنوان نمونه، در مورد انسانها و جنیان آمده است: «و ما خلقت الجنّ و الأنس الّا لیعبدون[21]: جنیان و انسانها را جز برای عبادت نیافریدم.»
از این رو، تمام حقوق دیگر فقط در سایهی حق اطاعت و عبودیت خداوند معنی پیدا میکند و این حق خداوند است که موجب پدید آمدن حقوقی برای موجودات عالم میشود، زیرا این حق خداوند منشأ وصول موجودات به کمال نهایی خودشان است.[22] به همین جهت است که پیشوایان دین اسلام تأکید میکنند که اصل و ریشهی حقوق تمامی موجودات و از جمله انسانها، حق عبودیت و اطاعت شدن خداوند است. به عنوان نمونه حضرت علی(علیهالسلام) میفرماید:
و لکنّه- سبحانه- جعل حقّه علی العباد أن یطیعوه ... ثمّ جعل-سبحانه- من حقوقه حقوقاً افترضها لبعض النّاس علی بعضٍ، فجعلها تتکافأُ فی وجوهها و یوجب بعضها بعضاً و لا یستوجب بعضها الّا ببعضٍ[23]: و لکن خداوند سبحان حق خود بر بندگان را این قرار داده است که او را اطاعت کنند ... پس خداوند از حقوق خود حقوقی را برای بعضی از مردم بر بعض دیگر واجب گردانیده است و حقوق را در حالات مختلف برابر گردانیده و بعضی از آنها را در مقابل بعض دیگر واجب گرداند و حقی بر کسی واجب نمیشود جز اینکه در ازای آن حقی برای او ثابت میشود.
همچنین امام سجاد(علیهالسلام) میفرماید:
إعلم رحمک الله أنّ لله علیک حقوقاً محیطة بک فی کلّ حرکة حرّکتها أو سکینة سکنتها أو منزلة نزلتها أو جارحة قلّبتها أو آلة تصرّفت بها بعضها أکبر من بعض و أکبر حقوق الله علیک ما أوجبه لنفسه تبارک و تعالی من حقّه الذی هو أصل الحقوق و منه تفرّع... فأمّا حق الله الأکبر فانّک تعبده لا تشرک به شیئاً[24]: بدان که –خدایت رحمت کند– خداوند بر تو حقوقی دارد که بر تو احاطه کرده است، در هر حرکت یا سکونی که داری، در هر جایگاهی که قرار میگیری، از هر عضوی از بدن خود یا ابزاری که استفاده میکنی حقوقی وجود دارد که برخی بزرگتر از بعض دیگر است و بزرگترین حق خداوند حقی است که برای خودش واجب کرده است، حقی که ریشهی تمام حقوق است و حقوق دیگر از آن ناشی میشوند ... اما حق بزرگتر خداوند این است که او را عبادت کنی و برای او شریک قائل نشوی.
در مقابل، اندیشهی مدرن به هیچ یک از نکات بیان شده باور ندارد. او معتقد به خدا نیست تا او را مالک بداند. او بر آن است که انسان خودش حاکم بر سرنوشت خویشتن است و هیچ موجودی حتی خداوند نیز نباید در کار انسان دخالت کند. انسان خود میداند که چگونه لباس بپوشد، چه غذایی را بخورد، چه آشامیدنی را بیاشامد، به چه صحنههایی نگاه کند، چه صداهایی را گوش کند، چگونه شهوت خود را ارضا کند و ... . بنابراین، دخالتهای دین در امور ذکر شده باطل است.
خداوند حق ندارد که بگوید چه غذایی را بخور و چه غذایی را نخور یا شهوت خود را چگونه ارضا کن. انسان خود میتواند سرنوشت خودش را کنترل کند و برای خودش تصمیم بگیرد. از اینرو، اگر تشخیص دهد که شهوت خود را با تماس با جنس مخالف از انسانها ارضا کند یا با جنس موافق و یا حتی با حیوانات، هیچ اشکالی ندارد. همچنین زندگی خود را با عقل خود سامان میدهد و در این مسیر هیچ نیازی به راهنمایی خداوند و انبیای او ندارد.
در واقع، اندیشهی مدرن یک نَه بزرگ به خداوند، 124 هزار پیامبر و کل ائمه(علیهمالسلام) است. انسان مدرن معتقد است که با عقل ابزاری خود میتواند زندگی خود را سامان دهد و بهرهوری خود را از عالم بیشتر کند و در این مسیر نیازی به هیچ منبع معرفت بخش ماورایی مانند قرآن کریم و نیز آموزهای الهی انبیای عظام در هیچ بُعدی از معرفت و شناخت نظری و عملی خود ندارد. برای همین جهت است که شما هیچ نشانه و اثری از خدای متعال، انبیای عظام و ائمهی هدی(علیهمالسلام) در فیزیک، شیمی، پزشکی، زمین شناسی، اقتصاد، اخلاق، روانشناسی، جامعهشناسی و ... نمیبینید.
