صفحه 4 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 31 تا 40 , از مجموع 58

موضوع: ۞*۞کرامات حضرت معصومه (سلام الله علیها)۞*۞

  1. Top | #31

    عنوان کاربر
    كاربر ويژه
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1181
    نوشته
    12,590
    صلوات
    7
    دلنوشته
    1
    اللّهم عجّل لولیّک الفرج
    تشکر
    20,030
    مورد تشکر
    15,994 در 7,114
    وبلاگ
    34
    دریافت
    0
    آپلود
    1

    kabotar. پیدا شدن کودک ربوده شده

    کرامت سی ام: پیدا شدن کودک ربوده شده



    روز جمعه 31/ 2/ 78 ساعت 10 شب ، در صحن عتيق ، كودك 20 ماهه اي توسط يك زن تبهكار با دستياري دو كودك ده ساله ، از كنار مادرش ربوده مي شود . آن زن سنگدل اين كودك شيرخوار را به اصفهان مي برد و توسط ايادي خود به زن و شوهري كه بچه دار نمي شدند ، مي فروشد . خريدار بچه را به عنوان فرزندخواندگي به خانه مي برد و از هرگونه بذل محبت دريغ نمي ورزد ، ولي پدر و مادر بچه به مدت 27 روز ، در حال اضطرار ، به حرم حضرت معصومه مشرف مي شوند و براي پيدا شدن فرزند خردسالشان از اعماق دل دعا مي كنند .

    بچه در اين فاصله دچار بيماري مي شود ، شكمش باد مي كند ، پوست بدنش خشك مي شود ، مرتباً گريه مي كند و آرامش را از آن خانه سلب مي كند .
    آن زن و شوهر بچه را به آن زن پس مي دهند ، چند روز در دست آن زن مي ماند . سرانجام تصميم مي گيرد كه آن را به قم بياورد ، خانواده اش را پيدا مي كند و به عنوان اينكه بچه را پيدا كرده است ، از آنها مژدگاني بگيرد .

    روز 27/ 3 / 78 پدر و مادر كودك به حرم حضرت معصومه مشرف مي شوند و از حضرت معصومه بچه خود را مطالبه مي كنند و عرضه مي دارند : < اي دختر باب الحوائج ، بچه ما در حريم شما گم شده ، ما بچه مان را از شما مي خواهيم > .

    آنگاه به صحن عتيق رفته در محل گم شدن بچه ، به انتظار عنايت بي بي چشم به راه بچه خردسال مي نشينند .
    يك مرتبه عنايات بي كران كريمه اهلبيت به جوش و خروش آمده ، دلهاي مضطرب پدر و مادري را كه 27 روز تمام در فراق كودك خردسال شب و روز در اضطراب بود ، نوازش مي دهد . ديدگان نگران پدر ومادر ناگهان به فرزند خود مي افتد كه در همان نقطه اي كه مفقود شده بود ، در دامن زن تبهكار قرار دارد . فرزند خود را به آغوش مي كشند و آن زن را به دست پليس مي سپارند . زن اعتراف مي كند كه سه ماه پيش نيز دختري را در همان محل مقدس ربوده ، در اصفهان فروخته است .

    سراغ آن دختر مي روند ، او را نيز مي آورند ، و به كانون گرم خانواده شان بر مي گردانند .
    اين عنايت كريمه اهلبيت از سوي روابط عمومي آستانه مقدسه چاپ شده ، به اطلاع شيعيان شيفته و ارادتمندان دلسوخته اين خاندان رسيد .



    ویرایش توسط مدير محتوايي : 24-08-2013 در ساعت 15:23
    امضاء
    إِلَهِي أَنْتَ كَمَا أُحِبُّ فَاجْعَلْنِي كَمَا تُحِبُّ

  2. تشكر



  3. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  4. Top | #32

    عنوان کاربر
    كاربر ويژه
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1181
    نوشته
    12,590
    صلوات
    7
    دلنوشته
    1
    اللّهم عجّل لولیّک الفرج
    تشکر
    20,030
    مورد تشکر
    15,994 در 7,114
    وبلاگ
    34
    دریافت
    0
    آپلود
    1

    kabotar. تشرف به عمره

    کرامت سی و یکم: تشرف به عمره




    حضرت حجه الاسلام والمسلمين آقاي حاج شيخ مهدي فقيه ايماني ، صاحب آثار ارزشمند فراوان فرمودند :

    هنگامي كه كتاب كريمه اهلبيت به دستم رسيد با خواندن بخش كرامات آن ، گريه زيادي كردم . چندي بعد در ماه جمادي الثاني 1417 هـ . به قم مشرف شدم . مطّلع شدم كه كتاب يكي از دوستان دانشمندم به عنوان بهترين كتاب سال انتخاب شده و جوائز ارزنده اي از جمله يك عمره به ا و تعلّق گرفته است .
    يكي از آثار اينجانب به نام < امام امير المومنين علي عليه السلام از ديدگاه خلفا > نيز به تازگي از چاپ درآمده بود . هنگامي كه به حرم مشرف شدم عرض كردم

    < بي بي جان ! كراماتي كه در كتاب كريمه اهلبيت از شما نقل شده است . ممكن است يكي دو تا از آنها خلاف باشد ولي همه اش خلاف نيست و يقيناً بسياري از آنها واقع شده است ، بالأخره معلوم است كه عنايات شما شامل حال متوسلان مي شود . من اين كتاب < امير المومنين عليه السلام از ديدگاه خلفا > را براي دفاع از جد مظلوم شما نوشته ام و از شما جوايز مادي و تبليغي نمي خواهم ، فقط يك عمره به من مرحمت بفرماييد > .
    اين را گفتم و اصرار زيادي كردم .

    هنگامي كه به اصفهان برگشتم ، گفتند يكي از دوستان با شما كار داشت . همان روز آمد و گفت : من سالها پيش براي عمره ثبت نام كرده ام اما حالا كه نوبتم رسيده ، با اين سن و سال قادر به انجام آن نيستم . الحمدلله به حج هم مشرف شده ام با خود فكر كردم كه خوب است چه كسي را به جاي خود بفرستم ، و كسي بهتر از شما به نظرم نرسيد ، لذا مي خواهم اين سفر را بپذيريد .
    گفتم : سعي كنيد خودتان برويد و يا يكي از اقوامتان را بفرستيد و به هر صورت از او خواستم در تصميمش تجديد نظر كند .

    فرداي آن روز تلفن زد و گفت : من هرچه فكر كردم ديدم خودم نمي توانم بروم و بهتر از شما هم كسي را سراغ ندارم . لذا يكي از پسرانم مي آيد تا همراه شما به سازمان حج برويم و فيش به نام شما منتقل شود .
    فردا فيش منتقل شد و در ظرف يك هفته با عنايت حضرت معصومه _ سلام الله عليها _ به عمره مشرف شدم .




    ویرایش توسط مدير محتوايي : 24-08-2013 در ساعت 15:23
    امضاء
    إِلَهِي أَنْتَ كَمَا أُحِبُّ فَاجْعَلْنِي كَمَا تُحِبُّ

  5. تشكر


  6. Top | #33

    عنوان کاربر
    كاربر ويژه
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1181
    نوشته
    12,590
    صلوات
    7
    دلنوشته
    1
    اللّهم عجّل لولیّک الفرج
    تشکر
    20,030
    مورد تشکر
    15,994 در 7,114
    وبلاگ
    34
    دریافت
    0
    آپلود
    1

    kabotar. تشرف به حج

    کرامت سی و دوم: تشرف به حج



    آيت الله تجليل از شخصيتهاي برجسته حوزه علميه قم مي فرمود : در سال 1339 ش . زمين تهيه كرده بودم ، چون منزلي به صورت رايگان در اختيارم قرار گرفت ، احساس كردم مستطيع هستم ، در صدد برآمدم كه آن زمين را بفروشم و با پول آن به حج مشرف شوم ، ولي مشتري پيدا نمي شد .

    يكي از دوستان پيشنهاد كرد كه براي حلّ اين مشكل چهل روز زيارت عاشورا بخوانم . حدود ده روز خواندم ، شبي در عالم رويا ديدم كه حرم رسول اكرم (صلی الله علیه و آله
    ) بالاي حرم حضرت معصومه عليها السلام قرار دارد .
    چون از خواب بيدار شدم خوابم را چنين تعبير كردم كه من چون در قم زندگي مي كنم بايد از طريق حضرت معصومه عليها السلام به ائمه اطهار عليهم السلام متوسل شوم ، زيرا او نماينده اهلبيت در قم مي باشد و من از اين نكته غفلت داشتم .

    روز بعد متن زيارت عاشورا را در منزل زير آسمان خواندم و براي صد بار لعن و صد بار سلام به حرم حضرت معصومه مشرف شدم و پيش روي حضرت نشستم و لعن ها و سلامها را خواندم .

    هنگامي كه از حرم بيرون آمدم يك نفر به من رسيد و گفت : شنيده ام شما زميني داريد آيا آن را مي فروشيد ؟ گفتم : بلي ، همانجا معامله انجام شد ، فرداي آن روز وجه آن را به منزل آورد و وسيله تشرف به حج فراهم گرديد .



    ویرایش توسط مدير محتوايي : 24-08-2013 در ساعت 15:24
    امضاء
    إِلَهِي أَنْتَ كَمَا أُحِبُّ فَاجْعَلْنِي كَمَا تُحِبُّ

  7. تشكر


  8. Top | #34

    عنوان کاربر
    كاربر ويژه
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1181
    نوشته
    12,590
    صلوات
    7
    دلنوشته
    1
    اللّهم عجّل لولیّک الفرج
    تشکر
    20,030
    مورد تشکر
    15,994 در 7,114
    وبلاگ
    34
    دریافت
    0
    آپلود
    1

    kabotar. توفیق تشرف به حج

    کرامت سی و سوم: توفیق تشرف به حج به خاطره ادب به حضرت معصومه




    دو تن از وعاظ برجسته آذربايجان كه از دوستان نزديك نگارنده و اينك مقيم تهران هستند ، در دوران گذشته عازم حج بودند و دستگاه هاي امنيتي براي آنها مشكل ايجاد كرده بود و از رفتن آنها جلوگيري مي كرد . تا آخرين روز پروازهاي حج فرا رسيد .

    اين دو روحاني كه تلاشهاي خود را براي رفع مانع سازمان امنيت بي نتيجه ديدند ، به قم آمدند تا مشكل خود را با يكي از مراجع آن روز در ميان بگذارند . آن مرجع والا مقام يادداشتي به يكي از نمايندگان مجلس سنا ، موسوم به احمد خان بهادري مرقوم فرمودند تا براي رفع مشكل آنها اقدام نمايد .

    اين دو روحاني با شتابي هرچه تمامتر به سوي تهران عزيمت نمودند تا پيش از انقضاي وقت اداري خود را به تهران برسانند ، بلكه بتوانند با آخرين پرواز توفيق تشرف به حرمين شريفين را پيدا كنند .

    وقتي به حدود منظريه مي رسند متوجه مي شوند كه در اثر شتابزدگي از تشرف به حرم كريمه اهلبيت غفلت نموده اند . تصميم مي گيرند كه برگردند ، ولي مي ترسند كه تا پايان وقت اداري به تهران نرسند و از تشرف به سرزمين وحي محروم شوند و لذا مدتي گفتگو مي كنند ، به اين نتيجه مي رسند كه مسافرت قم بدون زيارت حضرت معصومه عليها السلام كمال بي ادبي است ، ما بايد به زيارت بي بي مشرف شويم ، اگر از عنايت بي بي بتوانيم به موقع به تهران برسيم زهي سعادت ، و اگر نتوانستيم و از حج محروم شديم ، لا اقل اين بي ادبي را به ساحت مقدس حضرت معصومه مرتكب نشويم .

    و لذا از همانجا ماشين را سر و ته مي كنند و با يك دنيا اخلاص به عتبه بوسي حضرت معصومه عليها السلام مشرف مي شوند . در اثناي زيارت مي بينند كه سناتور بهادري نيز مشغول زيارت است ، همانجا يادداشت را تقديم مي كنند ، آن شادروان نيز دستنويس آن مرجع گرانقدر را بر ديده مي نهد و همانجا دستور حلّ مشكل را صادر مي كند . و بدين سان از بركت عنايت حضرت معصومه عليها السلام آن دو روحاني با اخلاص به مقصود خود نايل مي شوند و به طواف كعبه مقصود توفيق مي يابند .

    اين دو روحاني گرانمايه اگر ادب به خرج نمي دادند و براي عتبه بوسي آستان مقدس حضرت معصومه عليها السلام مراجعت نمي كردند ، با توجه به اين كه شخص مورد نظر در تهران نبود و آن آخرين روز پروازهاي حج بود از زيارت خانه خدا محروم مي شدند .




    ویرایش توسط مدير محتوايي : 24-08-2013 در ساعت 15:25
    امضاء
    إِلَهِي أَنْتَ كَمَا أُحِبُّ فَاجْعَلْنِي كَمَا تُحِبُّ

  9. تشكر


  10. Top | #35

    عنوان کاربر
    كاربر ويژه
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1181
    نوشته
    12,590
    صلوات
    7
    دلنوشته
    1
    اللّهم عجّل لولیّک الفرج
    تشکر
    20,030
    مورد تشکر
    15,994 در 7,114
    وبلاگ
    34
    دریافت
    0
    آپلود
    1

    kabotar. توفیق تشرف به حج ، به عنایت حضرت معصومه

    کرامت سی و چهارم: توفیق تشرف به حج، به عنایت حضرت معصومه





    يكي از دوستان فرمودند يكي از علماي نجف اشرف به نام آقاي حاج سيد محسن يزدي ، كه اينك از اساتيد بزرگوار قم هستند ، مورد عنايت حضرت معصومه _ سلام الله عليها _ قرار گرفته اند ، شماره تلفن ايشان را به بنده مرحمت فرمودند ، از خدمتشان جويا شدم ، فرمودند :

    بزرگترين سرمايه ما محبت اين خاندان است ، همواره مشتاق بوديم و هستيم كه در كنف حمايت اين خاندان زندگي كنيم ، زير سايه اين خاندان محشور شويم ، لحظه اي از اين خاندان دور نباشيم .

    هنگامي كه ما را از محضر مقدس مولاي متقيان صلوات الله عليه با اكراه و عدم رغبت بيرون كردند ، تلاش فراوان كرديم ، كه باقي بمانيم ولي مفيد نشد . و به مصداق آيت جليله :

    ( قُلْ لَنْ يُصيبَنا اِلّا ما كَتَبَ اللهُ لَنا ) : < بگو به ما نمي رسد جز آنچه براي ما نوشته > .(سوره توبه ، آيه 51 . ) آنچه كِلك قضا در حق ما نوشته بود انجام شد و ما به عشّ آل محمد و جوار عمه مكرمه مان حضرت معصومه عليها السلام پناه آورديم .

    بسيار مشتاق بوديم كه به زيارت حضرت ثامن الحجج مشرف شويم ، ولي وضع مالي ما اجازه نمي داد كه با همه اعضاي خانواده مشرف شويم ، تصميم گرفتيم با تعدادي از بچه ها مشرف شويم و تعداد ديگر را به سفر بعدي موكول كنيم .

    روز پنجشنبه اي پس از اتمام درس ، تصميم گرفتم به بانك صادرات رفته ، و مختصر پس اندازي را كه در آنجا داشتم بگيرم و سراغ بليط بروم . به محضر مقدس حضرت معصومه _ سلام الله عليها _ شرفياب شدم و عرضه داشتم : اي دختر موسي بن جعفر ، ما هنگامي كه در نجف اشرف بويم ، هر حاجتي داشتيم از پدر بزرگوار شما مي گرفتيم ، اكنون دست ما به ايشان نمي رسد ، به شما پناهنده ايم ، الآن موسم حج است و ما مشتاق حرمين شريفين هستيم .
    اين را گفتم و از حرم بيرون آمدم ، به بانك صاردات رفتم ، آقايي را در بانك صادرات ديدم ، گفت : شما اينجا هستيد ؟ گفتم شما مي خواستيد من زير زمين باشم ، نه ، روي زمين هستم . گفت : مقصود من اين نبود ، قصدم اين است كه چرا در اين ايام كه موسم حج است قصد تشرف نداريد ؟!

    گفتم : من كجا ، و مكه كجا ؟ گفت : نه ؟ شما حتماً بايد به مكه مشرف شويد .
    گويي آب سردي به سرم ريخت ، در خودم فرو رفتم و گفتم : فعلاً عازم مشهد هستم . گفت : نه ، مشهد نرويد ، براي مكه دير مي شود . مشهد را هميشه مي توان رفت . فردا جمعه است ، صبح شنبه برو تهران ، فلان اداره ، طبقه چهارم ، پيش فلاني ، عكس و شناسنامه و فتوكپي شناسنامه و ديگر مدارك را نيز با خودت ببر . گفتم : مسخره مي كني ؟ گفت : نه حتماً برويد و مشهد را بگذاريد براي بعد .

    از همانجا به عمه مكرمه خطاب كردم و گفتم : اي دختر باب الحوائج به همين راحتي ؟!
    صبح شنبه مدارك لازم را برداشتم ، به تهران رفتم ، آن اداره را پيدا كردم ، به سرعت از پلّه ها بالا رفتم و به اطاق مورد نظر رسيدم .
    تا چشمش به من افتاد ، گفت : آري ، روز پنجشنبه كسي را مي خواستيم ، آقايي را معرفي كردند ، ديگر نيازي نيست .

    فقط خدا مي داند كه چه حالي به من دست داد . با خود گفتم : مكه كه هيچ ، از مشهد هم بازمانديم .
    ديگر توان پايين آمدن از پلّه ها را نداشتم ، به سختي از پلّه ها پايين آمدم ، راهرو همكف ساختمان را پيمودم ، درِ خروجي را باز كردم كه بيرون بيايم ، آقايي مرا صدا زد و گفت كه : فلاني شما هستيد ؟ گفتم : آري ، گفت : بيا بالا .

    گفتم : من همين الآن بالا بودم ، گفتند كه ديگر احتياج نيست .
    گفت : نه ، شما بياييد بالا . گفتم : من كه مطرود شدم ، ديگر براي چه بيايم ؟ گفت : نه حتماً تشريف بياوريد بالا .
    با زحمت فراوان بالا رفتم ، معذرت خواستند و به ايشان گفتند : آن مداركي را كه روز پنجشنبه از آن آقا گرفته ايد پس بدهيد و مدارك اين آقا را بگيريد .
    سپس به من گفتند كه زود وقت كلاسها را تعيين كنيد و برنامه هاي خود را شروع كنيد . همانجا وقت تعيين شد و ما به آموزش مسائل حج پرداختيم و رهسپار سرزمين وحي شديم .

    اين سفر يكي از سفرهاي پر بار ما بود ، توفيقاتي را كه در آن سفر داشتيم ، در هيچ سفر ديگري به ياد ندارم .




    ویرایش توسط مدير محتوايي : 24-08-2013 در ساعت 15:26
    امضاء
    إِلَهِي أَنْتَ كَمَا أُحِبُّ فَاجْعَلْنِي كَمَا تُحِبُّ

  11. تشكر


  12. Top | #36

    عنوان کاربر
    كاربر ويژه
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1181
    نوشته
    12,590
    صلوات
    7
    دلنوشته
    1
    اللّهم عجّل لولیّک الفرج
    تشکر
    20,030
    مورد تشکر
    15,994 در 7,114
    وبلاگ
    34
    دریافت
    0
    آپلود
    1

    kabotar. تشرف به حج، به عنایت حضرت معصومه

    کرامت سی و پنجم: تشرف به حج، به عنایت حضرت معصومه




    آيت الله حاج سيد محمد علي روحاني كه از ائمه جماعت مسجد امام حسن عسكري عليه السلام مي باشند و از هر جهت مهذّب و موثّق هستند نقل فرمودند كه در عهد قديم يكي از ائمه جماعت مسجد امام به من پيغام داد كه به ايشان سري بزنم . بعد از نماز با ايشان ملاقات ركدم ، گفت : من امسال تصميم گرفتم به حج بروم ولي به هر دري زدم درست نشد . آيا شما مي توانيد با رئيس ملاقات كنيد و از سهميه اوقاف ، حج من درست شود ؟

    گفتم : به هيچ وجه اين كار صحيح نيست ، اگر شما از سهميه اوقاف به حج برويد ، بعد از مراجعت رئيس اوقاف به ديدن شما مي آيد و كلي به شخصيت شما لطمه مي رسد ، چند مورد ديگر را يادآور شد و من توضيح دادم كه هيچكدام از اينها صحيح نيست .

    قدم زنان از مسجد بيرون آمديم ، هنگامي كه چشم ما به گنبد مطهر حضرت معصومه _ سلام الله عليها _ افتاد به ايشان گفتم : من و شما زير سايه اين بي بي زندگي مي كنيم ، پدران من و شما نيز زير سايه اين بزرگوار عمر خود را با عزت سپري كردند و رفتند ، بيا هردو به اين بزرگوار متوسل بشويم و نذر كنيم كه اگر از بركات بي بي امسال به حج مشرف شديم ، يك عمره مفرده به نيابت اين بي بي به جاي آوريم . ايشان نيز پذبرفتند .

    در مسير خود به سوي منزل ، از مقابل مسجد محمديه عبور مي كردم ، ديدم در آنجا مجلس فاتحه اي هست ، وارد مسجد شدم ، دامادِ يكي از مراجع تقليد در آنجا حضور داشت ، به من اشاره نمود كه با شما كاري دارم .

    هنگامي كه از مجلس برخاستم با او ديدار كردم ، گفت : مايل هستيد امسال به مكه مشرف شويد ؟ گفتم : بلي ، ولكن دو نفر هستيم . گفت : مانعي ندارد ، اين شماره شما ، و اين شماره رفيق شما . فردا به حج و زيارت مراجعه كنيد پاسپورت خود را دريافت كنيد .

    از همانجا مستقيم به منزل آن آقا رفتم و گفتم : اين شماره شماست ، حضرت معصومه _ سلام الله عليها _ عنايت فرمودند .




    ویرایش توسط مدير محتوايي : 24-08-2013 در ساعت 15:27
    امضاء
    إِلَهِي أَنْتَ كَمَا أُحِبُّ فَاجْعَلْنِي كَمَا تُحِبُّ

  13. تشكر


  14. Top | #37

    عنوان کاربر
    كاربر ويژه
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1181
    نوشته
    12,590
    صلوات
    7
    دلنوشته
    1
    اللّهم عجّل لولیّک الفرج
    تشکر
    20,030
    مورد تشکر
    15,994 در 7,114
    وبلاگ
    34
    دریافت
    0
    آپلود
    1

    kabotar. تشرف به قم، به عنایت حضرت معصومه

    کرامت سی و ششم: تشرف به قم، به عنایت حضرت معصومه



    آيت الله حاج آقا عزّالدين زنجاني كه از شخصيتهاي برجسته جهان تشيع ، و مقيم مشهد مقدس هستند ، مي فرمايند : در دوران سياه رضاخان از فشارهاي شديدي كه براي روحانيون ايجاد كرده بودند ، محدوديت استفاده از لباس مقدس روحانيت بود ، تنها كساني مجاز به گذاشتن عمامه بودند كه امتحان بدهند و تصديق داشته باشند . من در آن هنگام به سن ّ تكليف نرسيده بودم ، ولي امتحان داده تصديق گرفته بودم در عين حال مورد تعرض مأموران شهرباني قرار مي گرفتم ، لذا در يكي از مسافرتها كه در محضر پدر بزرگوارم به مشهد مقدس سفر كرده بودم ، مأمورين شهرباني به جرم عمامه داشتن مرا جلب كردند ، ولي چون رئيس شهرباني اهل زنجان بود مرا آزاد كرد .

    يكي از آرزوهاي قلبي من اين بود كه براي ادامه تحصيل به حوزه علميه قم مشرف شوم ، ولي به خاطر همين فشار و برخي ملاحظات ديگر پدرم راضي نمي شد .
    به خود حضرت معصومه عليها السلام متوسل شدم تا راه رفتن به قم به رويم گشوده شود .

    شبي براي عيادت پسر عمه ام به منزل عمه ام رفته بودم ، اواخر شب كه به منزل بر مي گشتم ، سعي مي كردم در تاريكي حركت كنم تا مأمورين شهرباني متوجه نشوند ولي متأسفانه خود رئيس شهرباني كه بسيار مرد خبيثي بود ، از دور مرا ديد ، به سراغم آمد ، خودم را معرفي كردم ولي اعتنا نكرد و مرا به دست پاسباني سپرد تا شبانه به جرم معمم بودن راهي زندان نمايد .
    در اثناي راه يكي از آشنايان مرا ديد و از گرفتاري من آگاه شد ، شب را در زندان سپري كردم ، روز بعد با تلاش شوهر عمه ام آزاد شدم .

    به منزل كه آمدم مجدداً رئيس شهرباني پيغام داد ، كه از اين به بعد حق استفاده از لباس مقدس روحانيت را نداريد . و بايد لباس متحدالشكل بپوشيد .

    پذيرفتن اين جهت براي خانواده ما ، به ويژه براي پدرم بسيار سخت بود و لذا به من فرمود : براي رهايي از اين فشار خوب است كه به قم بروي . شما كه علاقه داشتيد به قم برويد ، حالا كه چنين شد من نيز راضي هستم .

    و اينگونه توسل به حضرت معصوهه عليها السلام تاثير سريع نمود ، هر چند ظاهر قضيّه خوش آيند نبود ولي نتيجه بسيار با ارزشي براي من داشت ، و آرزوي قلبي ام برآورده شد .

    (ماهنامه کوثر ، شماره 5 ص 10 . )



    ویرایش توسط مدير محتوايي : 24-08-2013 در ساعت 15:28
    امضاء
    إِلَهِي أَنْتَ كَمَا أُحِبُّ فَاجْعَلْنِي كَمَا تُحِبُّ

  15. تشكر


  16. Top | #38

    عنوان کاربر
    كاربر ويژه
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1181
    نوشته
    12,590
    صلوات
    7
    دلنوشته
    1
    اللّهم عجّل لولیّک الفرج
    تشکر
    20,030
    مورد تشکر
    15,994 در 7,114
    وبلاگ
    34
    دریافت
    0
    آپلود
    1

    kabotar. توفیق طلبه شدن، به عنایت حضرت معصومه

    کرامت سی و هفتم: توفیق طلبه شدن، به عنایت حضرت معصومه




    يکي از طلاب فاضل ، در يک خانواده متديّن و روشنفکر تربيت شده ، در حدود 17 سال پيش تصميم گرفته که طلبه شود ، همه اعضاي خانواده با تصميم او به شدّت مخالفت نموده اند . او که تصميمش بسيار جدّي بود ، با هر زحمتي بوده پدر و مادر را راضي کرده ، راهي حوزه عمليه قم شده است .
    نظر به اين که آن ايّام وسط سال تحصيلي بوده ، شوراي مديريت به او پذيرش نداده است .

    او چندين معرّفي نامه از علماي بزرگ شهر خود براي مسوولين حوزه آورده بود ، اين معرّفي نامه را به مسوولين امور حوزه ارائه داده ، ولي مورد توجّه آقايان قرار نگرفته است . او تصوّر مي کرد به مجرّد ورود به حوزه با آغوش باز شورا روبرو خواهد شد ، از اين رخداد شديدا متاثّر شده شبي چند با مشکلات طاقت فرسا در قم بيتوته کرده ، هنگامي که دستش از همه جا کوتاه شده و حوصله اش به کلّي تنگ شده ،به حرم مطهّر بي بي مشرّف شده ، با عبارات درشت و رفتاري ناهنجار به آن حضرت عرضه داشته: همه ايل و تبارم با طلبه شدن من مخالف بودند، با چه زحمتي آنها را قانع کرده ، به حريم شما پناه آوردم ، شما نيز با من چنين رفتار فرموديد!!

    يکي از مسوولين حوزه که به نامه هاي توصيه ايشان وقعي ننهاده بود ، با او مصادف مي شود و با صميميّت و محبّت خاصّي به او پذيرش مي دهد ، برنامه درس و محلّ سکونتش به راحتي فراهم مي شود ، در مدّت کوتاهي پيشرفتهاي فراواني از عنايات بي بي نصيبش مي گردد .




    ویرایش توسط مدير محتوايي : 24-08-2013 در ساعت 15:29
    امضاء
    إِلَهِي أَنْتَ كَمَا أُحِبُّ فَاجْعَلْنِي كَمَا تُحِبُّ

  17. تشكر


  18. Top | #39

    عنوان کاربر
    كاربر ويژه
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1181
    نوشته
    12,590
    صلوات
    7
    دلنوشته
    1
    اللّهم عجّل لولیّک الفرج
    تشکر
    20,030
    مورد تشکر
    15,994 در 7,114
    وبلاگ
    34
    دریافت
    0
    آپلود
    1

    kabotar. تشرف به کربلای معلی

    کرامت سی و هشتم: تشرف به کربلای معلی



    دوست ارجمندم سلاله الاطياب حجّه الاسلام آقاي حاج سيّد محسن مهدوي فرمودند : دوستان دسته دسته به کربلا مي رفتند ، من نيز شديداً علاقمند بودم که سعادت تشرّف به حرم مطهّر سالار شهيدان را داشته باشم ولي به هيچوجه مقدّمات آن فراهم نبود .

    ماه ذيحجّه ( 1418 هـ . ) از راه رسيد و موسم زيارتي عرفه نزديک شد ، يادآوري عنايات خاصّ خداوند منّان در مورد زائران سالار شهيدان در روز عرفه ، هر لحظه در دلم کشش بيشتري ايجاد کرد و حسرت زيارت روز عرفه دلم را به خود مشغول نمود .

    به حرم مطهّر عمّه جان مشرّف شدم و تقاضا کردم که مقدّمات اين سفر روحاني فراهم شود و من نيز سعادت آن را داشته باشم که پيشاني بر آستان ملک پاسبان سرور جوانان بهشت بسايم .

    از حرم بيرون آمدم به سوي منزل مي رفتم ، يکي از آشنايان که مدير کاروان بود و کاروانهاي حسيني را به حرم مطهّر امام حسين عليه السلام مي برد ، با من مواجه شد ، ورقه اي به من داد که مربوط به کيفيت ثبت نام براي تشرّف به کربلا بود ، آن را به فال نيک گرفتم و گفتم انشاء الله تقاضايم مورد پذيرش حضرت معصومه عليها السلام قرار گرفته واين برگ دعوت است .

    مقدّمات سفر يکي پس از ديگري فراهم شد ، موانع سفر يکي پس از ديگري رفع شد و سرانجام به کاروان حسيني پيوستم و شب عرفه پيشاني بر آستان مقدّس امام حسين عليه السلام نهادم .





    ویرایش توسط مدير محتوايي : 24-08-2013 در ساعت 15:30
    امضاء
    إِلَهِي أَنْتَ كَمَا أُحِبُّ فَاجْعَلْنِي كَمَا تُحِبُّ

  19. تشكر


  20. Top | #40

    عنوان کاربر
    كاربر ويژه
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1181
    نوشته
    12,590
    صلوات
    7
    دلنوشته
    1
    اللّهم عجّل لولیّک الفرج
    تشکر
    20,030
    مورد تشکر
    15,994 در 7,114
    وبلاگ
    34
    دریافت
    0
    آپلود
    1

    kabotar. تشرف به کربلای معلی، به عنایت حضرت معصومه

    کرامت سی و نهم: تشرف به کربلای معلی، به عنایت حضرت معصومه




    دوست دانشمندم حجه الاسلام و المسلمين جناب آقاي سبزواري داستان تشرّفش را در سال 1418 هـ . به عتبات عاليات چنين تشريح مي کند :

    گذر نامه با مشکلات خودش فراهم شد ، هزينه رفتن فراهم نمي شد . کاري کردم که شايد هيچکس آن را انجام نداده است . چندين بار به حرم مطهّر مشرّف شدم ، صفحه سفيد گذرنامه را باز کردم و روي شبکه ضريح گذاشتم ، گفتم : عمّه جان اينجا جاي امضاي شماست ، اگر امضا کرديد مي رويم والاّ نه .

    چندين بار اين کار تکرار شد ، تا جايي که گفتم : ديگر گذرنامه را با خود نبرم ، گويا درست نمي شود .
    بالاخره يک ديگر هم رفتم و همان کار را تکرار کردم و اين دفعه به امضاي بي بي رسيد ، همه کارها درست شد و به نيکوترين وجهي به عتبات عاليات مشرّف شديم ، وله الشّکر .



    ویرایش توسط مدير محتوايي : 24-08-2013 در ساعت 15:31
    امضاء
    إِلَهِي أَنْتَ كَمَا أُحِبُّ فَاجْعَلْنِي كَمَا تُحِبُّ

  21. تشكر


صفحه 4 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi