صفحه 5 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 41 تا 50 , از مجموع 58

موضوع: ۞*۞کرامات حضرت معصومه (سلام الله علیها)۞*۞

  1. Top | #41

    عنوان کاربر
    كاربر ويژه
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1181
    نوشته
    12,590
    صلوات
    7
    دلنوشته
    1
    اللّهم عجّل لولیّک الفرج
    تشکر
    20,030
    مورد تشکر
    15,994 در 7,114
    وبلاگ
    34
    دریافت
    0
    آپلود
    1

    kabotar. تشرف به مشهد مقدس و مهیا شدن مکان، به عنایت حضرت معصومه

    کرامت چهلم: تشرف به مشهد مقدس و مهیا شدن مکان، به عنایت حضرت معصومه




    آقاي شيخ عبدالله موسياني مي گويد : در يک فصل زيارتي عازم مشهد مقدّس بوديم و مي دانستيم که در آن ايّام در مشهد منزل به سختي پيدا مي شود . به حرم مطهّر حضرت معصومه عليها السلام مشرّف شديم و عرضه داشتيم : ما عازم عتبه بوسي برادر بزرگوارتان هستيم ، در مورد منزل ، خودتان عنايتي بفرماييد .

    وقتي به مشهد مقدّس رسيديم ، معلوم شد که واقعاً منزل به سختي پيدا مي شود . هنگامي که در نزديکي حرم از تاکسي پياده مي شديم ، جواني از داخل کوچه بيرون آمد و گفت : منزل مي خواهيد ؟ گفتيم : بلي . ما را به داخل خانه اش راهنمايي کرد و اطاق بزرگ و خوبي را در اختيار ما گذاشت و ما را براي نهار دعوت کرد .

    پس از تشرّف به حرم و زيارت و نماز ، نهار را با آنها خورديم . صبح روز بعد از ما پرسيدند : چند روز در اينجا هستيد ؟ گفتيم : ده روز ، گفتند : ما عازم تهران هستيم ، شما روزي که خواستيد برويد کليد در را به همسايه مان آقاي رضوي( يا رضواني ) تحويل دهيد .

    پرسيديم : کرايه منزل چه مي شود ؟ گفتند : صحبت آن شده است .
    ما تصوّر کرديم که منظور ايشان اين است که مبلغِ آن را به همسايه اي که بايد کليد را از ما تحويل بگيرد ، گفته اند .

    چند روز گذشت ، همسايه آمد و گفت من رضوي ( يا رضواني ) هستم ، شما هر وقت خواستيد به قم برويد ، کليد را در داخل اطاق پشت آيينه بگذاريد . پرسيدم : کرايه چه مي شود ؟ گفت : در مورد کرايه به من چيزي نگفته اند .
    روز دهم که سراغ بليط رفتيم ، معلوم شد که چند روز پش مي بايست بليط تهيّه مي کرديم .
    صاحب ماشيني که ماشين خود را در نزديکي منزل ما پارک مي کرد، از داستان ما مطّلع شد، گفت : من فردا شما را مي فرستم .

    روز بعد ما را به گاراژ برد و به مسوول دفتر گفت : اينها از ما هستند و عازم قم مي باشند ، او نيز بهترين صندليهاي ماشين قم را به ما داد . معلوم شد که اياب و ذهاب و اقامت ما از طرف حضرت معصومه عليها السلام برنامه ريزي شده است .

    (فروغي از کوثر ص 56 . )



    ویرایش توسط مدير محتوايي : 24-08-2013 در ساعت 15:32
    امضاء
    إِلَهِي أَنْتَ كَمَا أُحِبُّ فَاجْعَلْنِي كَمَا تُحِبُّ

  2. تشكرها 5

    فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* (16-12-2011), نرگس منتظر (08-11-2011), سیده (16-12-2011)


  3. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  4. Top | #42

    عنوان کاربر
    كاربر ويژه
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1181
    نوشته
    12,590
    صلوات
    7
    دلنوشته
    1
    اللّهم عجّل لولیّک الفرج
    تشکر
    20,030
    مورد تشکر
    15,994 در 7,114
    وبلاگ
    34
    دریافت
    0
    آپلود
    1

    shamee مهیا شدن بلیط برای تشرف به مشهد مقدس، به عنایت حضرت معصومه

    کرامت چهل و یکم: مهیا شدن بلیط برای تشرف به مشهد مقدس، به عنایت حضرت معصومه



    دوست ارزشمندم آقاي حاج سيد محسن مهدوي فرمودند : يکبار هم عازم مشهد بودم بليط پيدا نمي شد ، به آژانس هواپيمايي رفتم و اصرار کردم ، گفت : بهيچ وجه براي روز مورد نظر شما جا پيدا نمي شود ، به حرم مطهّر حضرت معصومه _ سلام الله عليها _ رفتم و عرض کردم بي بي جان ! من مي خواهم به زيارت برادر بزرگوارتان مشرّف شوم ، وسيله آن را خود شما فراهم نماييد .
    از حرم بيرون آمدم ، يکبار ديگر به آژانس مراجعه کردم ، دگمه کامپيوتر را زد، گفت : همين الآن جاي دو نفر باز شد ، گفتم : همان دو بليط را به ما بدهيد . بليط را گرفتم و با خانواده رهسپار سرزمين اقدس شديم .

    ايشان مي گفت : در يک سفر ديگر به مشهد ، ايّام زيارتي بود و دوستاني که از مشهد مي آمدند از کمبود جا سخن مي گفتند ، به حرم بي بي مشرّف شدم و عرض کردم : بي بي جان ! من با خانواده مشرّف هستم ، مي گويند ازدحام زياد است ، در نزديکي حرم جايي براي ما منظور فرماييد و اگر مجّاني باشد بهتر است .

    به مشهد مقدّس رسيديم ، در بازار سرشور دنبال جا بوديم ، يادم آمد که از يکي از دوستان مي توان راهنمايي خواست ، به ايشان تلفن کردم ، گفت : تصادفا طبقه زيرزمين ما خالي است ، به منزل او رفتيم و از عنايات بي بي چند روز در آنجا با کمال آسايش اقامت نموديم .


    ویرایش توسط مدير محتوايي : 24-08-2013 در ساعت 15:33
    امضاء
    إِلَهِي أَنْتَ كَمَا أُحِبُّ فَاجْعَلْنِي كَمَا تُحِبُّ

  5. تشكرها 4


  6. Top | #43

    عنوان کاربر
    كاربر ويژه
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1181
    نوشته
    12,590
    صلوات
    7
    دلنوشته
    1
    اللّهم عجّل لولیّک الفرج
    تشکر
    20,030
    مورد تشکر
    15,994 در 7,114
    وبلاگ
    34
    دریافت
    0
    آپلود
    1

    shamee برو به توليت بگو وسايل مسافرت شما را به مشهد مقدّس تامين کند!

    کرامت چهل و دوم: تشرف به مشهد مقدس، به عنایت حضرت معصومه





    حضرت حجّه الاسلام و المسلمين آقاي احمدي يزدي فرمودند : يک روحاني پيرمردي در عالم رويا خدمت حضرت معصومه _ سلام الله عليها _ مي رسد ، حضرت مي فرمايد : برو به توليت بگو وسايل مسافرت شما را به مشهد مقدّس تامين کند.

    او نيز به خدمت توليت مي رسد و پيام بي بي را به ايشان مي رساند ، ايشان علايم صدق را در اين پيام احساس مي کند و بلافاصله دستور مي دهد بليط هواپيما گرفته شود و مقدّمات مسافرت ايشان فراهم گردد.




    ویرایش توسط مدير محتوايي : 24-08-2013 در ساعت 15:34
    امضاء
    إِلَهِي أَنْتَ كَمَا أُحِبُّ فَاجْعَلْنِي كَمَا تُحِبُّ

  7. تشكرها 4


  8. Top | #44

    عنوان کاربر
    كاربر ويژه
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1181
    نوشته
    12,590
    صلوات
    7
    دلنوشته
    1
    اللّهم عجّل لولیّک الفرج
    تشکر
    20,030
    مورد تشکر
    15,994 در 7,114
    وبلاگ
    34
    دریافت
    0
    آپلود
    1

    shamee تشرف به مشهد مقدس، به عنایت حضرت معصومه

    کرامت چهل و سوم: تشرف به مشهد مقدس، به عنایت حضرت معصومه



    آقاي سبزواري مي گفت : برادرم به حج رفته بود ، شب شهادت امام باقر عليه السلام بود که به حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) مشرّف شدم ، صبح روز بعد در ماشين يکي از دوستان بوديم ، گفت : برويم حرم ، چون من وضو نداشتم موافقت نکردم .

    آرام آرام رفتيم تا نزديک حرم رسيديم ، ايشان گفت : من در ظرف 5 دقيقه سلامي عرض کنم . من که قصد زيارت نداشتم ، وارد رواق شدم ، به جهت بي وضو بودن خجالت کشيدم که نزديک ضريح بروم ، از کفشداري کمي جلوتر رفتم و از همانجا به آقا امام زمان عليه السلام متوسّل شدم ، حال خوشي پيدا کردم ، به حدّي که دلم نمي خواست از حرم مطهّر بيرون بروم . آن دوست هم که دلش مي خواست بيشتر در حرم بماند ، آن طرف مشغول بود .

    در آن ايّام شديداً پايم درد مي کرد ، قادر به نشستن در اتوبوس ، قطار و يا ماشين شخصي نبودم .
    به عمّه جان عرض کردم : من که به مکّه و مدينه نرفته ام ، تازه از مشهد آمده ام ، ولي مايلم به مشهد مقدّس مشرّف شوم ، نه قدرت جسمي دارم ، نه قدرت مالي، و نه خانواده موافقت مي کند . اگر شما عنايت کنيد وسيله رفتن من فراهم شود و من شب عرفه ، و روز عرفه و عيد قربان در محضر برادر بزرگوارتان باشم بسيار خوب مي شود . با دلي محکم خواسته ام را عرض کردم ، و همانجا احساس کردم که حاجتم روا شد و تقاضايم به هدف اجابت رسيد .

    شب به منزل آمدم ، گفتند : کسي از خارج کشور به ايران زنگ زده و اين پاکت را براي شما حواله کرده است . باز کردم ديدم مقداري پول است .
    به خانواده گفتم : من امروز در حرم از عمّه جان خواستم واين حواله مشهد است . من مي خواهم مشهد بروم .
    وقتي ايشان اين قضيّه را ديد متحيّر شد و ديگر چيزي نگفت .

    به دوستي در تهران زنگ زدم ، گفت : شما هر ساعتي بخواهي من برايت بليط هواپيما مي گيرم . گفت : هر وقت آمدي درست مي شود .
    مهيّا شدم به حرم رفتم ، از بي بي فاطمه معصومه (عليها السلام) تشکّر کردم و گفتم : من هواپيماي روسي نمي خواهم ، فقط هواپيماي هما ، آنهم جلو باشد و کنار شيشه . و اگر اين سفر مورد عنايت شما هست ، تا تهران هم وسيله خوبي فراهم شود .

    از حرم بيرون آمدم با اوّلين تاکسي که آماده حرکت بود و منتظر يک نفر بود ، به اوّل اتوبان تهران رفتم ، از دلم گذشت که اي کاش ماشيني فراهم شود که مرا تا ميدان آزادي ببرد ، تا ديگر در ترمينال علاّف نشوم .
    چند دقيقه بعد يک تويوتاي تميز جلو پايم ترمز کرد و گفت : کجا ؟ گفتم : تهران ، چند مي بري ؟ گفت که اوّلاً مسير ما به ميدان آزادي است ، ثانياً هر چه دلت خواست بده . ا ين هم يک نشانه شد و با اين ماشين راحت تا نزديک فرودگاه رفتيم.
    دوستم را ديدم که منتظر من است ، گفت : ساعت يک پرواز است . گفتم : با چه هواپيمايي ؟ گفت : توپولف . گفتم : نمي خواهم . گفت : اين هم به راحتي گير نمي آيد .

    گفتم : من از بي بي چيز ديگر خواستم .
    پليس مربوطه آمد ، با من دست داد . گفت : مشکلي هست ؟ آن دوست ما موضوع را مطرح کرد ، ايشان گفت : برو آنجا ، از هواپيماي خودمان بگير .
    رفت و برگشت ، بليطي را به من داد و گفت : آقا سيّد اين هم چيزي که مي خواستي ، ايران اير ، قسمت جلو و کنار شيشه . پس برويم نهار بخوريم .
    نهار صرف شد و به راحتي مشرّف شديم و عصر همان روز به حرم مطهّر شرفياب شدم و عرض کردم : آقا ، ما با عنايت خواهر بزرگوارتان آمديم ، خود نمي توانستيم که بياييم .

    سه روز بعد با همان هواپيما برگشتيم و بسيار خوش گذشت البتّه در مواقعي ناز بچه سيّدها را مي خرند .




    ویرایش توسط مدير محتوايي : 24-08-2013 در ساعت 15:35
    امضاء
    إِلَهِي أَنْتَ كَمَا أُحِبُّ فَاجْعَلْنِي كَمَا تُحِبُّ

  9. تشكرها 4


  10. Top | #45

    عنوان کاربر
    كاربر ويژه
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1181
    نوشته
    12,590
    صلوات
    7
    دلنوشته
    1
    اللّهم عجّل لولیّک الفرج
    تشکر
    20,030
    مورد تشکر
    15,994 در 7,114
    وبلاگ
    34
    دریافت
    0
    آپلود
    1

    shamee بي بي! من مي خواهم به مشهد مقدّس مشرّف شوم و سلام شما را به برادر بزرگوارتان برسانم .

    کرامت چهل و چهارم: مستجاب کردن حاجت و تشرف به مشهد مقدس، به عنایت حضرت معصومه




    عبدالله افسا يکي از خدمتگزاران حرم ، به حضرت معصومه عليها السلام متوسّل مي شود و مي گويد : بي بي ! من مي خواهم به مشهد مقدّس مشرّف شوم و سلام شما را به برادر بزرگوارتان برسانم .

    يکي از آقايان به دفتر آستانه مراجعه مي کند ، شناسنامه او را مي گيرد و بليط هواپيما تهيّه مي کند ، سپس به او مي گويد : من مي خواهم ترا به مشهد بفرستم .

    آقاي افسا به جهت اشتياقي که به زيارت امام هشتم داشته ، ساعتها قبل از وقت پرواز به فرودگاه مي رود ، نماز ظهر را در آنجا مي خواند و به انتظار فرا رسيدن وقت مي نشيند در آنجا حوصله اش تنگ مي شود و از همانجا به بي بي متوسّل مي شود و عرضه مي دارد : بي بي جان من مي خواهم طوري به مشهد برسم که آفتاب نکرده غسل زيارت کنم و به حرم مشرّف شوم .

    در اين اثنا افسري او را صدا مي زند و مي گويد : اهل قم هستي ؟ مي گويد : بلي . مي پرسد : به کجا مي روي ؟ مي گويد : به مشهد مقدّس . مي پرسد : اساس داري ؟ مي گويد : نه . مي گويد : همين الآن يک پرواز هست ، برو کارت سوار بگير و سوار شو . او نيز با شتاب مي رود و کارت مي گيرد و سوار مي شود .

    ساعت 2 بعداز ظهر هواپيما در فرودگاه مشهد بر زمين مي نشيند و او پيش از غروب آفتاب غسل کرده ، به عتبه بوسي سلطان خراسان موفق مي شود .

    (ماهنامه کوثر : شماره 17 ص 76)


    ویرایش توسط مدير محتوايي : 24-08-2013 در ساعت 15:36
    امضاء
    إِلَهِي أَنْتَ كَمَا أُحِبُّ فَاجْعَلْنِي كَمَا تُحِبُّ

  11. تشكرها 4


  12. Top | #46

    عنوان کاربر
    كاربر ويژه
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1181
    نوشته
    12,590
    صلوات
    7
    دلنوشته
    1
    اللّهم عجّل لولیّک الفرج
    تشکر
    20,030
    مورد تشکر
    15,994 در 7,114
    وبلاگ
    34
    دریافت
    0
    آپلود
    1

    shamee " ايشان حضرت حجّت عليه السلام مي باشند " .

    کرامت چهل و پنجم: تشریف فرمائی حضرت بقیه الله اعظم(ارواحنا فداه) به حرم حضرت معصومه.



    مولّف انوار المشعشعين از شخصي به نام سيّد عبدالرّحيم نقل مي کند که در عالم رويا ديده است که جمعيّت انبوهي در قبرستان بزرگ قم (1) گرد آمده اند ، آنگاه شخصيّت جليل القدري سوار بر اسب از زير بازارچه بيرون آمدند .
    در عالم رويا صداي شخصي را مي شنود که مي گويد : " ايشان حضرت حجّت عليه السلام مي باشند " .

    او مي بيند که حضرت بقيّه الله _ ارواحناه فداه _ تا درِ صحن تشريف آوردند ، آنجا از اسب پياده شدند و وارد حرم مطهّر شدند .
    او مي گويد : من نيز دنبال آن کعبه مقصود به حرم مطهّر مشرّف شدم . در حرم مطهّر جز آن حضرت در آن ساعت زائر ديگري نبود . قسمت بالاي سر تشريف آوردند ، مشغول زيارت شدند و بعد از زيارت تشريف بردند.(2)


    _________________________________________
    1. ميدان آستانه ، قبرستان شيخون و پارک ملي قم ، در محل قبرستان بزرگ قرار دارد.
    2. انوار المشعشعين : ج 1 ص 495 .




    ویرایش توسط مدير محتوايي : 24-08-2013 در ساعت 15:36
    امضاء
    إِلَهِي أَنْتَ كَمَا أُحِبُّ فَاجْعَلْنِي كَمَا تُحِبُّ

  13. تشكرها 4


  14. Top | #47

    عنوان کاربر
    كاربر ويژه
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1181
    نوشته
    12,590
    صلوات
    7
    دلنوشته
    1
    اللّهم عجّل لولیّک الفرج
    تشکر
    20,030
    مورد تشکر
    15,994 در 7,114
    وبلاگ
    34
    دریافت
    0
    آپلود
    1

    shamee " او چندماه است که قرآن تلاوت نکرده است "

    کرامت چهل و ششم: رویای صادقه و شفای بیماری به عنایت حضرت معصومه.




    نيز ايشان از يکي از خدّام حرم مطهّر به نام " ميرزا حبيب الله " نقل مي کند که طبق معمول هر روز عصر با ديگر خدّام در حرم قرآن مي خوانديم ، مسافرتي براي من پيش آمد و چند ماه طول کشيد .

    در سفر مريض شدم ، چون به قم بازگشتم ديدم همسرم نيز بيمار شده است . روزي عصا به دست گرفته براي کاري بيرون رفتم ، چون برگشتم همسرم را منقلب ديدم ، از علّت آن پرسيدم ، گفت :

    پس از رفتن شما خوابيده بودم ، در عالم رويا ديدم در حرم هستم ، سه بانوي مجلّله در جاي ضريح مطهّر نشسته بودند ، يکي از آنها از دو بانوي ديگر با عظمت تر بود .
    متوجّه شدم که حضرت معصومه _ سلام الله عليها _ است ، به آن حضرت ملتجي شدم و تقاضا کردم که مرا شفا عنايت کنند ، فرمودند : " ترا شفا داديم " .
    عرض کردم : شوهرم از خدّام شماست ، او را نيز شفا بدهيد ، فرمودند : " او تقصير خدمت دارد ، او چندماه است که قرآن تلاوت نکرده است " .
    عرض کردم : او براي تامين معاش مسافرت کرده بود ، فرمودند : " او را نيز شفا داديم " .

    ميرزا حبيب الله گفت : همسرم تا از خواب بيدار شده بود بهبودي يافته بود ، من نيز در همان ساعت شفا يافتم .(1)

    از اين روياي صادقه استفاده مي شود که خدمتگزاران عتبات عاليات و مشاهد مشرّفه بايد شب و روز در خدمت ، کوشا باشند و هرگز در خدمت سستي نکنند .


    _________________________
    1. انوار المشعشعين : ج 1 ص 497 .

    ویرایش توسط مدير محتوايي : 24-08-2013 در ساعت 15:37
    امضاء
    إِلَهِي أَنْتَ كَمَا أُحِبُّ فَاجْعَلْنِي كَمَا تُحِبُّ

  15. تشكرها 3

    مدير اجرايي (27-02-2012)

  16. Top | #48

    عنوان کاربر
    كاربر ويژه
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1181
    نوشته
    12,590
    صلوات
    7
    دلنوشته
    1
    اللّهم عجّل لولیّک الفرج
    تشکر
    20,030
    مورد تشکر
    15,994 در 7,114
    وبلاگ
    34
    دریافت
    0
    آپلود
    1

    shamee " از کرامت حضرت معصومه عليها السلام همانجا جان مي سپارد و روانه دوزخ مي شود" .

    کرامت چهل و هفتم: تنبیه پلیسی که در حرم حضرت معصومه چادر از سر بانویی کشیده بود.



    در دوران سياه رضا خان ، رئيس پليس قم که فردي بسيار پست ، رذل ، گستاخ و قوي هيکل بود ، براي برداشتن حجاب از سر بانوان به زور متوسّل شد .
    روزي به همين منظور در حريم حضرت معصومه عليها السلام قدم مي گذارد و در حرم کريمه اهلبيت به زور از سر بانوي صالحه اي که مشغول دعا و زيارت بود ، چادرش را بر مي گيرد ، ديگر بانوان حاضر در حرم به وحشت و اضطراب مي افتند و ناله و فرياد سر مي دهند .

    مرحوم آيت الله مرعشي نجفي ( متوفّاي 7 صفر 1411 ) که در حرم حضور داشته، با مشاهده اين جنايت هولناک و گستاخي بي باک در حرم آن ناموس الهي ، کنترل خود را از دست مي دهد و سيلي محکمي از روي غيرت و حميّت بر صورت رئيس پليس مي نوازد و رئيس پليس ايشان را تهديد به قتل مي کند ، غافل از اين که دختر باب الحوائج هرگز چنين گستاخي را بي پاسخ نمي گذارد .

    يک روز بعد هنگامي که رئيس پليس وارد بازار قم مي شود ، قسمتي از سقف بازار فرو مي ريزد و رئيس پليس هتاک و بي باک زير آوار مي ماند و از کرامت حضرت معصومه عليها السلام همانجا جان مي سپارد و روانه دوزخ مي شود .(1)



    ____________________
    1. شهاب شريعت ص 287 ، قبسات ص 99 و بر ستيغ نور ص 77 .

    ویرایش توسط مدير محتوايي : 24-08-2013 در ساعت 15:38
    امضاء
    إِلَهِي أَنْتَ كَمَا أُحِبُّ فَاجْعَلْنِي كَمَا تُحِبُّ

  17. تشكرها 2

    مدير اجرايي (13-03-2012)

  18. Top | #49

    عنوان کاربر
    كاربر ويژه
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1181
    نوشته
    12,590
    صلوات
    7
    دلنوشته
    1
    اللّهم عجّل لولیّک الفرج
    تشکر
    20,030
    مورد تشکر
    15,994 در 7,114
    وبلاگ
    34
    دریافت
    0
    آپلود
    1

    پیش فرض "چون به منزل بازگشتم يکمرتبه حالم پريشان شد و به حالت بيهوشي افتادم"

    کرامت چهل و هشتم: تنبیه خادم حرم.




    مرحوم " کچوئي قمي " يکي از خادمان عصر خود را به نيکي و ظاهر الصّلاح بودن مي ستايد و از او نقل مي کند که گفت :

    من به جهت عواملي چند که ذکرش موجب تطويل است ، تصميم گرفتم که از خدمت حضرت معصومه عليها السلام دست بردارم و به دنبال کسي بروم ، سرانجام به بازار رفتم تا شغل مناسبي برگزينم .

    چون به منزل بازگشتم يکمرتبه حالم پريشان شد و به حالت بيهوشي افتادم ، به طوري که شربت آب نيز از گلويم پايين نمي رفت .

    احساس کردم که اين دگرگوني در اثر تصميم استعفا از خدمت مي باشد ، و لذا قصد خود را برگردانيدم و عزم خود را جزم کردم که بر سر خدمت برگردم ، بلافاصله حالم خوب شد و به کلّي شفا يافتم .



    _______________________
    (1). انوار المشعشعین : ج 1 ص 496.


    ویرایش توسط مدير محتوايي : 24-08-2013 در ساعت 15:39
    امضاء
    إِلَهِي أَنْتَ كَمَا أُحِبُّ فَاجْعَلْنِي كَمَا تُحِبُّ

  19. Top | #50

    عنوان کاربر
    كاربر ويژه
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1181
    نوشته
    12,590
    صلوات
    7
    دلنوشته
    1
    اللّهم عجّل لولیّک الفرج
    تشکر
    20,030
    مورد تشکر
    15,994 در 7,114
    وبلاگ
    34
    دریافت
    0
    آپلود
    1

    پیش فرض "شبيخون يک دزد حرفه اي به حرم مطهّر حضرت معصومه عليها السلام"

    کرامت چهل و نهم: تنبیه دزدی که پولهای ضریح را دزدیده بود.



    يک دزد حرفه اي در حدود چهل سال پيش گستاخي را به جايي مي رساند که به حرم مطهّر حضرت معصومه عليها السلام شبيخون مي زند و از پولهاي ضريح مقدّس به مقدار يک گوني مي دزدد و با مهارت خاصّي آن را از محدوده حرم بيرون مي برد.

    هنگامي از مقابل کلانتري عبور مي کند يکي از پاسبانها مي پرسد : آن گوني چيست ؟ او در پاسخ مي گويد : نان خشک است . چون دست مي زنند مي بينند که اسکناس است و بدينگونه او دستگير مي شود ، پولها به حرم مطهّر عودت داده مي شود و دزد به سزاي گستاخي خود مي رسد. (1)



    ________________________
    (1). ماهنامه کوثر : شماره 17 ص 89 .
    ویرایش توسط مدير محتوايي : 24-08-2013 در ساعت 15:39
    امضاء
    إِلَهِي أَنْتَ كَمَا أُحِبُّ فَاجْعَلْنِي كَمَا تُحِبُّ

صفحه 5 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi