صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 22

موضوع: اهل بیت (ع) در قرآن

  1. Top | #11

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    71
    نوشته
    12,729
    صلوات
    3110
    دلنوشته
    10
    صل الله علیک یا مولانا یا صاحب الزمان
    تشکر
    8,865
    مورد تشکر
    7,626 در 2,115
    وبلاگ
    7
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : اهل بیت در قرآن

    سوره انسان دهر


    أحمد بن أبى عبدالله البرقى عن أبيه عن معمّر بن خلّاد عن أبى الحسن الرضا عليه السلام فى قول الله عزّوجلّ (و يطعمون الطعام علي حبّه مسكيناً ) قال: قلت: حبّ الله، أو حبّ الطّعام؟ قال: حبّ الطعام .
    دهر / 8. المحاسن 397 .


    احمد بن ابي عبداللّه برقي، از پدرش، از معمّر بن خلاّد روايت كرده است كه گفت: از ابوالحسن الرضا(ع) درباره آيه (و غذا را با اينكه آن را دوست دارند به مسكين اطعام مي كنند) سؤال كردم: مقصود از (آن را دوست دارند) خدا را دوست دارند يا غذا را؟ فرمود: يعني غذا را .
    امضاء

  2. تشكر



  3. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  4. Top | #12

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    71
    نوشته
    12,729
    صلوات
    3110
    دلنوشته
    10
    صل الله علیک یا مولانا یا صاحب الزمان
    تشکر
    8,865
    مورد تشکر
    7,626 در 2,115
    وبلاگ
    7
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : اهل بیت در قرآن

    سورة الأنعام

    العيّاشى عن أحمد بن محمّد عن أبى الحسن الرضا عليه السلام يقول فى الإسراف (فى الحصاد و الجذاذ) أن يصّدّق الرجل بكفّيه جميعاً و كان أبى إذا حضر شيئاً من هذا فرأي أحداً من غلمانه تصدّق بكفّيه صاح به و قال: أعطه بيد واحدة، القبضة بعد القبضة، و الضغث بعد الضغث من السنبل .
    تفسير عيّاشى 1/ 379 .


    عياشي از احمد بن محمد، از ابوالحسن الرضا(ع) روايت كرده است كه?آن حضرت فرمود (إسراف) در (صدقه دادن در هنگام? درو كردن و چيدن محصول?اين است كه فرد با هر دو مشتش صدقه بدهد. پدرم هر گاه در موقع درو و يا چيدن?محصول، يكي از غلامانش را مي�دي�?كه با دو مشتش صدقه مي�ده�?فرياد مي�زن�?و مي�فرمو�? با يك دست بده، يك مشت يك مشت، و يك دسته يك دسته خوشه?.



    علىّ بن إبراهيم عن أحمد بن إدريس، عن أحمد البرقى، عن سعد بن سعد، عن الرضا عليه السلام [عن قوله تعالي (آتوا حقّه يوم حصاده)] قال: قلت: فإن لم يكن يحضر المساكين و هو يحصد، كيف يصنع؟ قال: ليس عليه شى ء . تفسير قمّى 1/ 218. اشاره به آيه 141 از سوره أنعام? .
    علي بن ابراهيم از احمد بن ادريس، از برقي، از سعيد بن سعد، از حضرت?رضا(ع)[درباره آيه (حقّش را در روز درويدنش بدهيد)] روايت كرده است كه گفت : عرض كردم: اگر در هنگام درو مستمندان حاضر نشوند، چه بكند؟ فرمود: چيزي بر عهده او نيست?.


    العيّاشى عن الحسن بن علىّ، عن الرضا عليه السلام، قال: سألته عن قول الله عزّوجلّ (و آتوا حقّه يوم حصاده) قال: الضغث و الاثنين تعطى من حضرك .
    أنعام / 141. تفسير عيّاشى 1 / 377.


    عياشي از حسن بن علي روايت كرده است كه گفت: از حضرت رضا(ع ) ?درباره آيه شريفه (حقّش را در روز درويدنش بدهيد) سؤال كردم، فرمود: يكي دو دسته ( از خوشه�ها�? درو شده? به كسي كه (در هنگام درو محصول? حاضر شود مي�ده�? .



    الصدوق عن عبدالواحد بن محمّد بن عبدوس العطّار بنيسابور سنة اثنتين و خمسين و ثلاثمائة قال: حدّثنا علىّ بن محمّد بن قتيبة، عن حمدان بن سليمان النيسابورى قال: سألت أباالحسن علىّ بن موسي الرضا عليه السلام عن قول الله عزّوجلّ ( فمن يرد الله أن يهديه يشرح صدره للإسلام) قال: من يرد الله أن يهديه بإيمانه فى الدنيا إلي جنّته و دار كرامته فى الآخرة يشرح صدره للتّسليم للّه و الثقة به و السكون إلي ما وعده من ثوابه حتّي يطمئن إليه، و من يرد أن يضلّه عن جنّته، و دار كرامته فى الآخرة، لِكُفره، و عِصيانه له فى الدنيا، يجعل صدره ضيّقاً حرجاً حتّي يشكّ فى كفره و يضطرب من اعتقاده قلبه، حتّي يصير كأنّما يصّعّد فى السّماء، كذلك يجعل الله الرجس علي الّذين لايؤمنون .
    أنعام / 125. معانى الأخبار 145.


    صدوق از عبدالواحد بن محمد بن عبدوس كه در سال 352 در نيشابور عطاري داشت، از علي بن محمد بن قتيبه، از حمدان بن سليمان نيشابوري? روايت كرده است كه گفت: از حضرت ابوالحسن علي بن موسي الرضا(ع) �دربار�?آيه شريفه (هر كس را خداوند اراده كرده باشد كه هدايت كند سينه اش را براي اسلام گسترش مي دهد) سؤال كردم، فرمود: هركس كه خداوند بخواهد او را به واسطه ايمانش در دنيا، به سوي بهشت خود و سراي?كرامتش در آخرت رهنمود شود سينه�ا�?را براي تسليم در برابر خداوند و اطمينان به او و اعتماد به وعده ثواب كه به او داده است، فراخ مي�گرداند�?و هر كس كه خداوند بخواهد او را، به واسطه كفر و عصيانش در دنيا، از بهشت خويش و سراي كرامتش در آخرت گمراه (و محروم? گرداند، سينه او را تنگ و محدود مي�ساز�?تا در كفر خويش?شك كند و اعتقاد قلبي او متزلزل گردد تا به حدي كه (از شدت فشار روحي و مضيقه?رواني? گويي در آسمان بالا مي�رو�? خداوند اينچنين ناباوران را در پليدي قرار مي�ده�? .
    امضاء

  5. Top | #13

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    71
    نوشته
    12,729
    صلوات
    3110
    دلنوشته
    10
    صل الله علیک یا مولانا یا صاحب الزمان
    تشکر
    8,865
    مورد تشکر
    7,626 در 2,115
    وبلاگ
    7
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : اهل بیت در قرآن


    البرقى عن محمّد بن عيسي، عن أبى هاشم الجعفرى، قال: أخبرنى الأشعث بن حاتم أنّه سأل الرضا عليه السلام عن شى ء من التوحيد، فقال: ألا تقرأ القرآن؟ قلت: نعم، قال: اقرأ (لاتدركه الأبصار و هو يدرك الأبصار) فقرأت، فقال: ما الأبصار؟ قلت: أبصار العين، قال: لا، إنّما عنى الأوهام لاتدرك الأوهام كيفيّته، و هو يدرك كلّ فهم .
    أنعام / 103. محاسن 239 .



    برقي به اسنادش از محمد بن عيسي، از ابوهاشم جعفري، از اشعث بن حاتم?روايت كرده است كه گفت: از حضرت رضا(ع) راجع به چيزي درباره توحيد پرسيدم، فرمود: مگر قرآن را نمي�خواني�?عرض كردم: چرا، فرمود: بخوان (چشمها او را درك نمي كنند اما او آنها را درك مي كند) من خواندم? حضرت فرمود: ابصار چيست؟ عرض كردم : چشم، فرمود: نه، بلكه مقصود اوهام است��?اوهام به چگونگي خداوند پي نمي�برند�?اما خداوند همه افهام (و افكار) را درك مي�كن�?.



    العيّاشى عن الأشعث بن حاتم قال: قال ذوالرياستين: قلت لأبى الحسن الرضا عليه السلام: جعلت فداك أخبرنى عمّا اختلف فيه الناس من الرؤية، فقال بعضهم: لايري، فقال: يا أباالعباس من وصف الله بخلاف ما وصف به نفسه فقد أعظم الفرية علي الله، قال الله (لاتدركه الأبصار و هو يدرك الأبصار و هو اللطيف الخبير ) هذه الأبصار ليست هى الأعين، إنّما هى الأبصار الّتى فى القلب، لايقع عليه الأوهام، و لايدرك كيف هو . أنعام / 98. تفسير عيّاشى 1 / 372-373.


    عياشي از اشعث بن حاتم روايت كرده است كه: ذوالرياستين گفت: به ابوالحسن�الرض�?ع) عرض كردم: قربات گردم، نظرتان را درباره اختلاف نظري كه مردم? راجع به رؤيت (خداوند) دارند بيان فرماييد; زيرا بعضيها معتقدند كه (خداوند) ديده? نمي�شو�? حضرت فرمود: اي ابوالعباس، هر كس خداوند را بر خلاف وصفي كه خود از خويشتن كرده است، وصف كند هر آينه افتراي بزرگي به خداوند بسته است? خداوند فرموده است ( چشمها او را درك نمي كنند اما او آنها را درك مي كند و او ريز بين و آگاه است) مقصود از چشمها ديده سر نيست، بلكه ديدگان دل است? اوهام او را درك نكنند، و به چگونگي او پي نبرند .


    العيّاشى عن أحمد بن محمّد قال: وقف علي أبوالحسن الثانى عليه السلام فى بنى زريق فقال لى و هو رافع صوته: يا أحمد، قلت: لبّيك، قال: إنّه لمّا قبض رسول الله صلّي الله عليه و آله جهد الناس علي إطفاء نور الله فأبي الله إلّا أن يتمّ نوره بأميرالمؤمنين، فلمّا توفى أبوالحسن جهد ابن أبى حمزة و أصحابه علي إطفاء نور الله فأبى الله إلّا يتمّ نوره، و إنّ أهل الحق إذا دخل فيهم داخل سرّوا به، و إذا خرج منهم خارج لم يجزعوا عليه، و ذلك أنّهم علي يقين من أمرهم، و إنّ أهل الباطل إذا دخل فيهم داخل سرّوا به، و إذا خرج منهم خارج جزعوا عليه. و ذلك أنّهم علي شكّ من أمرهم، إنّ الله يقول (فمستقر و مستودع) قال: ثمّ قال: قال أبو عبدالله عليه السلام: المستقرّ الثابت، و المستودع المعار .
    أنعام / 98. تفسير عيّاشى 1 / 372-373.


    عياشي از احمد بن محمد روايت كرده است كه گفت: حضرت علي بن موسي الرضا ابوالحسن ثاني در ميان بني زريق ايستاد و با صداي بلند مرا صدا زد و فرمود: اي احمد! عرض كردم: بله فرمود: چون رسول خدا(ص? درگذشت مردم سعي�كرد�?نور خدا را خاموش سازند، اما اراده خداوند اين بود كه نور خود را با (وجود ) اميرالمؤمنين كامل گرداند، و چون ابوالحسن (كاظم?(ع) وفات يافت، پسر ابي�حمز�?و پيروانش كوشيدند نور خدا را خاموش گردانند، اما اراده خداوند اين بود كه نور خويش را تمام گرداند. همانا پيروان حق هرگاه يكي به جمع ايشان افزوده شود از ورود او خوشحال مي�شوند�?و هرگاه يكي از جمعشان خارج شود از رفتنش بي تابي و ناراحتي نمي�كنن�? چرا كه اهل حق به حقانيت خود يقين دارند. اما اهل باطل هرگاه?يكي به آنان بپيوندند خوشحال مي�شون�?و چنانچه يكي از جمع آنان خارج شود از رفتنش ناراحت مي�شون�? چرا كه درباره خود شك و ترديد دارند. خداوند مي�فرماي�?(مستقرّ است و مستودع) احمد بن محمد گويد: حضرت سپس فرمود: ابوعبدالله (صادق? فرموده است : مستقر يعني (ايمان? ثابت و پايدار، و مستودع يعني (ايمان? ) عاريتي .


    العيّاشى عن صفوان قال: سألنى أبوالحسن ، و محمّد بن الخلف جالس، فقال لى: مات يحيي بن القاسم الحذّاء؟ فقلت له: نعم، و مات زرعة، فقال: كان جعفر عليه السلام يقول: (فمستقرّ و مستودع) فالمستقرّ قوم يعطون الإيمان و يستقرّ فى قلوبهم، و المستودع قوم يعطون الإيمان ثمّ يسلبونه .
    أنعام / 98. تفسير عيّاشى 1 / 372.


    عياشي از صفوان روايت كرده است كه گفت: ابوالحسن(ع) در حالي كه?محمد بن خلف هم آن جا نشسته بود، از من پرسيد: يحيي بن قاسم حذاء مرد؟ عرض�كرد�? آري? زرعه هم مرد. حضرت فرمود: جعفر(صادق?(ع) مي�فرمو�? (مستقرّ است و عاريتي) مستقرّ قومي هستند كه ايمان مي�آورن�?و اين ايمان در دلهايشان ثابت و پايدار مي�مان�? و مستودع گروهي هستند كه ايمان مي�آورن�?و سپس آن را از دلهاي?خود سلب مي�كنن�? .
    امضاء

  6. Top | #14

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    71
    نوشته
    12,729
    صلوات
    3110
    دلنوشته
    10
    صل الله علیک یا مولانا یا صاحب الزمان
    تشکر
    8,865
    مورد تشکر
    7,626 در 2,115
    وبلاگ
    7
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : اهل بیت در قرآن


    العيّاشى عن محمّد بن الفضيل عن أبى الحسن عليه السلام فى قوله (هو الّذى أنشأكم من نفس واحدة فمستقرّ و مستودع) قال: ما كان من الإيمان المستقرّ، فمستقرّ إلي يوم القيامة [أو أبداً] و ما كان مستودعاً سلبه الله قبل الممات .
    أنعام / 98. تفسير عيّاشى 1 / 371-372.


    عياشي از محمد بن فضيل روايت كرده است كه حضرت ابوالحسن(ع ) درباره آيه (او كسي است كه شما را از نفس واحدي ايجاد كرد پس مستقرّ است و عاريتي) فرمود: ايماني كه?مستقرّ (ثابت و پايدار) باشد تا روز قيامت [يا تا ابد ] پايدار است، و ايماني كه ناپايداري و عاريتي باشد خداوند، پيش از مرگ صاحبش، آن را مي�گير�?.



    العيّاشى عن الحسن بن علىّ ابن بنت إلياس قال: سمعت أبا الحسن الرضا عليه السلام يقول: إنّ الله (جعل الليل سكناً) و جعل النساء سكناً، و من السنّة التزويج بالليل و إطعام الطعام .
    أنعام / 96. تفسير عيّاشى 1 / 371.


    عياشي از حسن بن علي بن بنت الياس روايت كرده است كه گفت : شنيدم?ابوالحسن الرضا(ع) مي�فرماي�? خداوند (شب را مايه آرامش قرار داد) و زنان? را نيز مايه آرامش قرار داده است��?و ازدواج در شب و اطعام كردن از سنت است?.



    العيّاشى عن العباس بن هلال عن الرضا عليه السلام أنّ رجلا أتي عبدالله بن الحسن و هو [إمام ] بالسبالة، فسأله عن الحجّ، فقال له: هذاك جعفر بن محمّد قد نصب نفسه لهذا، فأسئله، فأقبل الرجل إلي جعفر فسأله، فقال له: لقد رأيتك واقفاً علي عبدالله بن الحسن فما قال لك؟ قال: سألته، فأمرنى أن آتيك و قال: هذاك جعفر بن محمّد قد نصب نفسه لهذا، فقال جعفرعليه السلام: نعم أنا من الّذين قال الله فى كتابه (اولئك الّذين هدي الله فبهداهم اقتده) سَلْ عمّا شئت، فسأله الرجل، فأنبأه عن جميع ما سأله .
    أنعام / 90. تفسير عيّاشى 1 / 368-369.



    عياشي از عباس بن هلال از حضرت رضا(ع) روايت كرده است كه: مردي نزد عبدالله حسن كه در سباله [پيشوا] بود، آمد و درباره حج از او سؤالاتي كرد، عبدالله گفت: اين تو و اين جعفر بن محمد كه متولي پاسخ دادن به اين گونه سؤالات? است، برو از او بپرس��?آن مرد نزد حضرت جعفر (صادق?(ع) آمد و از او سؤال�كر�? حضرت به او فرمود: ديدمت كه در كنار عبدالله حسن ايستاده�اي�?او به تو چه گفت؟ مرد گفت : از او سؤالاتي پرسيدم، دستور داد نزد شما بيايم، و گفت: اين تو و اين جعفربن محمد كه متولي پاسخ دادن به اين گونه سؤالات است��?جعفر(ع) فرمود: من?از آن كساني هستم كه خداوند در كتابش فرموده است (آنها كساني هستند كه خداوند هدايتشان كرده پس به راهنمايي آنها اقتدا كن) هر چه مي�خواه�?بپرس��?آن مرد سؤالات خود را پرسيد و حضرت صادق?ع? به همه پرسشهاي او پاسخ داد .


    العيّاشى عن الحسين بن خالد، قال: سألت أباالحسن عليه السلام عن قول الله (ما تسقط من ورقة إلّا يعلمها و لاحبّة فى ظلمات الأرض و لارطب و لايابس إلّا فى كتاب مبين). فقال: الورقة السقط يسقط من بطن أمّه من قبل أن يهلّ الولد، قال: فقلت: و قوله (و لاحبّة)؟ قال: يعنى الولد فى بطن اُمّه، إذا أهلّ و يسقط من قبل الولادة، قال: فقلت: قوله (و لارطب)؟ قال: يعنى المضغة إذا اُسكنت فى الرحم قبل أن يتمّ خلقها قبل أن ينتقل قال: قلت: قوله (و لايابس) قال: الولد التامّ؛ قال: قلت (فى كتاب مبين)؟ قال: فى إمام مبين .
    أنعام / 59. تفسير عيّاشى 1 / 361-362.


    عياشي از حسين بن خالد روايت كرده است كه گفت: از حضرت ابوالحسن(ع) درباره آيه شريفه (هيچ برگي به زمين نمي افتد مگر آنكه خداوند از آن با خبر است و هيچ دانه اي در تاريكي شب بر روي زمين و هيچ تر و خشكي نيست مگر آنكه در كتابي روشن است) سؤال كردم��?فرمود: مقصود از برگ جنيني?است كه پيش از رسيدن كامل، سقط شود، عرض كردم: دانه؟ فرمود: مقصود جنيني است كه خلقت آن كامل شده باشد اما پيش از به دنيا آمدن سقط شود، عرض�كرد�? تر؟ فرمود: مقصود مضغه است آن گاه كه در رحم آرام گيرد پيش از آن كه خلقت آن كامل گردد و (به مرحله بعد) انتقال يابد . عرض كردم: خشك چيست؟ فرمود: بچه كامل است��?عرض كردم: كتابي روشن به چه معناست؟ فرمود: يعني در امامي آشكار .



    البحرانى عن العيّاشى بإسناده عن هشام المشرقى قال: كتبت إلي أبى الحسن الخراسانى عليه السلام، رجل يسأل عن معان فى التوحيد، قال: فقال لى: ما تقول: إذا قالوا لك: أخبرنا عن الله شى ء هو أم لاشى ء؟ قال: فقلت: أنّ الله أثبت نفسه شيئاً، فقال (قل أى شى ء أكبر شهادة قل الله شهيد بينى و بينكم) أقول شيئاً كالاشياء، أو تقول: إنّ الله جسم، فقال: و ما الّذى يضعف فيه من هذا إنّ الله جسم لا كالأجسام و لايشبهه شى ء من المخلوقين قال: ثمّ قال: إنّ للناس فى التوحيد ثلاثة مذاهب، مذهب نفى، و مذهب تشبيه، و مذهب إثبات بغير تشبيه، فمذهب النفى لايجوز، و مذهب التشبيه لايجوز، و ذلك أن الله لايشبهه شى ء، و السبيل فى ذلك الطريقة الثالثة و ذلك أنّه مثبت لايشبهه شى ء، و هو كما وصف نفسه أحد، صمد، نور .
    أنعام / 19. البرهان فى تفسير القرآن 1 / 519.



    بحراني از هشام مشرقي نقل كه گفت: به ابو الحسن خراساني (امام رضا(ع)) نوشتم: مردي از معاني توحيد سوال مي كند، راوي مي گويد: حضرت فرمود: اگر از تو بپرسند: آيا خداوند عزّوجلّ شي��?است يا شي��?نيست، چه جواب مي�دهي�?عرض كردم : خداوند عزّوجلّ خودش را شيء دانسته است? آنجا كه مي�فرماي�?( بگو چه چيز در شهادت بزرگتر است، بگو خداوند بين من و شما شاهد است) و مي�گويم� خداوند شي��?است اما نه چون اشياء (ديگر)، زيرا نفي شيئيت از خداوند متضمن نفي و ابطال اصل وجود اوست?. حضرت به من فرمود: درست است، آفرين? حضرت رضا(ع? سپس فرمود: مردم در باب توحيد بر سه مذهبند: نفي و تشبيه و اثبات بدون تشبيه? مذهب نفي نارواست، مذهب تشبيه هم ناروا و (باطل? است? چرا كه هيچ موجودي?مانند و شبيه خداي تبارك و تعالي نمي�باش�? راه درست راه سوم است: اثبات (وجود خدا) بدون تشبيه (او به موجودي ديگر) .



    علىّ بن إبراهيم قال: حدّثنى ياسر عن الرضا عليه السلام [فى قوله تعالي (هو الّذى خلقكم من طين ثمّ قضي أجلاً و أجل مسمّي عنده)] قال: ما بعث الله نبيّاً إلّا بتحريم الخمر وأن يقرّ له بالبداء أن يفعل الله ما يشاء و أن يكون فى تراثه الكندر . أنعام / . تفسير قمّى 1 / 194.


    علي بن ابراهيم از ياسر، از حضرت رضا(ع)[در باره?آيه (او كسي است كه شما را از گل خلق كرد سپس حكم كرد اجلي را كه آن اجل نزد مشخص است)] روايت كرده است كه?فرمود: خداوند هيچ پيامبري را نفرستاد مگر با حكم تحريم شراب، و اعتقاد به بداء در حق خداوند كه او آنچه بخواهد انجام مي�دهد�?و اين كه جزئي از ميراث آن پيامبر كندر باشد .
    امضاء


  7. Top | #15

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    71
    نوشته
    12,729
    صلوات
    3110
    دلنوشته
    10
    صل الله علیک یا مولانا یا صاحب الزمان
    تشکر
    8,865
    مورد تشکر
    7,626 در 2,115
    وبلاگ
    7
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : اهل بیت در قرآن

    سوره انفال

    العيّاشى عن علىّ بن أسباط، سمع أباالحسن الرضا عليه السلام، يقول: قال أبوعبدالله عليه السلام : أتى النبىّ صلّي الله عليه و آله بمال، فقال للعبّاس: أبسط رداءك فخذ من هذا المال طرفاً، قال: فبسط رداءه فأخذ طرفاً من ذلك المال، قال: ثمّ قال رسول اللهصلّي الله عليه و آله : هذا ممّا قال الله (يا أيّها النبىّ قل لمن فى أيديكم من الأسري إن يعلم الله فى قلوبكم خيراً يؤتكم خيراً مما أخذ منكم ).
    تفسير عيّاشى 2/ 69-70، آيه در سوره أنفال / 70.


    عياشي از علي بن اسباط روايت كرده است كه گفت: شنيدم?ابوالحسن الرضا(ع) مي�فرماي�? ابوعبدالله (صادق?(ع) فرمود: مالي را نزد پيامبر(ص) آوردند، حضرت به عباس فرمود: ردايت را پهن كن و مقداري?از اين مال را بردار، عباس ردايش را پهن كرد و مقداري از آن مال را برداشت? رسول خدا(ص? آن گاه فرمود: اين مواردي است كه خداوند فرموده است (اي پيامبر بگو به كساني كه اسيراني در دست داريد اگر خداوند در قلبهاي شما خوبي سراغ داشته باشد به شما خير مي دهد بيش از آنچه كه از شما گرفته شد) .

    الحميرى عن البزنطى قال: وسألته عن قول الله تبارك و تعالي (و اعلموا أنّما غنمتم من شى ء فأنّ للّه خمسه و للرّسول و لِذى القربي و اليتامي و المساكين) فقيل له: أفرأيت إن كان صنف من هذه الأصناف أكثر و صنف أقلّ من صنف كيف يصنع به؟ قال: ذلك إلي الإمام، أرأيت رسول الله صلّي الله عليه و آله كيف صنع، أليس إنّما كان يفعل مايرى هو؟! و كذلك الإمام. و ذكر له الخراج و ما سار به أهل بيته، فقال : العشر و نصف العشر علي من أسلم طوعاً تركت أرضه بيده، يأخذ العشر ونصف العشر فيما عمّر منها، و ما لم يعمّر منها أخذه الوالى، فقبّله الوالى ممّن يعمّره، وكان للمسلمين وليس فيما كان أقل من خمسة أوساق، و ما أخذ بالسيف فذلك للإمام، يقبّله بالّذى يرى، كما صنع رسول الله صلّي الله عليه و آله بخيبر قبّل أرضها و نخلها، و الناس يقولون لاتصلح قبالة الأرض و النخل إذا كان البياض أكثر من السواد، و قدقبّل رسول الله صلّي الله عليه و آله خيبر و عليهم فى حصّتهم العشر و نصف العشر .
    أنفال / 41. قرب الإسناد 383 - 384.


    حميري از بزنطي روايت كرده است كه گفت: از حضرت رضا درباره آيه?شريفه (و بدانيد كه آنچه غنيمت گرفتيد پس يك پنجم آن براي خدا و رسولش و نزديكانش و ايتام و درماندگان است) سؤال كردم، به ايشان گفته شد: اگر گروهي از اين طبقات تعدادشان بيشتر و گروهي ديگر كمتر از بقيه باشد، چگونه بايد عمل كرد؟ حضرت فرمود: اين به نظر امام?بستگي دارد، مگر نديده�ا�?كه رسول خدا(ص? چگونه عمل كرد، آيا نه اين است كه?ايشان به صلاحديد خود عمل مي�كرد�? امام هم همين طور. همچنين درباره خراج و سيره اهل بيت انسان در اين خصوص سؤال شد، حضرت?رضا(ع) فرمود: كسي كه داوطلبانه اسلام آورده باشد زمينش به او واگذار مي�شود�?در صورتي كه در آن كشت و كار كند عشر و نيم عشر (از محصول آن? گرفته?مي�شود�?ولي اگر آبادش نكند والي زمين را از او مي�گير�?و به كسي از مسلمانان كه?آبادش كند مي�سپار�?و اين در كمتر از پنج جريب نيست��?اما زمينهايي كه به زور شمشير (از طريق جنگ و جهاد) گرفته شود در اختيار امام است و امام آن را به هر كه صلاح?بداند مي�سپارد�?چنان كه رسول خدا(ص?) با خيبر كرد و اراضي و نخلستانهاي آن را به?قباله داد. مردم مي�گوين�?در صورتي كه مقدار درختها بيشتر از زمين باشد به قباله دادن?زمين و نخلستان درست نيست، در حالي كه رسول خدا(ص? خيبر را به قباله داد و از سهم آنان عشر و نصف عشر گرفت?.
    امضاء


  8. Top | #16

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    71
    نوشته
    12,729
    صلوات
    3110
    دلنوشته
    10
    صل الله علیک یا مولانا یا صاحب الزمان
    تشکر
    8,865
    مورد تشکر
    7,626 در 2,115
    وبلاگ
    7
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : اهل بیت در قرآن

    سورة الحاقّة

    الصدوق قال: حدّثنا محمّد بن عمر بن محمّد الجعابى، قال: حدّثنى أبو محمّد الحسن بن عبدالله الرازى التميمى، قال: حدّثنى سيّدى علىّ بن موسي الرضا عليه السلام عن أبيه عن آبائه عن علىّ عليه السلام قال: قال النبىّ صلّي الله عليه و آله فى قوله عزّوجلّ (و تعيها اُذن واعية) قال: دعوت الله أن يجعلها اُذنك يا علىّ .
    حاقّه / 12. عيون اخبار الرضا 2 / 62.


    صدوق از محمد بن عمر بن محمّد حجابي، از ابومحمد حسين بن عبداللّه رازي تميمي روايت كرده است كه گفت: آقايم علي بن موسي الرضا، از پدرش، از پدرانش، از علي(ع) روايت كرد كه فرمود: پيامبر(ص) درباره اين سخن خداي عزّوجلّ (و ياد مي دهد آن را گوش فرا گيري) فرمود: اي علي، من از خداوند مسألت كردم كه گوش تو را از اين گوشهاي شنوا قرار دهد .
    امضاء


  9. Top | #17

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    71
    نوشته
    12,729
    صلوات
    3110
    دلنوشته
    10
    صل الله علیک یا مولانا یا صاحب الزمان
    تشکر
    8,865
    مورد تشکر
    7,626 در 2,115
    وبلاگ
    7
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : اهل بیت در قرآن

    سورة البقرة

    العيّاشى عن عمر بن سليمان عن رجل من أهل الجزيرة، قال: سأل الرضا عليه السلام رجل، فقال له: جعلت فداك أنّ الله تبارك و تعالي يقول (فنظرة إلي ميسرة) فأخبرنى عن هذه النظرة الّتى ذكرها الله لها حدّ يعرف إذا صار هذا المعسر لابدّ له من أن ينظر و قدأخذ مال هذا الرجل و أنفق علي عياله، و ليس له غلّة ينتظر إدراكها، و لادين ينتظر محلّه، و لامال غائب ينتظر قدومه؟ قال: نعم ينتظر بقدر ما ينتهى خبره إلي الإمام، فيقضى عنه ما عليه من سهم الغارمين إذا كان أنفقه فى طاعة الله، فإن كان أنفقه فى معصية الله فلاشى ء له علي الإمام، قلت: فمال هذا الرجل الّذى ائتمنه و هو لايعلم فيم أنفقه فى طاعة الله أو معصيته؟ قال: يسعى له فى ماله فيردّه و هو صاغر .
    بقره / 280. تفسير عيّاشى 1 / 155.


    عياشي از عمر بن سليمان، از مردي از اهالي جزيره (عراق? روايت كرده است?كه گفت: مردي از حضرت رضا(ع) سؤال كرد و گفت: قربانت گردم خداي?تبارك و تعالي مي�فرماي�?(پس مهلت دادنيست تا وقت يسر) بفرماييد آيا اين مهلتي كه خداوند فرموده است مرز مشخصي دارد كه هر گاه شخص تنگدست به آن حدّ برسد بايد به او مهلت داده شود در صورتي كه پول آن مرد (وام دهنده? را گرفته و خرج خانواده�اش� كرده است و نه غله�ا�?دارد كه منتظر درو كردنش باشد، نه?طلبي دارد كه منتظر سر رسيد آن باشد، و نه مال التجاره�ا�?كه چشم به راه آمدنش باشد؟ حضرت فرمود: آري، به? اندازه�ا�?كه خبر (ناداري��? او به امام برسد بايد صبر كرد و مهلت داد، تا امام بدهي او را، اگر در راه طاعت خدا صرف كرده باشده از سهم غارمين (بدهكاران تنگدست? ) بپردازد . اما اگر در راه معصيت خدا خرج كرده باشد پرداخت آن بر عهده امام نيست . عرض كردم: در آن صورت تكليف پول اين آدمي كه به او اعتماد كرده و نمي�دانسته� است كه آيا در راه اطاعت خدا خرج مي�كن�?يا در راه معصيت او، چه مي�شود�?فرمود: بايد تلاش كند و هر طور شده پول او را پس بدهد .

    الصدوق قال: حدّثنا محمّد بن عمر بن محمّد بن سالم بن البراء الجعابي، قال: حدّثنا أبو محمّد الحسن بن عبدالله بن محمّد بن العبّاس الرازى التميمى، قال: حدّثنى سيّدى علىّ بن موسي الرضا عليه السلام، عن أبيه عن آبائه، عن رسول الله صلّي الله عليه و آله قال: نزلت هذه الآية (الّذين ينفقون أموالهم بالليل و النهار سرّا و علانية) فى علىّ .
    بقره / 274. عيون اخبار الرضا 2 / 62.


    صدوق از محمد بن عمر بن محمد بن سالم بن براء جعابي، از ابومحمد حسن بن عبد الله بن محمد بن عباس رازي?تميمي روايت كرده است كه گفت: آقايم علي بن موسي الرضا از پدرش از پدران بزرگوارش?برايم حديث كرد كه رسول خدا(ص? ) فرمود: آيه (كساني كه اموال خود را در شب و روز، به طور پنهاني و آشكار انفاق مي كنند) درباره علي(ع) نازل شده است? .


    أحمد بن أبى عبدالله البرقى، عن محمّد بن عبدالحميد، عن صفوان بن يحيى قال: سألت أباالحسن الرضا عليه السلام عن قول الله لإبراهيم عليه السلام ( أو لم تؤمن قال بلي و لكن ليطمئنّ قلبى) أكان فى قلبه شكّ؟ قال: لا، كان علي يقين؛ و لكنّه أراد من الله الزّيادة فى يقينه .
    بقره / 260. محاسن 247 .

    احمد بن ابي عبدالله برقي از محمد بن عبدالحميد، از صفوان بن يحيي روايت?كرده است كه گفت: از حضرت ابوالحسن الرضا(ع) درباره اين سخن خداي? تعالي به ابراهيم?ع? (آيا ايمان نداري گفت: چرا ولي مي خواهم اطمينان قلبي پيدا كنم)36 سؤال كردم و عرض?كردم: آيا در دل ابراهيم شك بود؟ فرمود: نه، او يقين داشت، اما از خداوند خواست كه?بر يقين او بيفزايد .


    علىّ بن إبراهيم قال: حدّثنى أبى عن الحسين بن خالد عن الرضا عليه السلام أنّه قال (السكينة) ريح من الجنّة لها وجه كوجه الإنسان فكان إذا وضع التّابوت بين يدى المسلمين و الكفّار، فإن تقدّم رجل لايرجع حتّي يقتل أو يغلب، و من رجع عن التابوت كفر و قتله الإمام، فأوحي الله إلي نبيّهم أنّ جالوت يقتله من يستوى عليه درع موسي ، و هو رجل من ولد لاوى بن يعقوب عليه السلام إسمه داود بن إسىّ و كان إسى راعياً، و كان له عشرة بنين أصغرهم داود. فلمّا بعث طالوت إلي بنى إسرائيل و جمعهم لحرب جالوت، بعث إلي إسى أن أحضر ولدك، فلمّا حضروا دعا واحداً واحداً من ولده، فألبسه الدرّع درع موسي منهم من طالت عليه و منهم من قصرت عنه، فقال لإسىّ: هل خلّفت من ولدك أحداً؟ قال: نعم أصغرهم تركته فى الغنم ليرعاها، فبعث إليه فجاء به فلمّا دعى أقبل و معه مقلاع، قال: فناداه ثلاث صخرات فى طريقه، فقالت : يا داود خذنا فأخذها فى مخلاته و كان شديد البطش، قويّاً فى بدنه، شجاعاً، فلمّا جاء إلي طالوت ألبسه درع موسي فاستوت عليه. . . الحديث .
    بقره / 248. تفسير قمّى 1 / 72.

    علي بن ابراهيم، از پدرش، از حسين بن خالد ، از حضرت رضا(ع? ) روايت كرده?است كه فرمود: (سكينه) نسيمي است از بهشت كه چهره�ا�? مانند چهره انسان دارد، هر گاه تابوت (صندوق? در ما بين لشكر مؤمنان و كفار گذاشته مي�شد�?اگر كسي (از سپاه?موحدين? از آن جلوتر مي�رف�? حق نداشت برگردد تا اين كه يا كشته شود و يا پيروز گردد، هر كس بر مي�گش�?كافر مي�ش�?و امام (سالار سپاه? او را مي�كشت�? پس خداوند به پيامبر آنان وحي فرمود كه جالوت به دست كسي كشته مي�شو�?كه زره موسي?ع? بر قامت او راست آيد ، و او مردي است از فرزندان لاوي بن يعقوب(ع? و نامش داود بن?اسي است، اسي چوپان بود و ده پسر داشت كه كوچكترين ايشان داود بود . چون طالوت بني اسرائيل را براي جنگ با جالوت بسيج كرد، به اسي پيغام داد كه?پسرانت را احضار كن، هنگامي كه پسران اسي حاضر شدند آنها را يكي يكي صدا زد و زره موسي را بر آنها پوشاند اما زره براي برخي بلند بود و براي برخي كوتاه? پس طالوت?به اسي گفت: آيا از فرزندانت كسي هست كه نياورده باشي؟ گفت: آري، يكي از پسرانم?را كه از همه كوچكتر است گذاشتم كه گوسفندان را بچراند. طالوت كسي را فرستاد كه او را بياورد، داود با خود فلاخني داشت، در راه كه مي�آم�?سه قطعه سنگ او را صدا زدند و گفتند: اي داود، ما را بردار، داود آنها را برداشت و در توبره خود گذاشت، او جواني? نيرومند و شجاع بود، چون نزد طالوت آمد، زره موسي را بر او پوشاند و زره برقامت وي راست آمد ... تا آخر حديث? .


    الصدوق عن الفقيه المروزى عن أبى بكر النيسابورى عن الطائى عن أبيه عن الرضا عليه السلام عن آبائه عن الحسين بن علىّ عليه السلام أنّه قال: خطبنا أميرالمؤمنين عليه السلام فقال: سياّتى علي الناس زمان عضوض يعضّ المؤسر علي ما فى يده، و لم يؤمر بذلك، قال الله تعالي (و لاتنسوا الفضل بينكم إنّ الله كان بماتعملون بصيراً) و سيأتى زمان يقدّم فيه الأشرار و ينسي فيه الأخيار و يبايع المضطرّ، و قدنهى رسول الله صلّي الله عليه و آله عن بيع المضطرّ و عن بيع الغرر فاتقّوا الله يا أيّها النّاس و أصلحوا ذات بينكم و احفظونى فى أهلى .
    بقره / 237. عيون اخبار الرضا 2 / 45-46.


    صدوق از فقيه مروزي از ابوبكر نيشابوري، از طائي، از پدرش، از حضرت?رضا، از پدران بزرگوارش، از حسين بن علي(ع) روايت كرده است كه فرمود : اميرالمومنين(ع) براي ما خطبه�ا�?ايراد كرد و فرمود: بزودي زماني بس بخيل و تنگ بر مردم فرا خواهد رسيد كه در آن زمان ثروتمند ثروت خود را با چنگ و دندان?نگه مي�دار�?(و از احسان و بخشش بخل ورزد) حال آن كه به چنين كاري امر نشده �است�?بلكه ( بر عكس? خداي تعالي فرموده است (و احسان را در بين خودتان فراموش نكنيد كه خداوند به آنچه انجام مي دهيد آگاه است) و نيز بزودي زماني فرا رسد كه بدكاران مقدم دانسته مي�شون�?و نيكان به فراموشي سپرده مي�شون�?و معامله با افراد مضطر (كساني كه از روي ناچاري? آنچه دارند مي�فروشن�? شايع مي�گردد�?در صورتي كه رسول خدا(ص? از بيع مضطرّ و بيع غرر (مغبون كردن طرف معامله? نهي فرموده است. پس اي مردم از خدا بترسيد و به?اصلاح خود بپردازيد، و مرا در ميان خانواده�ا�? حفظ نماييد .
    امضاء

  10. Top | #18

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    71
    نوشته
    12,729
    صلوات
    3110
    دلنوشته
    10
    صل الله علیک یا مولانا یا صاحب الزمان
    تشکر
    8,865
    مورد تشکر
    7,626 در 2,115
    وبلاگ
    7
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : اهل بیت در قرآن


    العيّاشى عن أبى القاسم الفارسى، قال: قلت للرضاعليه السلام : جعلت فدِاك أنّ الله يقول فى كتابه (فإمساكٌ بمعروف أو تسريح بإحسان) و ما يعنى بذلك؟ قال: أمّا الإمساك بالمعروف فكفّ الأذي و إجباء النفقة، و أما التسريح بإحسان، فالطلاق علي ما نزل به الكتاب .
    بقره / 229. تفسير عيّاشى 1 / 117.


    عياشي از ابوالقاسم فارسي روايت كرده است كه گفت: به حضرت رضا ( ع) عرض كردم: قربانت گردم ، خداوند در كتاب خود مي�فرماي�?(نگاه داشتن به خوبي يا رها كردن به خوبي) فرمود: نگاه داشتن به خوبي عبارت از اذيت نكردن و پرداختن نفقه?است، و رها كردن به خوبي عبارت است از طلاق دادن بر طبق آنچه در كتاب خدا نازل?شده است? .



    العيّاشى عن معمر بن خلاّد، عن أبى الحسن الرضا عليه السلام أنّه قال: أى شى ء يقولون فى إتيان النّساء فى أعجازهنّ؟ قلت: بلغنى أنّ أهل المدينة لايرون به بأساً، قال: إنّ اليهود كانت تقول: إذا أتي الرجل من خلفها خرج ولده أحول، فأنزل الله (نساؤكم حرث لكم فأتوا حرثكم أنّى شئتم) يعنى من خلف أو قدّام خلافاً لقول اليهود، و لم يعن فى أدبارهنّ .
    بقره / 223. تفسير عيّاشى 1 / 111.


    عياشي، از معمر بن خلاد، از حضرت ابوالحسن الرضا(ع) روايت كرده?است كه فرمود: درباره نزديكي با زنان از پشت آنها چه مي�گويند�? عرض كردم : شنيدام?كه (فقهاي? اهل مدينه در آن اشكالي نمي�بينن�? حضرت فرمود: يهود عقيده داشتند كه?اگر مرد از پشت با زنش نزديكي كند فرزندش لوچ به دنيا مي�آيد�?پس خداوند اين آيه?را نازل فرمود (زنان شما كشتزار شما هستند پس بياييد كشتزار خود را هر جا مي خواهيد) يعني بر خلاف گفته?يهود، از پشت سر (در وضعيت دمرو) و يا از پيش رو مي�تواني�?نزديكي كنيد. مقصود آيه نزديكي كردن در دبر زنها نيست? .


    الصدوق رحمه الله قال: حدّثنا محمّد بن إبراهيم بن احمد بن يونس المعاذى، قال: حدّثنا أحمد بن محمّد بن سعيد الكوفى الهمدانى، قال: حدّثنا علىّ بن الحسن بن علىّ بن فضال، عن أبيه عن الرضا عليه السلام قال: سألته عن قول الله عزّوجلّ (هل ينظرون إلّا أن يأتيهم الله فى ظلل من الغمام و الملائكة) قال : يقول: هل ينظرون إلّا أن يأتيهم الله بالملائكة فى ظلل من الغمام، و هكذا نزلت .
    بقره / 210. توحيد صدوق 163.


    صدوق از محمد بن ابراهيم بن احمد بن يونس معاذي، از احمد بن محمد بن سعيد كوفي همداني، از علي بن حسن بن علي بن فضال، از پدرش روايت كرده است كه گفت: از حضرت رضا(ع) درباره آيه شريفه (آيا انتظار مي كشند خدا را در سايبانها و ملائكه) پرسيدم، فرمود: (يعني? آيا منتظرند كه خداوند فرشتگان را در ميان پاره�هاي�?از ابرها به سراغشان فرستد. آيه اين گونه نازل شده است (يعني تأويل?آيه چنين است? .

    العيّاشى بإسناده عن الحسن بن علىّ قال: قرأت فى كتاب أبى الأسد إلي أبى الحسن الثانى عليه السلام و جوابه بخطّه، سأل ما تفسير قوله (و لاتأكلوا أموالكم بينكم بالباطل و تدلوا بها إلي الحكّام)؟ قال: فكتب إليه: الحكّام القضاة، قال: ثمّ كتب تحته هو أن يعلم الرّجل أنّه ظالم عاصى، هو غير معذور فى أخذه ذلك الّذى حكم له به إذا كان قدعلم أنّه ظالم .
    بقره / 188،" اموالتان را در ميان خود به تباهى مخوريد و آن را به نزد داوران نبريد". تفسير عيّاشى 1 / 85.

    عياشي به اسنادش از حسن بن علي روايت كرده است كه گفت: در نامه?ابوالأسد به ابوالحسن ثاني?ع? و جوابي كه آن حضرت با خط خود نوشته بود، خواندم?كه ابوالاسد سؤال كرده بود تقسير آيه (اموالتان را در ميان خود به تباهي مخوريد و آن را به نزد داوران نبريد) چيست؟ حضرت به او نوشت: داوران همان قاضيانند. و در ذيل آن نوشت: معنايش اين است كه اگر انسان بداند قاضي در حكمي كه به نفع او داده مرتكب?حق كشي و گناه شده است، در گرفتن آنچه به نفع او حكم شده است معذور نيست، اگر براستي بداند كه حق كشي كرده است? .

    الصدوق عن تميم بن عبدالله بن تميم القرشى رضى الله عنه قال : حدّثنى أبى عن أحمد بن علىّ الأنصارى، عن علىّ بن محمّد بن الجهم، قال: سمعت المأمون يسأل الرضا علىّ بن موسي عليه السلام عمّا يرويه الناس من أمر الزهرة، و أنّها كانت امرأة فتن بها، هاروت و ماروت، و مايروونه من أمر سهيل أنّه كان عشّاراً باليمن، فقال الرضا عليه السلام: كذبوا فى قولهم: إنّهما كوكبان، و إنّما كانتا دابّتين من دوابّ البحر، فغلط الناس و ظنّوا أنّهما الكوكبان، و ماكان الله عزّوجلّ ليم سخ أعداءه أنواراً مضيئة ثمّ يبقيها ما بقيت السماوات و الأرض و أنّ المسوخ لم يبق أكثر من ثلاثة أيام، حتّي ماتت و ما تناسل منها شى ء و ما علي وجه الأرض اليوم مسخ و أنّ الّتى وقع عليه اسم المسوخية مثل القرد و الخنزير و الدّب و أشباهها إنّما هى مثل ما مسخ الله علي صورها قوماً غضب الله عليهم، و لعنهم بإنكارهم توحيد الله، و تكذيبهم رسله. و أمّا هاروت و ماروت فكانا ملكين علّما الناس السحر ليحترزوا عن سحر السحرة و يبطلوا به كيدهم، و ما علّما أحداً من ذلك شيئاً إلّا قالا له: "إنّما نحن فتنة فلاتكفر" فكفر قوم باستعمالهم لما اُمروا بالاحتراز منه و جعلوا يفرقون بما تعلّموه بين المرء و زوجه، قال الله عزّوجلّ (و ما هم بضارّين به من أحد إلّا بإذن الله) يعنى بعلمه .
    عيون اخبار الرضا 1 / 271-272.

    صدوق از تميم بن عبدالله بن تميم قرشي(رض?، از پدرش، از احمد بن علي انصاري، از علي بن محمد بن جهم روايت كرده است كه گفت: شنيدم مأمون از حضرت? علي بن موسي الرضا(ع) درباره روايتي پرسيد كه مردم راجع به زهره نقل?مي�كنن�?و مي�گوين�?زهره نام زني بود كه هاروت و ماروت گرفتار و دلباخته او شدند، و همچنين درباره آنچه كه راجع به (ستاره? سهيل روايت مي�كنن�?و مي�گوين�?باجگيري در يمن بوده است، سؤال كرد، حضرت رضا(ع) فرمود: اين كه مي�گوين�?آن دو تبديل به دو ستاره شدند حقيقت ندارد; بلكه به دو جانور دريايي تبديل شدند، و مردم?اشتباها خيال كردند كه به دو ستاره تبديل گشتند، خداوند عزّوجلّ هيچ?گاه دشمنان?خود را به صورت نورهايي درخشان مسخ نمي�كن�?و آن?گاه آنها را تا آسمان و زمين?باقي است، باقي بگذارد، موجود مسخ شده بيش از سه روز باقي نمي�مان�?و بعد از سه?روز مي�مير�? و چيزي از نسل آن باقي نمي�ماند�?و امروزه موجود مسخ شده�ا�?در روي?زمين وجود ندارد . موجوداتي مانند بوزينه و خوك و خرس و امثال اينها كه نام مسخ?روي آنها گذاشته شده است، در واقع شبيه انسانهايي هستند كه خداوند قومي را، به?سبب انكار توحيد و يگانگي او و تكذيب پيامبرانش، مورد خشم و نفرين خود قرار داد و آنها را به صورت آن جانوران مسخ كرد (نه آن كه اين جانوران همان انسانهاي مسخ?شده باشند). اما هاروت و ماروت دو فرشته بودند كه به مردم سحر مي�آموختن�?تا به واسطه آن?خود را از سحر ساحران حفظ كنند و افسونهاي آنان را باطل سازند، آن دو به هر كس?مي�خواستن�?سحر بياموزند قبلا به او مي�گفتن�?(همانا كار ما آزمايش است، مباد كافر شوي) اما گروهي با به كارگيري چيزي كه مأمور به پرهيز از آن بودند يعني سوء استفاده از سحر كافر شدند و با افسونهايي كه آموخته بودند شروع به جدايي انداختن?ميان زن و شوهر كردند . خداي عزّوجلّ مي�فرماي�?(و آنها بدون اذن خداوند به احدي ضرر نرسانند) يعني به علم خدا .
    امضاء

  11. Top | #19

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    71
    نوشته
    12,729
    صلوات
    3110
    دلنوشته
    10
    صل الله علیک یا مولانا یا صاحب الزمان
    تشکر
    8,865
    مورد تشکر
    7,626 در 2,115
    وبلاگ
    7
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : اهل بیت در قرآن

    الصدوق عن محمّد بن القاسم المفسّر المعروف بأبى الحسن الجرجانى رضى الله عنه قال: حدّثنا يوسف بن محمّد بن زياد و علىّ بن محمّد بن سيّار عن أبويهما عن الحسن بن علىّ عن أبيه علىّ بن محمّد عن أبيه محمّد بن علىّ عن أبيه الرضا علىّ بن موسي عليه السلام عن أبيه موسي بن جعفرعليه السلام عن أبيه الصادق جعفر بن محمّد عليه السلام فى قول الله عزّوجلّ (و اتّبعوا ما تتلوا الشياطين علي ملك سليمان و ما كَفَرَ سليمان) قال: اتبعوا ما تتلو كفرة الشياطين من السحر و النيرنجات علي ملك سليمان، الّذين يزعمون أنّ سليمان به ملك و نحن أيضاً به، فظهر العجائب حتّي ينقاد لنا الناس. و قالوا: كان سليمان كافراً ساحراً ماهراً بسحره، ملك ما ملك، و قدر ما قدر فردّ الله عزّوجلّ عليهم فقال (و ما كفر سليمان) و لااستعمل السحر الّذى نسبوه إلي سليمان و إلي (ما أُنزل علي الملكين ببابل هاروت و ماروت) و كان بعد نوح عليه السلام قد كثر السحرة و المموّهون، فبعث الله عزّوجلّ ملكين إلي نبىّ ذلك الزمان بذكر ما تسحر به السحرة، و ذكر ما يبطل به سحرهم و يردّ به كيدهم، فتلقّاه النبىّ عن الملكين، و أدّاه إلي عباد الله بأمر الله عزّوجلّ، فأمرهم أن يقفوا به علي السحر و أن يبطلوه، و نهاهم أن يسحروا به الناس. و هذا كما يدلّ علي السم ما هو، و علي ما يدفع به غائلة السم، ثمّ قال عزّوجلّ (و ما يعلّمان من أحد حتّي يقولا إنّما نحن فتنة فلاتكفر) يعنى أنّ ذلك النبىّ أمر الملكين أن يظهرا للنّاس بصورة بشرين و يعلّماهم ما علّمهما الله من ذلك، فقال الله عزّوجلّ (و ما يعلّمان من أحد) ذلك السحر و إبطاله (حتّي يقولا) للمتعلّم (إنّما نحن فتنة) و امتحان للعباد ليطيعوا الله عزّوجلّ فيما يتعلّمون من هذا ويبطلوا به كيد السحرة ولايسحروهم (فلاتكفر) باستعمال هذا السحر و طلب الإضرار به، و دعاء الناس إلي أن يعتقدوا أنّك به تحيى و تميت و تفعل ما لايقدر عليه إلّا الله عزّوجلّ، فإنّ ذلك كفر. قال الله عزّوجلّ (فيتعلّمون) يعنى طالبى السحر (منهما) يعنى مما كتبت الشياطين علي ملك سليمان من النيرنجات و مما (أنزل علي الملكين ببابل هاروت و ماروت) يتعلّمون من هذين الصنفين (ما يفرّقون به بين المرء و زوجه)، هذا ما يتعلّم الإضرار بالناس يتعلّمون التضريب بضروب الحيل و التمايم و الإيهام و أنّه قد دفن فى موضع كذا و عمل كذا ليحبّب المرأة إلي الرّجل و الرّجل إلي المرأة، و يؤدّى إلي الفراق بينهما، فقال عزّوجلّ (و ما هم بضارّين به من أحد إلّا بإذن الله) أى ما المتعلّمون بذلك بضارّين من أحد إلّا بإذن الله، يعنى بتخلية الله و علمه فإنّه لوشاء لمنعهم بالجبر و القهر. ثمّ قال (و يتعلّمون ما يضرّهم و لاينفعهم) لأنّهم إذا تعلّموا ذلك السحر ليسحروا به ويضرّوا، فقد تعلّموا ما يضرّهم فى دينهم، ولاينفعهم فيه، بل ينسلخون عن دين الله بذلك (و لقدعلموا) هؤلاء المتعلّمون (لمن اشتراه) بدينه الّذى ينسلخ عنه بتعلّمه (ما له فى الآخرة من خلاق) أى من نصيب فى ثواب الجنّة، ثمّ قال عزّوجلّ (و لبئس ماشروا به أنفسهم) و رهنوها بالعذاب (لوكانوا يعلمون) أنّهم قد باعوا الآخرة و تركوا نصيبهم من الجنّة، لأنّ المتعلّمين لهذا السحر الّذين يعتقدون أن لارسول و لاإله و لابعث و لانشور. فقال (و لقدعلموا لمن اشتراه ما له فى الآخرة من خلاق) لأنّهم يعتقدون أن لاآخرة فهم يعتقدون أنّها إذا لم تكن آخرة فلاخلاق لهم فى دار بعد الدنيا، و إن كانت بعد الدنيا آخرة فهم مع كفرهم بها لاخلاق لهم فيها، ثمّ قال (و لبئس ماشروا به أنفسهم) بالعذاب إذ باعوا الآخرة بالدنيا، و رهنوا بالعذاب الدّايم أنفسهم (لو كانوا يعلمون) أنّهم قد باعوا أنفسهم بالعذاب و لكن لايعلمون ذلك، لكفرهم به، فلما تركوا النظر فى حجج الله حتّي يعلموا عذّبهم علي اعتقادهم الباطل و جحدهم الحق. قال يوسف بن محمّد بن زياد و علىّ بن محمّد بن سيّار عن أبويهما أنّهما قالا: فقلنا للحسن بن علىّ عليه السلام : فإنّ قوماً عندنا يزعمون أنّ هاروت و ماروت ملكان اختارهما الله من الملائكة لمّا كثر عصيان بنى آدم و أنزلهما مع ثالث لهما إلي دارالدنيا، و أنّهما افتتنا بالزهرة و أرادا الزنا بها، و شربا الخمر، و قتلا النفس المحرّمة، وأنّ الله عزّوجلّ يعذّبهما ببابل و أنّ السحرة منهما يتعلّمون السحر، و أنّ الله تعالي مسخ تلك المرأة هذا الكوكب الّذى هو الزّهرة. فقال الإمام عليه السلام : معاذ الله من ذلك! إنّ ملائكة الله معصومون محفوظون من الكفر و القبائح بألطاف الله تعالي، قال الله عزّوجلّ فيهم ( لايعصون الله ما أمرهم و يفعلون مايؤمرون) و قال الله عزّوجلّ (و له من فى السّموات و الأرض و من عنده) يعنى الملائكة (لايستكبرون عن عبادته و لا يستحسرون * يسبّحون الليل و النهار لايفترون) و قال عزّوجلّ فى الملائكة أيضاً (بل عباد مكرمون* لايسبقونه بالقول و هم بأمره يعملون* يعلم ما بين أيديهم و ماخلفهم و لايشفعون إلّا لمن ارتضى و هم من خشيته مشفقون) ثمّ قال عليه السلام : لوكان كما يقولون كان الله عزّوجلّ قد جعل هؤلاء الملائكة خلفاءه فى الأرض و كانوا كالأنبياء فى الدنيا أو كالأئمّة، فيكون من الأنبياء و الأئمّة عليهم السلام قتل النفس و الزنا، ثمّ قال عليه السلام : أو لستَ تعلم أنّ الله عزّوجلّ لم يخل الدنيا من نبىّ قط أو إمام من البشر أو ليس الله عزّوجلّ يقول (و ما أرسلنا من قبلك) يعنى من رسول إلي الخلق (إلّا رجالاً نوحى إليهم من أهل القري) فأخبر أنّه لم يبعث الملائكة إلي الأرض ليكونوا أئمّة و حكّاماً، و إنّما كانوا اُرسلوا إلي أنبياء الله. قالا : فقلنا له: فعلي هذا أيضاً لم يكن إبليس أيضاً ملكاً، فقال: لا، بل كان من الجنّ، أما تسمعا الله عزّوجلّ يقول (و إذ قلنا للملئكة اسجدوا لآدم فسجدوا إلّا إبليس كان من الجنّ) فأخبر عزّوجلّ أنّه كان من الجنّ، و هو الّذى قال الله عزّوجلّ (و الجانّ خلقناه من قبل من نار السموم). قال الإمام الحسن بن علىّ عليه السلام : حدّثنى أبى عن جدّى، عن الرضا عليه السلام عن آبائه عن علىّ عليه السلام قال: قال رسول الله صلّي الله عليه و آله : إنّ الله عزّوجلّ اختارنا معاشر آل محمّد و اختار النبيّين، و اختار الملائكة المقرّبين، و ما اختارهم إلّا علي علم منه بهم، أنّهم لايواقعون ما يخرجون عن ولايته، و ينقطعون به عن عصمته، و ينتمون به إلي المستحقين لعذابه ونقمته، قالا فقلنا له: قدروى لنا أنّ عليّاًعليه السلام لمّا نصّ عليه رسول الله صلّي الله عليه و آله بالإمامة، عرض الله عزّوجلّ ولايته فى السماء علي فئام من النّاس وفئام من الملائكة فأبوها، فمسخهم الله ضفادع! فقال : معاذ الله! هؤلاء المكذّبون لنا المفترون علينا. الملائكة هم رسل الله، فهم كسائر أنبياء الله و رسله إلي الخلق أفيكون منهم الكفر بالله؟ قلنا: لا، قال: فكذلك الملائكة، إنّ شأن الملائكة لعظيم، وإنّ خطبهم لجليل .
    آيات مذكور در اين روايت تا بدين جا همگى در سوره بقره 2 / 102. تحريم /6 ،" كه خدا هر چه فرمايدشان, از آن سر نپيچيند, و آن كنند كه بدان فرمايدشان". أنبياء / 19- 20 ،" هر كه در آسمانها و زمين است و هر كه نزد اوست از آن وى�اند�?نه از بندگى�اش� بزرگمنشى كنند و نه درمانند". أنبياء / 26-28 ، " بلكه بندگانى گرامى�اند�? كه در سخن بر او پيشى نگيرند و كار به فرمان او كنند، آنچه را پيش رويشان است و آنچه در پسِ سرشان, دارند, شفاعت براى كس نكنند مگر براى كسى كه �خد�?از او خشنود شده است و خود از ترس او بيمناكند". يوسف / 109 ،" پيش از تو نفرستاديم مگر مردانى از مردم آباديها كه به آنان وحى كرديم". كهف / 50 ،" و آن گاه كه به فرشتگان گفتيم: براى آدم به سجده افتيد و همگى به سجده افتادند مگر ابليس كه از جنيان بود". حجر / 27 ،" و جن را, پيش از اين, از آتش تَفَنده (يا آتش بى دود ) آفريديم?quot;. عيون اخبار الرضا 1/ 266-271 .


    صدوق از محمد بن قاسم مفسّر معروف به ابوالحسن جرجاني(رض? از يوسف بن محمد بن زياد و علي بن محمد بن سيّار، از پدران آن دو، از حسن بن علي، از پدرش?علي بن محمد، از پدرش محمد بن علي، از پدرش علي بن موسي الرضا، از پدرش?موسي بن جعفر، از پدرش جعفر بن محمد الصادق(ع) روايت كرده است كه �آ�?بزرگوار درباره آيه شريفه (و تبعيت مي كردند آنچه را شياطين بر ملك سليمان مي خواندند و سليمان كافر نشد) �فرمو�? كساني كه گمان مي�كردن�?سليمان از طريق سحر به آن سلطنت دست?يافته است از افسونگريها و نيرنگهايي كه ديوهاي كافر در عهد سليمان به كار مي�بستن�?پيروي كردند، و گفتند ما نيز كارهاي شگفت�انگي�?مي�كني�?تا مردم مطيع و منقاد ما شوند . آنان گفتند: سليمان كافر و جادوگري چيره دست بود و آن سلطنت و قدرت را به?واسطه سحر و جادوگري خود به دست آورد، اما خداوند عزّوجلّ در پاسخ آنها فرمود (سليمان كافر نبود) و از سحر و جادويي كه به سليمان (و به آنچه بر آن دو فرشته، هاروت و ماروت، در بابل نازل شد) نسبت دادند استفاده نكرد. بعد از نوح (ع) �تعدا�?ساحران و افسونگران زياد شده بود، لذا خداوند عزّوجلّ دو فرشته نزد پيامبر آن?زمان فرستاد تا شيوه�ها�?افسونِ افسونگران و راههاي باطل ساختن آنها و دفع نيرنگ آنان را به او بياموزند، آن پيامبر(ع? اين شيوه�ه�?را از آن دو فرشته فرا گرفت، و آن�گاه� به امر خداوند عزّوجلّ آن را به بندگانش رساند و به آنان دستور داد كه از شيوه�هاي� جادوگري آگاه شوند و آن را باطل سازند و ايشان را منع فرمود از اين كه با اين روشها مردم را افسون كنند، و اين مانند آن است كه كسي را از مضرات زهر آگاه سازند و روش? مقابله با آنها را به او بياموزند، سپس خداوند عزّوجلّ فرمود آن پيامبر به آن دو فرشته دستور داد كه به صورت دو انسان بر مردم ظاهر شوند و آنچه را خداوند در اين باره به ايشان آموخته است به مردم?تعليم دهند، پس خداوند عزّوجلّ فرمود (روش جادو و شيوه ابطال آن را به هيچ كس نياموزند مگر اين كه قبلا به آن كس كه?مي�خواس�? تعليم بگيرد بگويند كار ما امتحان و آزمايش بندگان?است)تا سحري را كه مي�آموزن�?در راه اطاعت از خداي عزّوجلّ به كار بندند و به وسيله?آن نيرنگ جادوگران را نقش بر آب سازند و آنان را جادو نكنند و با به?خدمت گرفتن اين جادو به ديگران آسيب رسانند، و اين كه كاري كني كه مردم?معتقد شوند قادر به زنده كردن و ميراندن و انجام ديگر كارهايي هستي كه كسي جز خداوند عزّوجلّ �توا�?آن كارها را ندارد (كافر شو) زيرا اين كارها كفر است? پس از آن، خداي عزّوجلّ فرمود طالبان سحر و جادوگري از نيرنگها و افسونهايي كه ديوها در عهد سليمان نوشتند از اين دو طايفه (ديوها، و هاروت و ماروت? مي�آموختن�?(چيزهايي را كه مي�توانستن�?به? واسطه آنها ميان زن و شوي جدايي افكنند) اين آن نوع جادويي است كه براي ضرر زدن به مردم فرا گرفته مي�شو�? انواع نيرنگها و ترفندها و افسونها را مي�آموزن�?و اين?كه اگر فلان افسون در فلان محل دفن شود و بهمان كار انجام گيرد زن مورد علاقه مرد واقع مي�شو�?و مرد محبوب زن مي�گردد�?و يا اين كه ميان آن دو جدايي و طلاق مي�افت�? پس خداوند عزّوجلّ فرمود (كساني كه?سحر مي�آموختند�?جز به اذن و خواست خدا نمي�توانستن�?به كسي آسيبي برسانند) زيرا اگر خدا مي�خواس�?هر آينه آنان را با زور و قهر از اين كار باز مي�داش�? سپس فرمود هر گاه آن سحر را براي?جادو كردن ديگران و لطمه زدن به آنها بياموزند در واقع (چيزي آموخته�ان�?كه به آنها ضرر مي رساند و نفعي هم ندارد) به دين?آنان لطمه مي�زن�?و نفع ديني به ايشان نمي�رسان�? بلكه به واسطه اين كار از دين خدا خارج مي�شون�?(آن سحر آموزان مي�دانستن�? كسي كه آن را بخرد) آن سحر را در قبال دين خود بخرد و به سبب آموختن آن از دينش خارج شود (در آخرت او را هيچ بهره و نصيبي از ثواب بهشت نباشد) آن?گاه خداوند عزّوجلّ فرمود (و جانهاي خود را به بد چيزي فروختند) و گروگان?عذاب كردند (اگر مي�دانستن�? كه با اين كار خود (آخرت را فروخته�ان�?و بهره خود از بهشت را رها كرده�ان�? زيرا فرا گيرندگان اين سحر معتقدند كه نه پيغمبري?در كار است و نه خدايي و نه قيامتي و نه رستاخيزي، چون به آخرت اعتقادي ندارند معتقدند كه وقتي آخرتي نباشد بعد از دنيا سراي ديگري نيست كه در آن سرا ايشان را بهره�اي� باشد; و اگر بعد از دنيا آخرتي هم باشد با وجود كفر و بي اعتقادي�شا�?به آن بهره�ا�?درآن سراي نخواهند داشت. سپس خداوند فرمود (و جانهاي خود را به بد چيزي فروختند) آخرت را به دنيا فروختند و خويشتن را در گروه عذاب هميشگي قرار دادند (اگر مي دانستند) كه براي خود عذاب را خريده�ان�? اما اين را نمي�دانن�?چون? اصولا جهان آخرت را باور ندارند . و از آن جا كه نگريستن و تأمل در حجتهاي خداوند را فرو گذاشتند، ندانستند كه به سبب اعتقاد باطلشان و انكار حق، عذاب خواهند شد. يوسف بن محمد بن زياد و علي بن محمد بن يسار از قول پدران خود گفتند كه : ما به?حسن بن علي (عسكري?(ع) عرض كرديم: در بين ما عده�ا�?هستند كه?معتقدند هاروت و ماروت دو فرشته بودند كه وقتي عصيان و نافرماني آدميان فزوني? گرفت، خداوند آن دو را از ميان فرشتگان برگزيد و همراه فرشته�ا�?سوم به زمين?فرستاد، هاروت و ماروت عاشق زهره شدند و خواستند با او زنا كنند، و شراب?خوردند و انسان بي�گناه�? را كشتند، لذا خداوند عزّوجلّ آن دو را در شهر بابل گرفتار عذابي ساخت، و جادوگران از هاروت و ماروت جادوگري مي�آموختند�?و خداوند تعالي آن زن را به صورت اين ستاره زهره درآورد. امام فرمود: پناه به خدا از اين حرفها! همانا فرشتگان خدا، به لطف حق تعالي، از كفر و زشتكاريها مصون و محفوظند. خداي عزّوجلّ درباره ايشان فرموده است ( امر خدا را نافرماني نمي كنند و به آنچه امر شدهاند گردن مي نهند) و فرموده است ( و هر كس كه در آسمانها و زمين است و هر كس كه در نزد اوست (يعني فرشتگان) از اوست? از عبادت او سر باز نمي زنند درمانده نمي شوند شب و روز تسبيح مي گويند) و باز در حق آنها فرموده است (بلكه آنها بندگان مورد تكريمند و از او در گفتار سبقت نمي گيرند و به امر او عمل مي كنند آنچه را پيش رو دارند از پشت سرشان علم دارد شفاعت براي كس نكنند مگر براي كسي كه �خد�?از او خشنود شده است و خود از ترس او بيمناكند). حضرت سپس فرمود: اگر چنان باشد كه اينها مي�گوين�?كه خداوند آن فرشتگان را جانشينان خود در زمين قرار داد و آنها در دنيا همچون پيامبران و يا امامان بودند، پس بايد گفت كه از پيامبران و امامان(ع) قتل نفس و زنا سر مي�زن�?. حضرت?آن?گاه فرمود: مگر نمي�دان�?كه خداوند عزّوجلّ هرگز دنيا را از پيغمبر يا امامي از جنس?بشر خالي نگذاشته است؟! مگر نه اين است كه خداوند عزّوجلّ مي�فرماي�? ( پيش از تو نفرستاديم مگر مرداني از مردم آباديها كه به آنان وحي كرديم) پس�خداون�?خبر داده است كه فرشتگان را به زمين نفرستاده است كه امام و حاكم باشند، بلكه فرشتگان به سوي پيامبران خدا فرستاده مي�شون�?(تا به انسان وحي رسانند). محمد بن زياد و محمد بن يسار گويند: به آن جناب عرض كرديم: پس بنابر اين، ابليس هم فرشته نبوده است، فرمود: آري; فرشته نبود بلكه از نوع جنّ بود، آيا نشنيده�اي�?كه خداي عزّوجلّ مي�فرماي�? (و آن گاه كه به فرشتگان گفتيم: براي آدم به سجده افتيد و همگي به سجده افتادند مگر ابليس كه از جنيان بود) پس خداوند عزّوجلّ خبر داده است كه ابليس از جنيان بود، و هم اوست كه خداي عزّوجلّ درباره�ا�? مي�فرماي�?(و جن را، پيش از اين از آتش تَفَنده (يا آتش بي دود) آفريديم). امام حسن بن علي (عسكري?(ع ) فرمود: پدرم از جدم از حضرت رضا از پدران بزرگوارش از علي (ع) برايم روايت كرد كه فرمود: رسول خدا(ص? فرمود: خداوند عزّوجلّ ما خاندان محمد را و پيامبران را و فرشتگان مقرب را برگزيده?است، و هيچ يك از اينان را برنگزيد مگر آن كه مي�دانس�? اينان مرتكب عملي?نمي�شون�?كه به سبب آن از ولايت او خارج شوند، و دست حمايت و عصمت او را از سر خود قطع كنند، و به جرگه كساني بپيوندند كه سزاوار عذاب و خشم او هستند. دو راوي?ياد شده گفتند: به آن حضرت عرض كرديم . براي ما روايتي نقل شده است كه چون?رسول خدا(ص? علي(ع? را به امامت منصوب فرموده خداوند عزّوجلّ ولايت و دوستي او را در آسمان هر گروهي از مردم و فرشتگان عرضه داشت ولي آنها از پذيرش?آن امتناع ورزيدند و خداوند آنها را به قورباغه تبديل كرد، حضرت فرمود: پناه به خدا ! اين جماعت بر ما دروغ مي�بندن�?و افترا مي�زنن�? فرشتگان فرستادگان و پيغامبران خدا هستند; بنابر اين، آنها نيز همچون ساير انبياء و رسولان او به سوي خلق مي�باشند�? آيا از پيامبران و رسولان كفر سر مي�زند�? عرض كرديم: خير، فرمود: فرشتگان نيز اين? گونه�ان�? همانا فرشتگان مخلوقاتي عظيم�الشأ�?و جليل القدر هستند .

    العيّاشى عن سليمان الجعفرى، قال: سمعت أبالحسن الرضا عليه السلام فى قول الله عزّوجلّ (و قولوا حطّة نغفرلكم خطاياكم) قال: فقال أبوجعفر: نحن باب حطّتكم .
    بقره / 58 ،" و بگوييد: بار گناه از ما فرو نه, تا خطاهاى شما را ببخشاييم". تفسير عيّاشى 1/ 45 .


    عياشي از سليمان جعفري روايت كرده است كه گفت: از حضرت رضا(ع ) شنيدم كه درباره آيه (و بگوييد بار گناه از ما فرو نه, تا خطاهاي شما را ببخشاييم)13 فرمود: ابوجعفر(ع) فرمود: باب فرو نهادن گناهان شما ما هستيم?4 .
    امضاء

  12. Top | #20

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    71
    نوشته
    12,729
    صلوات
    3110
    دلنوشته
    10
    صل الله علیک یا مولانا یا صاحب الزمان
    تشکر
    8,865
    مورد تشکر
    7,626 در 2,115
    وبلاگ
    7
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : اهل بیت در قرآن

    الصدوق عن عبد الواحد بن محمّد بن عبدوس النيسابورى العطّار قال: حدّثنا علىّ بن محمّد بن قتيبة عن حمدان بن سليمان عن عبدالسلام بن صالح الهروى، قال: قلت للرضاعليه السلام: يا بن رسول الله أخبرنى عن (الشجرة) الّتى أكل منها آدم و حوّاء ما كانت؟ فقد اختلف الناس فيها، فمنهم من يروى أنّها الحنطة، و منهم من يروى أنّها العنب، و منهم من يروى أنّها شجرة الحسد، فقال: كلّ ذلك حقّ . قلت: فما معني هذه الوجوه علي اختلافها؟ فقال: يا أباالصلت إنّ شجرة الجنّة تحمل أنواعاً فكانت شجرة الحنطة، و فيها عنب و ليست كشجرة الدّنيا و إنّ آدم لمّا أكرمه الله تعالي ذكره بإسجاد ملائكته له و بإدخاله الجنّة قال فى نفسه: هل خلق الله بشراً أفضل منّى؟ فعلم الله عزّوجلّ ما وقع فى نفسه فناداه: ارفع رأسك يا آدم فانظر إلي ساق عرشى، فرفع آدم رأسه فنظر إلي ساق العرش فوجد عليه مكتوباً "لا إله إلّا الله، محمّد رسول الله، علىّ بن أبى طالب أميرالمؤمنين، و زوجته فاطمة سيّدة نساء العالمين، و الحسن و الحسين سيّدا شباب أهل الجنّة" فقال آدم: يا ربّ من هؤلاء؟ فقال عزّوجلّ: يا آدم هؤلاءِ ذريّتك و هم خير منك و من جميع خلقى و لولاهم ما خلقتك و لاخلقت الجنّة و النار، و لاالسماء و الأرض فإيّاك أن تنظر إليهم بعين الحسد فأخرجك عن جوارى، فنظر إليهم بعين الحسد، و تمنّي منزلتهم فتسلّط عليه الشيطان حتّي أكل من الشجرة الّتى نهى عنها، و تسلّط علي حوّاء لنظرها إلي فاطمة بعين الحسد حتّي أكلت من الشجرة كما أكل آدم، فأخرجهما الله عن جنّته و أهبطهما عن جواره إلي الأرض .
    بقره / 35. معانى الأخبار 124 - 125.


    صدوق از عبد الواحد بن محمد بن عبدوس نيشابوري عطار(رض)، از علي بن محمد بن قتيبه، از حمدان بن سليمان، از عبدالسلام بن صالح هروي روايت كرده? است كه گفت: به حضرت رضا (ع) عرض كردم: يابن رسول الله، بفرماييد شجره اي11 كه آدم و حواء از آن خوردند چه نوع درختي بوده است؟ زيرا، مردم در اين باره اختلاف نظر دارند، برخي روايت مي�كنن�?كه بوته گندم بوده است; برخي?روايت مي�كنن�?كه انگور بوده است; برخي هم روايت مي�كنن�?كه درخت حسادت بوده?است. حضرت فرمود: همه اينها درست است، عرض كردم: اين وجوه مختلف به چه?معناست؟ فرمود: اي اباصلت، درخت بهشت انواع ميوه را دارد. اين درخت گندم بود و در عين حال انگور هم داشت، مانند درختهاي دنيا نيست، چون خداوند بلند مرتبه?آدم?ع? را به اين افتخار نايل گردانيد كه او را مسجود فرشتگان قرار داده و به بهشتش?در آورد، آدم با خود گفت: آيا خداوند بشري برتر از من آفريده است؟ خداوند از آنچه در دل آدم گذشت آگاه شد و او را ندا داد: اي آدم، سرت را بلند كن و به پايه عرش من بنگر، آدم سرش را بلند كرد و به پايه عرش نگريست، ديد بر آن نوشته?است: معبودي جز خدا نيست، محمد فرستاده خداست، علي بن ابي طالب اميرمؤمنان?است، و همسرش فاطمه سرور زنان جهان، و حسن و حسين سرور جوانان اهل بهشت?هستند. آدم عرض كرد: پروردگارا، اينان كيستند؟ خداي عزّوجلّ فرمود: اي آدم، اينان از نسل تو هستند، و از تو و همه خلق من بهترند، اگر اينان نبودند نه تو را نمي�آفريد�?نه بهشت و دوزخ را و نه آسمان و زمين را. زنهار به ديده حسادت بر ايشان? ننگري كه تو را از جوار خويش بيرون مي�رانم�. پس آدم به ديده حسد بر ايشان?نگريست و منزلت آنان را آرزو كرد. لذا شيطان بر او مسلط شد تا آن كه از شجره منهيه?خورد، همچنين بر حوا، به دليل آن كه بر فاطمه به ديده حسادت نگريست، مسلط شد تا اين كه او نيز همچون آدم از درخت ممنوعه خورد; پس خداوند هر دوي آنها را از بهشت خويش بيرون كرد و از جوار خود به زمين فرستادشان?2 .

    الصدوق عن محمّد بن إبراهيم بن أحمد بن يونس المعاذى، قال : حدّثنا أحمد بن محمّد بن سعيد الكوفى الهمدانى، قال: حدّثنا علىّ بن الحسن بن علىّ بن فضال عن أبيه عن الرّضا علىّ بن موسي عليه السلام قال: سألته عن قول الله عزّوجلّ (سخر الله منهم) و عن قول الله عزّوجلّ (الله يستهزى ء بهم) و عن قوله (و مكروا و مكر الله) و عن قوله (يخادعون الله و هو خادعهم) فقال: إنّ الله تبارك و تعالي لايسخر و لايستهزئ و لايمكر و لايخادع، و لكنّه عزّوجلّ يجازيهم جزاء السخريّة، و جزاء الاستهزاء، و جزاء المكر، و الخديعة، تعالي الله عمّا يقول الظّالمون علوّاً كبيراً .
    توبه / 79 ،" خداوند آنان را به سخره مى�گير�? ". بقره / 15 ،" خداوند آنان را استهزاء مىكند". آل عمران / 54 ،" مكر كردند و خدا هم مكر كرد". نساء / 142،" منافقان با خدا از در خدعه در آمدند حال آن كه خدا با آنان خدعه مى كند". توحيد صدوق 163 .


    صدوق از محمد بن ابراهيم بن احمد بن يونس مهاذي، از احمد بن محمد بن سعيد كوفي همداني، از علي بن حسن بن علي بن فضال، از پدرش روايت كرده است كه?گفت: از حضرت علي بن موسي الرضا(ع) درباره معناي اين سخنان خداي عزّوجلّ ( خداوند آنان را مسخره كرد)6 (خداوند آنان را به استهزاء گرفت)7 (و آنان مكر كردند و خداوند مكر كرد)8 و (با خداوند خدعه كردند و خدا هم با آنان خدعه كرد)9 سؤال كردم، فرمود: خداوند تبارك و تعالي نه مسخره مي�كند�?نه استهزاء مي�كند�?نه مكر مي�كند�?و نه خدعه و نيرنگ به كار مي�برد�?بلكه جزايي متناسب با سخريه و استهزاء و مكر و خدعه به آنان مي�دهد�?خداوند بسي والاتر و برتر از آن چيزي?است كه ستمگران در حق او مي�گوين�?10 .

    الصدوق عن محمّد بن أحمد السنانى رضى الله عنه قال: حدّثنا محمّد بن أبى عبدالله الكوفى عن سهل بن زياد الآدمى عن عبدالعظيم بن عبدالله الحسنى رضى الله عنه عن إبراهيم بن أبى محمود، قال: سألت أباالحسن الرضا عليه السلام عن قول الله تعالي (و تركهم فى ظلمات لايبصرون) فقال: إنّ الله تبارك و تعالي لايوصف بالترك كما يوصف خلقه، و لكنّه متي علم أنّهم لايرجعون عن الكفر و الضلال، منعهم المعاونة و اللّطف و خلّي بينهم و بين اختيارهم، قال: و سألته عن قول الله عزّوجلّ ( ختم الله علي قلوبهم و علي سمعهم) قال: الختم هو الطبع علي قلوب الكفار عقوبة علي كفرهم كما قال عزّوجلّ (بل طبع الله عليها بكفرهم فلايؤمنون إلّا قليلاً). قال: و سألته عن الله عزّوجلّ هل يجبر عباده علي المعاصى؟ فقال: بل يخيّرهم و يمهلهم حتّي يتوبوا، قلت: فهل يكلّف عباده ما لايطيقون؟ فقال: كيف يفعل ذلك؟ و هو يقول (و ما ربّك بظلاّم للعبيد)؟! ثمّ قال: حدّثنى أبى موسي بن جعفر عن أبيه جعفر بن محمّد عليهم السلام أنّه قال: من زعم أنّ الله يجبر عباده علي المعاصى أو يكلّفهم ما لايطيقون، فلاتأكلوا ذبيحته و لاتقبلوا شهادته و لاتصلّوا وراءه و لاتعطوه من الزكاة شيئاً .
    بقره / 17،" و آنان را در تاريكيهايى رها ساخت كه هيچ نمى�بينن�?quot;. بقره / 7 ،" خداوند بر دلهايشان و بر گوشهايشان مهر زده است". نساء / 155 ، " خدا به سبب كفر آنان بر دلهايشان مهر زده است و جز اندكى ايمان نمى�آورن�? ". فصلت / 46 ," پروردگار تو نسبت به بندگان ستمكار نيست?quot;. عيون اخبار الرضا 1 / 123-124.




    صدوق از محمد بن احمد سناني(رض? از محمد بن ابي عبدالله كوفي، از سهل بن زياد آدمي، از عبدالعظيم بن عبدالله حسني(رض? از ابراهيم بن

    ابي محمود روايت كرده است كه گفت: از حضرت ابوالحسن الرضا(ع) درباره آيه (و آنها را در تاريكي كه نمي ديدند رها كرد)1 پرسيدم، فرمود: خداوند تبارك و تعالي، بر خلاف مخلوقش?كه به صفت ترك و واگذاشتن وصف مي�شود�?به اين صفت متصف نمي�شود�?لكن?هر گاه بداند كه اين كفار از كفر و گمراهي خود برنمي�گردن�?ياري و لطف خود را از آنها باز مي�دار�?و آنان را به اختيار خود وا مي�گذارد�?ابراهيم گويد: همچنين از آن بزرگوار درباره آيه ( خداوند بر قلبها و گوشهاي آنها مهر زد)2 سؤال كردم، فرمود: ختم عبارت از مهر زدن بر دلهاي كافران است به كيفر كفرشان، چنان كه خداي عزّوجلّ فرمايد (خداوند به خاطر كفرشان بر دلهاي آنان مهر زد پس بجز اندكي ايمان نياوردند)3 راوي گويد: نيز پرسيدم آيا خداوند عزّوجلّ بندگانش را بر گناهان مجبور مي�سازد�? فرمود: نه، بلكه آنان را مخير مي�گذار�?و مهلتشان مي�ده�?تا توبه كنند، عرض كردم: آيا بندگانش را به چيزي كه از توان آنها خارج است مكلّف مي�سازد�?فرمود: چگونه چنين مي�كن�?در حالي كه خود مي�فرماي�?(و خدايت بر بندگان ظلم نمي كند)4؟! سپس فرمود: پدرم موسي بن جعفر از پدرش جعفر بن محمد برايم نقل كرد كه آن?بزرگوار فرمود: هر كس معتقد باشد كه خداوند بندگانش را به انجام گناهان مجبور مي�ساز�? و يا به آنان تكليف خارج از توانشان مي�دهد�?از ذبيحه او نخوريد، شهادتش?را نپذيريد، پشت سرش نماز نخوانيد، و از زكات چيزي به او ندهيد5 .
    امضاء

صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi