روزی پیروان پیامبر نشستهاند.چون همیشه کنارخانه خدا، درحریم کعبه مقدس؛ مسجدالحرام اما دررواق بیپناهان… زیراخانه نیزدرتقسیمبندی قدرت ومکنت،جایگاههای مخصوص به خود راداردوبیکسان را اجازه نشستن درصدر مجالس و پایگاههای قرق – که مخصوص اشراف جاهلی است – نیست…
اگر قریش درحال حاضر نسبت به محمد وانجام کاراوباخونسردی نظاره میکند و خاموشانه در تمهید توطئهای کارسازعلیه اواست،اما این بیکسان و گمراهانی راکه تنها به الله گرویدهاند وبه تمامی بتهای زرین و سیمین سیصد وشصت گانهشان پشت کردهاند-هرجاکه بیایند-به موقع خودمطابق باشئون وحسب ومال ومنالشان خوب میمالندودک ودندهشان راخوردوخمیرمیکنندوتوده ای خونین ومالین ازآنان به جای میگذارند
چنین روزی بیکسان و بیپناهان نوگرویده به محمد نشستهاند… نسیمی از بالای دامنه صبا در پرواز است و برپرده کعبه میآویزد..ناگاه درمیانشان کسی همچنان که به سوی دشمنان که آن دورترنشستهاندوغرق حماسههای جاهلی،ترنم اشعارهمیشگی،وتذکاروتکرارس بعه معلقه وقصههای اساطیری خویش،خوشاند اشارهای میکندومیگوید:
- راستی این قریشیان تاکنون چیزی از قرآن، این گنجینه مجید و کتاب کریم و حمید ما شنیدهاند؟ کسی به این پرسش این گونه پاسخ میدهد.
- نه تاکنون آشکارا هیچ چیز از کتاب حکیم ما نشنیدهاند.
- اما در میان ما کیست که در برابرشان بایستد و قرآن را به بانگ بلند برایشان بخواند.
- هرکس چنین کاری کند میکشندش.
- من این کار را میکنم.
ناگاه تمامیشان سرهایشان را به سوی صاحب صدا میکنند. وی عبدالله بن مسعود است… مردی است جوان بسیار کوتاه قامت. نازک اندام. ریز جثه و نحیف و ضعیف…
حجم فایل : ۲۹۸ کیلوبایت | لینک دانلود : مستقیم