د) از سوی دیگر، ابزار معرفتی اساسی انسان یعنی «عقل» در دین اسلام موجب میشود که انسان به کمال انسانی خود هدایت شود، در حالی که عقل ابزاری مدرن کاملاً انسان را از مسیر انسان شدن باز داشته و نهایت آن، هدایت انسان به یک زندگی بهتر است –که هیچوقت هم در عمل موفق نبوده است زیرا زندگی عملی انسانهای به اصطلاح مدرن گواه خوبی برای توفیق یا عدم توفیق آن است- ، امری که صرفاً نقطهی مشترک میان انسان و سایر حیوانات است. یعنی حیوانات نیز به دنبال زندگی بهتر هستند. برای تبیین بیشتر این امر مهم اشارهای هر چند اجمالی به اهمیت تعقل و کیفیت آن در اندیشهی دینی و تفاوت آن با اندیشهی مدرن میکنیم.
با قطع نظر از صدها هزار روایاتی که داریم، صرفاً در قرآن کریم چهلو نه (49) بار واژهی «عقل ورزیدن و تعقل» مطرح شده است. در همهی آن موارد، تعقل امری است که انسان را به سوی کمال انسانی او رهنمون شده و به سوی قرب الهی یعنی کمال نهایی سوق میدهد. برای نمونه، میفرماید:
* خداوند موجودات عالم –مانند درختان و گیاهان - را دوباره زنده میکند، تا شما تعقل کنید. [و به معاد رهنمون شوید](بقره/72)
*خداوند آیات خود را به شما نشان میدهد تا اینکه تعقل ورزید. (بقره/242، آلعمران/ 118)
* آخرت برای متقین بهتر و نیکوتر از دنیا است. (اعراف/169)
* قرآن از ناحیهی خداوند است نه پیامبر، زیرا پیامبر عمری در میان شما زندگی کرده است ولی قرآن نیاورده است، چرا تعقل نمیکنید. (یونس/16)
* عربی بودن قرآن و ذکر بودن آن برای آن است که تعقل کنید. (یوسف/2)
* اف بر شما و آنچه که میپرستید، چرا تعقل نمیکنید. (انبیاء/67)
* آنچه نزد خداوند است نیکوتر و باقیتر است، آیا تعقل نمیکنید. (قصص/60)
* شیطان بسیاری از شما را گمراه کرده است، آیا تعقل نمیکنید. (یس/62)
*اصحاب شیطان میگویند اگر (دعوت انبیاء) را میشنیدیم و تعقل میکردیم، جهنمی و از اصحاب سعیر نمیشدیم. (ملک/10) یعنی صرفاً تعقل، انسان را دیندار کرده و به کمال میرساند و از جهنم نجات خواهد داد.
* کسانی که از دین رویگردان هستند، کران و کورانی هستند که تعقل نمیکنند. (مائده/58)، این عده، بدترین جنبدگان هستند. (انفال/22)
* پیامبر، آیا تو میتوانی کران را هدایت کنی با اینکه اهل تعقل نیستند. (یونس/42)
دقت در موارد اندک یاد شده روشن میسازد که عقل در اندیشهی دینی ابزاری است که انسان را به خداوند و کمال نهایی او –یعنی قرب الهی- میرساند و موجب میگردد که انسان پیامِ پیامآوران الهی را گوش فرا داده تا از شقاوت در زندگی ابدی یعنی جهنم رهایی یابد. کسی که پیامبران را قبول نداشته و از خداوند گریزان است و در صدد نفی خداوند، انبیا و ائمهی هدی(علیهمالسلام) در زندگی نظری و عملی خودش است، چنین کسی دارای عقل نبوده و اهل تعقل نمیباشد.
معنای این سخن این است که در نگاه دینی –که تنها رویکرد درست برهانی است-اندیشهی مدرن و نیز انسانهای مدرن عقل نداشته و اهل تعقل نیستند، زیرا خداوند و تعالیم انبیای الهی را کاملاً نفی کردهاند.(*)
ادامه دارد...
پی نوشتها:
[1] . ابراهیم/10: فرستادگان آنها در جوابشان گفتند آیا در خدا که آفرینندهی آسمان و زمین است شک میتوان کرد؟
[2] . بقره/156:یعنی: همه از آن خدا هستند و به سوی او باز میگردند.
[3] . شوری/53: یعنی: همانا اشیاء به سوی خداوند، صیرورت مییابند.
[4] . طه/50: موسی به فرعون گفت: پروردگار ما آن است که به هر چیزی آن نوع خلقتی که شایستهاش بود عطا و سپس آن را هدایت کرد.
[5] . تغابن/7: کافران گمان کردند که هرگز برانگیخته نمیشوند بگو به خدای من سوگند البته برانگیخته و سپس به آنچه عمل کردهاید خبر داده میشوید، و این بر خدا بسیار آسان است.
[6] . سجده/ 11 ـ 10: گویند آیا پس از آن که ما در زمین نابود شدیم باز از نو زنده خواهیم شد؟ بلی در حقیقت آنها به دیدار خدایشان کافرند. بگو فرشتهی مرگ که مأمور قبض روح شماست جان شما را خواهد گرفت و پس از مرگ به سوی خدای خود باز میگردید.
[7] . در ذکر موارد ششگانهی یاد شده از نوشتههای شهید مطهری استفاده شده است. برای نمونه ر.ک: مطهری، مقدمهای بر جهانبینی اسلامی، ص217-223.
[8] . بقره/ 82 ـ 81: آری هر کس اعمالی زشت اندوخت و کردار بد بر او احاطه پیدا کرد چنین کس اهل دوزخ است و در آن آتش به عذاب جاوید گرفتار است ـ و آنهایی که ایمان آوردند وکارهای نیک و شایسته کردند آنان اهل بهشتند و در بهشت جاوید همیشه متنعم خواهند بود.
[9] . بقره/213: مردم (در آغاز) یک دسته بودند سپس خداوند پیامبران را برانگیخت تا مردم را بشارت و بیم دهند و کتاب آسمانی که به سوی حق دعوت میکرد با آنها نازل ساخت تا در میان مردم در آن چه اختلاف داشتند داوری کند، تنها کسانی که کتاب را دریافت داشته بودند و نشانههای روشن به آنها رسیده بود به خاطر انحراف از حق و ستمگری در آن اختلاف کردند. خداوند آنهایی را که ایمان آورده بودند به حقیقت آنچه مورد اختلاف بود به فرمان خودش رهبری کرد و خداوند هر کس را که بخواهد به راه راست هدایت میکند.
[10] . انعام/91: آنها خدا را درست نشناختند که گفتند: خدا هیچ چیز بر هیچ انسانی نفرستاده است. بگو: چه کسی کتابی را که موسی آورد نازل کرد؟ کتابی که برای مردم نور و هدایت بود.
[11] . احزاب/36: هیچ مرد و زن با ایمانی حق ندارد هنگامی که خدا و پیامبرش امری را لازم بدانند، اختیاری (در برابر فرمان خدا) داشته باشند و هر کس نافرمانی خدا و رسولش را کند، به گمراهی آشکاری گرفتار شده است.
[12] . آل عمران/19: همانا دین نزد خداوند، اسلام (و تسلیم بودن در برابر حق) است.
[13] . آل عمران/85: و هر کس جز اسلام (تسلیم در برابر فرمان حق) آیینی برای خود انتخاب کند از او پذیرفته نخواهد شد و او در آخرت از زیانکاران است.
[14] . و اما کسانی که کافر شدهاند، خوی انسانی را رها میکنند و زندگی دنیا را به کامرانی میگذرانند و بیهیچ هدفی بدانسان که چهارپایان میخورند، میخورند و آتش دوزخ جایگاهی برای آنان خواهد بود.
[15] . ابراهیم - 10.
[16] . غافر – 62.
[17] . آل عمران – 109.
[18] . آل عمران - 129.
[19] . انعام - 73.
[20] . شوری - 53.
[21] . ذاریات – 56.
[22] . محمد تقی مصباح یزدی، نظریهی حقوقی اسلام: حقوق متقابل مردم و حکومت، نگارش محمد مهدی نادری و محمد مهدی کریمینیا، ج1-2، مرکز انتشارات مؤسسهی آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، قم، 1382، ج1، ص 106- 123؛ السید محمود الهاشمی، مباحث الحجج و الاصول العملیة: الحجج و الامارات، تقریر أبحاث السید محمد باقر الصدر، المجمع العلمی للشهید الصدر، بی جا، 1405ق، الجزءالاول، ص30.
[23] . نهجالبلاغه، خطبهی 216.
[24] . محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج 74، ص 11-10؛ حسن ابن شعبه الحرانی، تحف العقول، علی اکبر غفاری، چاپ چهارم، کتاب فروشی اسلامیه، تهران، 1384ق، ص260-262./برهان