صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 14

موضوع: ミܓܨ▐مرگ و معاد کافران ▐ミܓܨ

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    كاربر ويژه
    تاریخ عضویت
    November 2010
    شماره عضویت
    873
    نوشته
    4,037
    تشکر
    9,324
    مورد تشکر
    9,396 در 3,226
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض ミܓܨ▐مرگ و معاد کافران ▐ミܓܨ

    بسم الله الرحمن الرحیم

    مرگ، معاد کافران






    اعوذ بالله من الشیطان الرجیم


    و لو تری اذ یتوفی الذین کفروا الملائکة یضربون وجوههم و ادبارهم و ذوقوا عذاب الحریق.
    ذلک بما قدمت ایدیکم و ان الله لیس بظلام للعبید
    کداب آل فرعون و الذین من قبلهم کفروا بآیات الله فاخذهم الله بذنوبهم
    ان الله قوی شدید العقاب
    ذلک بان الله لم یک مغیرا نعمة انعمها علی قوم حتی یغیروا ما بانفسهم
    و ان الله سمیع علیم
    کداب آل فرعون و الذین من قبلهم
    کذبوا بآیات ربهم فاهلکناهم بذنوبهم و اغرقنا آل فرعون و کل کانوا ظالمین .


    آیه اولی که تلاوت شد، حالت بسیار ناهنجار و دردناکی را که کافران در حین قبض روح دارند بیان می کند. مکرر گفته ایم که روح کفر عبارت است از عناد ورزیدن در مقابل حقیقت.
    روایتی هست در کافی از امام باقر علیه السلام که مضمون آن این است:
    کل ما یجر الی الایمان و التسلیم فهو الاسلام و کل ما یجر الی الجحود فهو الکفر (1)

    یعنی هر چیزی که بازگشتش به این باشد که وقتی انسان در مقابل حقیقتی قرار می گیرد و تشخیص می دهد که این حقیقت است، تسلیم باشد، این برمی گردد به ایمان; و هر چیزی که بازگشتش به این باشد که وقتی انسان در مقابل یک حقیقتی که تشخیص می دهد حقیقت است قرار می گیرد عناد و مخالفت بورزد و انکار بکند، روح کفر است.


    کافرانی که در مقابل پیغمبر اکرم(ص)قرار گرفته بودند، خداوند آنها را اینچنین مستحق عذاب دنیا و آخرت می داند. این بدان جهت است که اینها با تشخیص این که رسول اکرم(ص)کیست و سخنش چیست عناد می ورزیدند. از این جهت است که این مخالفت اینها کفر به معنی واقعی است. حالا قرآن کریم وضع قبض روح اینها را بیان می کند که با چه شدتی است و آغاز معذب شدن اینهاست.

    می فرماید:
    و اگر مشاهده کنی آنگاه که فرشتگان الهی، اینها را قبض می کنند و تحویل می گیرند چگونه از پیش رو و پشت سر می زنند و به اینها می گویند اکنون این عذاب سوزان را بچشید.




    امضاء
    او منتظر ماست تا شرایط را برای ظهورش مهیا کنیم

    هر یک از ما در قبال خون هر مظلومی که در جهان بر زمین میریزد مسوولیم


  2. تشكرها 2

    شهاب منتظر (03-01-2012)

  3.  

  4. Top | #2

    عنوان کاربر
    كاربر ويژه
    تاریخ عضویت
    November 2010
    شماره عضویت
    873
    نوشته
    4,037
    تشکر
    9,324
    مورد تشکر
    9,396 در 3,226
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    چرا به «مردن » می گوییم «وفات » ؟

    راجع به این آیه چند مطلب هست که باید درباره آنها صحبت بکنم. یکی اینکه قرآن «مردن » را «توفی » تعبیر می کند که ما هم الآن در اصطلاح خودمان می گوییم فلانی وفات کرد.
    چرا ما به «مردن » می گوییم «وفات » ؟ کلمه «فوت » که ما به کار می بریم [از این ماده نیست و] غیر از لغت «وفات » است. بعضی ها خیال می کنند کلمه «فوت کرد» با «وفات کرد» یکی است. نه، فوت یک معنی دارد و وفات معنی دیگر، و این معنی که عرض می کنم در لغت فوت نیست، در لغت وفات است، و قرآن راجع به مردن، کلمه «توفی » را به کار می برد که از ماده «وفات » است نه از ماده «فوت » . «فوت » معنایش از دست رفتن است. می گوییم: «نماز من فوت شد» یعنی از دستم رفت.


    یا می گوییم: «فلان عمل از من فوت شد» ، «فلان شخص از مکه آمد و من می خواستم به دیدن او بروم ولی در اثر گرفتاری این دیدن از من فوت شد» . «از من فوت شد» یعنی از دستم رفت.
    ما اگر به «مردن » کلمه فوت را اطلاق می کنیم-که قرآن اطلاق نمی کند-به اعتبار این است که مرده را از دست رفته تلقی می کنیم.نسبت به ما همین طور است، یعنی کسی که می میرد، از دست ما می رود. وقتی می گوییم «فلانی فوت شد» یعنی از دست ما رفت.
    ولی قرآن مکرر کلمه «توفی » را به کار می برد. «توفی » با «وفات » از یک ریشه است. «توفی » درست نقطه مقابل «فوت » را می رساند، یعنی چیزی را قبض کردن و تمام تحویل گرفتن.
    مثلا اگر شما از کسی طلبکار باشید و طلبتان را از او بگیرید، می گویند استیفا کرد. «استیفا» هم از این لغت است. اگر تمام طلبتان را بگیرید نه اینکه نیمی از آن را بگیرید و نیمی را نگیرید، می گویند توفی کرد یعنی استیفا کرد. پس «توفی » و «استیفا» به معنی از دست رفتن نیست، بر عکس، چیزی را به تمام و کمال تحویل گرفتن است.قرآن همیشه «مردن » را «کامل تحویل گرفتن » تعبیر می کند.
    لهذا می فرماید: الله یتوفی الانفس حین موتها خدا نفوس را در وقت مردن به تمام و کمال تحویل می گیرد.

    آیه ای هست در سوره سجده: و قالواء اذا ظللنا فی الارض آیا آن وقتی که ما گم شدیم در زمین(فقط همان بدنش را می بیند)پراکنده شدیم، هر ذره مان به جایی رفت که پیدا شدنی نبود ائنا لفی خلق جدید بار دیگر خلق می شویم، زنده می شویم، محشور می شویم؟
    قرآن می گوید: بل هم بلقاء ربهم کافرون بلی اینها لقاء پروردگار را که قیامت است منکرند. به اینان جواب بده: قل یتوفیکم ملک الموت الذی وکل بکم ثم الی ربکم ترجعون (2)
    بگو اشتباه کردی که آن پراکنده شده را خودت دانستی. تو آن نیستی.آنچه که تو، تو هستی به آن، چیزی است که فرشته ما او را تحویل گرفته و با خودش برده است.

    از این آیه و آیاتی نظیر آن، کاملا فهمیده می شود که در قرآن، مردن، وفات است نه فوت;
    از وفات هم کمی بالاتر، «توفی » است.یعنی «مردن » از دست رفتن نیست; نسبت به ما از دست رفتن است اما از نظر شخص متوفی تحویل داده شدن است،
    تحویل گرفته شدن است از یک عالم دیگر.فرشتگان الهی می آیند او را تحویل می گیرند و می برند.



    امضاء
    او منتظر ماست تا شرایط را برای ظهورش مهیا کنیم

    هر یک از ما در قبال خون هر مظلومی که در جهان بر زمین میریزد مسوولیم


  5. تشكرها 2

    شهاب منتظر (03-01-2012)

  6. Top | #3

    عنوان کاربر
    كاربر ويژه
    تاریخ عضویت
    November 2010
    شماره عضویت
    873
    نوشته
    4,037
    تشکر
    9,324
    مورد تشکر
    9,396 در 3,226
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    مساله روح

    اینکه اشخاصی می گویند در کجای قرآن مسئله روح مطرح است; در خیلی جاهای قرآن مطرح است. از جمله همین جاست که مردن را توفی تلقی می کند، می گوید ما تحویل گرفتیم و به تمام و کمال هم تحویل گرفتیم، نه اینکه بگوید شخصیت انسان عبارت است از روح و بدن، نیمی از آن را تحویل می گیریم، نیم دیگرش را رها می کنیم تا تکه تکه شود. اصلا آن تکه تکه شده را جزء شخصیت انسان حساب نمی کند.

    تعبیر «توفی » مکرر در قرآن آمده است.در یک جا می فرماید:
    الله یتوفی الانفس حین موتها .

    در جای دیگر می فرماید:
    قل یتوفیکم ملک الموت الذی وکل بکم در یک جا می فرماید:

    ان الذین توفیهم الملائکة ظالمی انفسهم در اینجا هم که می فرماید:
    و لو تری اذ یتوفی الذین کفروا الملائکة...

    بنابراین در قرآن مسئله روح مطرح است و مردن از نظر قرآن فوت نیست، از باب اینکه شخصیت انسان تنها بدن و تشکیلات و ترکیبات بدنی نیست، و الا از نظر بدنی در اینکه مردن، فوت و متلاشی شدن و از دست رفتن است شکی نیست; ولی قرآن می گوید مردن مساوی است با تحویل گرفتن به تمام و کمال شخصیت انسان بدون اینکه ذره ای از آن مانده باشد.


    امضاء
    او منتظر ماست تا شرایط را برای ظهورش مهیا کنیم

    هر یک از ما در قبال خون هر مظلومی که در جهان بر زمین میریزد مسوولیم


  7. تشكرها 2

    شهاب منتظر (03-01-2012)

  8. Top | #4

    عنوان کاربر
    كاربر ويژه
    تاریخ عضویت
    November 2010
    شماره عضویت
    873
    نوشته
    4,037
    تشکر
    9,324
    مورد تشکر
    9,396 در 3,226
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    شخصی آمد خدمت امیر المؤمنین علی علیه السلام و عرض کرد:

    یا امیر المؤمنین! من در بعضی از آیات قرآن یک تناقضی می بینم و از این جهت مضطرب و ناراحت شده ام. می بینم یک مطلب را قرآن در جاهای مختلف به صور مختلفی بیان کرده است که با هم نمی خواند.

    فرمود: چه مطلبی؟بگو تا جواب بدهم، (ظاهرا در ابتدا حضرت خیلی از او تقدیر کردند که سؤال طرح می کند)

    عرض کرد: مسئله مردن و قبض روح.من در یک آیه می بینم قرآن می فرماید: الله یتوفی الانفس حین موتها یعنی خدا نفوس و ارواح را قبض می کند و تحویل می گیرد. در اینجا قبض روح را به خدا نسبت داده است و می گوید قابض الارواح خود خداوند است. در آیه دیگر می فرماید: قل یتوفیکم ملک الموت الذی وکل بکم بگو قبض روح شما را ملک الموت [انجام می دهد] ; فرشته ای که موکل برای قبض روح و میراندن افراد است قبض روح می کند.همچنین آیات دیگری است که با هر دوی اینها منافات دارد، مثل اینکه می فرماید: ان الذین توفیهم الملائکة ، یا همین آیه مورد بحث که می فرماید: و لو تری اذ یتوفی الذین کفروا الملائکة... در این آیات می گوید فرشتگانی می آیند و روحها را قبض می کنند.صحبت از فرشتگان است نه یک فرشته.پس در یک جا می گوید خود خدا قبض روح می کند، در جای دیگر می گوید ملک الموت (3) و در یک جا می گوید عده ای از ملائکه چنین کاری می کنند.کدامیک از اینها قبض روح می کنند: خدا یا ملک الموت یا عده ای از ملائکه؟


    فرمود تو اشتباه کرده ای.این سه تا با همدیگر منافات ندارد.
    آنچه که ملک الموت می کند، به امر و اراده خداست، از پیش خود کاری نمی کند.او مجری اراده پروردگار است بلکه مجرای اراده پروردگار است. فرشتگان نیز مجری اوامر و جنود ملک الموت هستند، و ملک الموت امر پروردگار را به وسیله آنها انجام می دهد.در مقام تشبیه -که تشبیه ناقص و ضعیفی است-مثل این است که یک کسی که در راس یک مملکت قرار گرفته است فرمانی را خطاب به یک استاندار صادر می کند و استاندار به وسیله فرماندارها آن امر را اجرا می کند.این عمل را، هم می شود به فرماندارها نسبت داد، هم به استاندار و هم به آن شخص اولی که فرمان را صادر کرده است.البته همان طور که عرض کردم این تشبیه، تشبیه رسایی نمی تواند باشد.یعنی هیچ چیزی را نمی شود به خدا تشبیه کرد.ولی مطلب این است که کار جهان نظام دارد، نظام علت و معلول. هر چیزی در جا و پست خود کار خودش را انجام می دهد و همه مجری امر و اراده پروردگار هستند.

    بنابراین این آیه از آن آیاتی است که قبض روح را نه به خدا نسبت داده است نه به ملک الموت، بلکه به گروهی از فرشتگان که به امر ملک الموت، امر الهی را اجرا می کنند نسبت داده است.



    امضاء
    او منتظر ماست تا شرایط را برای ظهورش مهیا کنیم

    هر یک از ما در قبال خون هر مظلومی که در جهان بر زمین میریزد مسوولیم


  9. تشكرها 2

    شهاب منتظر (03-01-2012)

  10. Top | #5

    عنوان کاربر
    كاربر ويژه
    تاریخ عضویت
    November 2010
    شماره عضویت
    873
    نوشته
    4,037
    تشکر
    9,324
    مورد تشکر
    9,396 در 3,226
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    عالم برزخ

    مطلب سوم اینست که از آیات قرآن کاملا این مطلب استفاده می شود که غیر از دنیای قیامت که در آن به حساب کلی افراد رسیدگی می شود، دنیای دیگری در بین این دنیا و دنیای قیامت وجود دارد که آن را اصطلاحا می گویند عالم برزخ.
    برزخ یعنی حائل و واسطه.
    عالم برزخ یعنی عالمی که در بین عالم دنیا و عالم آخرت قرار گرفته. و لهذا در عالم برزخ هم با اینکه هنوز حساب کلی افراد رسیدگی نشده است و در قیامت باید رسیدگی بشود، افراد مختلفند، بعضی متنعمند و بعضی معذب.
    این است که فرموده اند:
    القبر اما روضة من ریاض الجنة، او حفرة من حفر النیران

    عالم قبر برای انسان یا به منزله باغی است از باغهای بهشت و یا به منزله گودالی است از گودالهای جهنم.

    اهل سعادت، از همان آن توفی و مردن، سعادتشان شروع می شود، و اهل عذاب، از همان آن مردن، عذاب برزخیشان آغاز می گردد.
    این آیه بر همین مطلب دلالت می کند.
    قرآن نمی گوید که قبل از قیامت، مردم، چه سعید و چه شقی همین طور منتظر نگهداشته می شوند برای محاکمه نهایی و تا آن وقت همه در یک حالت انتظار بسر می برند. و لهذا می فرماید
    اگر ببینی آن زمان را که فرشتگان می آیند اخذ می کنند، توفی می کنند، تحویل می گیرند به تمام و کمال کافران را و فقط بدنشان می ماند که بعد می پوسد، و اینها را معذب می دارند (عذاب عالم برزخ). این بدن دیگر در کار نیست ولی معذلک عذابش هست.

    یضربون وجوههم و ادبارهم از پیش رو و پشت سر، اینها را می زنند و به آنها می گویند عذاب سوزان را بچشید.

    ذلک بما قدمت ایدیکم، و ان الله لیس بظلام للعبید .

    این آیه دو فراز دارد:یکی ذلک بما قدمت ایدیکم و دیگر: و ان الله لیس بظلام للعبید .

    این دو فراز مکمل یکدیگرند.وقتی که صحبت عذابهای دردناک می شود، فورا به ذهن انسان می آید که چرا خدا چنین عذاب می کند؟

    آیا این العیاذ بالله ظلم نیست از طرف خداوند؟

    قرآن همیشه اینطور جواب می دهد:
    ذلک بما قدمت ایدیکم اینها همه به موجب آن چیزهایی است که دستهای خودتان آنها را پیش فرستاده است، یعنی تمام این عذابها و متقابلا نعیمها، عذابها و نعیمهایی است که به دست خودتان آنها را پیش فرستاده اید.خدا هرگز به بندگان خودش ظلم نمی کند.

    آیات قرآن که این مطلب را می رساند زیاد است. در قرآن، همیشه عموم مشیت الهی به چشم می خورد یعنی قرآن در مسئله مشیت الهی چنین نیست که مثلا ثنوی باشد و بگوید بعضی امور تحت مشیت الهی است ولی بعضی دیگر تحت مشیت الهی نیست; بلکه می گوید همه چیز تحت مشیت الهی است ولی انتساب هر چیزی به اراده خداوند از مجرای سبب و علت خودش است.کارهای بشر هم انتسابش به خداوند از طریق خود بشر و اختیار و اراده اوست.


    امضاء
    او منتظر ماست تا شرایط را برای ظهورش مهیا کنیم

    هر یک از ما در قبال خون هر مظلومی که در جهان بر زمین میریزد مسوولیم


  11. تشكر

    شهاب منتظر (03-01-2012)

  12. Top | #6

    عنوان کاربر
    كاربر ويژه
    تاریخ عضویت
    November 2010
    شماره عضویت
    873
    نوشته
    4,037
    تشکر
    9,324
    مورد تشکر
    9,396 در 3,226
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    آیا اسلام یک دین جبری است؟


    بعضی افراد که فقط آیاتی را می بینند که می گوید همه چیز به اراده خداست، خیال می کنند که قرآن چون فرموده همه چیز به اراده خداست پس قائل به اسباب و مسببات و از آن جمله قائل به اختیار و اراده بشر نیست.

    مخصوصا اروپاییها اغلب وقتی درباره اسلام اظهار نظر می کنند اسلام را العیاذ بالله یک دین جبری معرفی می کنند یعنی دینی که برای بشر هیچگونه اختیار و اراده ای قائل نیست.
    ولی واضح است که این، یک تهمت به قرآن است.

    من در کتاب کوچک «انسان و سرنوشت » این مسئله را تا اندازه ای بحث کرده ام. قرآن به شکلی عموم مشیت الهی و عموم قضا و قدر را قائل است که هیچگونه منافاتی بین آن و اختیار و اراده بشر نیست. از جمله آیاتی که مسئله اختیار و اراده بشر را به طور جدی مطرح فرموده است همین آیه و چند آیه بعدی است.


    می گوید: ذلک بما قدمت ایدیکم نمی گوید این به موجب اعمال شماست، که بگوییم ما اختیار داشتیم یا نداشتیم. می گوید: بما قدمت ایدیکم به موجب کارهایی که به ست خودتان یعنی به اراده و اختیار خودتان بدون هیچ اجباری انجام دادید .

    خدا شما را مختار و آزاد آفرید
    فمن شاء فلیؤمن و من شاء فلیکفر (4)
    هر که می خواهد-یعنی به اختیار خودش-ایمان آورد و هر که می خواهد کفر بورزد.

    انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا (5)

    ما راه را به بشر نمودیم، این دیگر به خود او بستگی دارد که شاکر باشد یا کافر.

    اینجا همین مطلب را ذکر می کند: ذلک بما قدمت ایدیکم و ان الله لیس بظلام للعبید . اینها به دست و اختیار خودتان به وجود آمده است نه به دست خدا که در نتیجه ظلم باشد که کسی کار را مرتکب شده باشد، و عذاب را دیگری متحمل بشود; خدا کار را انجام دهد ولی عذاب را بر بنده بکند.نه، آنوقت می شود ظلم. و ان الله لیس بظلام للعبید و اینکه باید بدانید خدا هرگز به بندگان خود ظلم نمی کند.

    امضاء
    او منتظر ماست تا شرایط را برای ظهورش مهیا کنیم

    هر یک از ما در قبال خون هر مظلومی که در جهان بر زمین میریزد مسوولیم


  13. تشكر

    شهاب منتظر (03-01-2012)

  14. Top | #7

    عنوان کاربر
    كاربر ويژه
    تاریخ عضویت
    November 2010
    شماره عضویت
    873
    نوشته
    4,037
    تشکر
    9,324
    مورد تشکر
    9,396 در 3,226
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    اینجا دو تا نکته است که باید عرض بکنم. یکی اینکه کلمه «عبید» آورده که علامت استرحام است.

    یعنی خدا چگونه به بنده خودش ظلم می کند؟!


    یعنی بنده از آن جهت که بنده است مستحق استرحام است. بنده در مقابل حق چیزی نیست که خدا بخواهد به او ظلم کند و حقش را العیاذ بالله پایمال نماید. بنده چه ارزش و شخصیتی در مقابل خدا دارد که خدا به او ظلم کند؟!

    اینکه کسی به دیگری ظلم می کند علامت این است که برای او شخصیت قائل است. انسان با کسی کینه می ورزد که برای او شخصیت قائل باشد. انسان اگر برای کسی و چیزی شخصیت قائل نباشد هیچگاه احساساتش علیه او تحریک نمی شود و نسبت به وی کینه نمی ورزد. آیا شما اگر پایتان به یک سنگ بخورد و مجروح بشود ممکن است کینه آن سنگ در دلتان راه پیدا کند و در صدد انتقام از آن برآیید؟

    ابدا.یک حیوان اگر به شما لگد بزند، آیا ممکن است شما کینه او را به دل بگیرید و منتظر فرصت باشید که از او انتقام بگیرید؟!نه. چون برایش شخصیتی قائل نیستید.

    البته به همان اندازه که او جان دارد اندکی شخصیت دارد و ممکن است یک شلاق به او بزنید. اما اگر یک انسان همان لگدی را که مثلا اسب به شما زده بزند، یک کینه ای از او در دل شما پیدا می شود که خدا می داند. منتظرید هر طور هست انتقام خودتان را بگیرید، چون او انسان است و برایش شخصیت قائل هستید. خدا به بندگان خودش ظلم بکند؟!اصلا بنده کی هست در مقابل خدا؟!

    نسبت بنده با خدا از نظر ناچیزی و ناقابل بودن برای انتقام گرفتن (جزای عمل غیر از انتقام است)و العیاذ بالله برای ظلم و تجاوز، از نسبت یک سنگ با انسان خیلی کوچکتر است.آیا خدا عبید خودش را ظلم کند؟!


    امضاء
    او منتظر ماست تا شرایط را برای ظهورش مهیا کنیم

    هر یک از ما در قبال خون هر مظلومی که در جهان بر زمین میریزد مسوولیم


  15. تشكر

    شهاب منتظر (03-01-2012)

  16. Top | #8

    عنوان کاربر
    كاربر ويژه
    تاریخ عضویت
    November 2010
    شماره عضویت
    873
    نوشته
    4,037
    تشکر
    9,324
    مورد تشکر
    9,396 در 3,226
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    نکته دیگر این است که مسئله ای در کتب ادبی مطرح است که می گویند چرا خدا می گوید ان الله لیس بظلام للعبید . «ظلام »

    صیغه مبالغه است، و این جمله یعنی خدا بسیار ظلم کننده نیست. پس آیا معنایش این است که کم ظلم کننده هست؟! معمولا جواب می دهند که در اینجا مقصود از ظلام، ظالم است. لیس بظلام للعبید یعنی ظالم نیست. «فعال » به معنی «فاعل » هم استعمال شده است.

    ولی وجه صحیحش همان است که علامه طباطبایی دامت برکاته در تفسیر «المیزان » می فرمایند که برای خداوند ظالم بودن فرض نمی شود.

    اگر خدا ظالم باشد، ظلام است و اگر ظالم نباشد [عادل است.به عبارت دیگر] خدا یا عادل است یا ظلام.

    یعنی خدا عادل است همانطوری که هست; اگر بنا بشود خدا ظالم باشد، ظلام یعنی بسیار ظلم کن است. چون اگر العیاذ بالله قانون عالم بنایش بر ظلم باشد، دیگر شامل یک فرد بالخصوص و یک کار بالخصوص نیست، شامل همه چیز است.
    کار خدا شامل همه چیز است; یا عدالت مطلق است همین طوری که هست و یا فرضا این عدالت نباشد ظلم کامل و مطلق و حد اعلای ظلم است.پس آنچه درباره خدا می توان مطرح کرد در ارتباط با نظام کلی عالم که آیا این نظام عادلانه است یا ظالمانه، این است که آیا خدا ظلام است یا عادل؟که مقصود از عادل [بر پا دارنده] کمال عدالت است.

    امضاء
    او منتظر ماست تا شرایط را برای ظهورش مهیا کنیم

    هر یک از ما در قبال خون هر مظلومی که در جهان بر زمین میریزد مسوولیم


  17. تشكر

    شهاب منتظر (03-01-2012)

  18. Top | #9

    عنوان کاربر
    كاربر ويژه
    تاریخ عضویت
    November 2010
    شماره عضویت
    873
    نوشته
    4,037
    تشکر
    9,324
    مورد تشکر
    9,396 در 3,226
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    کداب آل فرعون و الذین من قبلهم کفروا بآیات الله فاخذهم الله بذنوبهم ان الله قوی شدید العقاب

    وضع اینها و عادت و روش اینها از این جهت عینا مانند داب و روش آل فرعون است. همچنان که خدا آنها را به موجب گناهانی که خودشان مرتکب شدند، گرفت و اخذ کرد و در دنیا و آخرت معذب ساخت، با اینها هم چنین خواهد کرد; که آیه بعد تفسیر همه اینهاست:

    ذلک بان الله لم یک مغیرا نعمة انعمها علی قوم حتی یغیروا ما بانفسهم و ان الله سمیع علیم .

    عرض کردیم تکیه این چند آیه روی اختیار بشر است. در این آیه یک اصل کلی ذکر می کند که یکی از شاهکارهای قرآن است.ما دو آیه شبیه یکدیگر در قرآن داریم که هر یک دارای نکته ای است که دیگری فاقد آن است.

    یکی در سوره رعد است که می فرماید:

    ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم

    یعنی خدا آن اوضاع و احوالی را که در یک قومی وجود دارد هرگز عوض نمی کند مگر آنکه خود آن قوم آنچه را که مربوط به خودشان است یعنی مربوط به روح و فکر و اندیشه و اخلاق و اعمال خودشان است عوض کنند.

    یعنی اگر خداوند اقوامی را به عزت می رساند و یا اقوامی را از عزت به خاک ذلت فرو می نشاند، اگر اقوامی را که پایین بودند بالا برد و اقوامی را که بالا بودند پایین آورد [به موجب آن است که آن اقوام آنچه را که مربوط به خودشان است تغییر دادند] .


    امضاء
    او منتظر ماست تا شرایط را برای ظهورش مهیا کنیم

    هر یک از ما در قبال خون هر مظلومی که در جهان بر زمین میریزد مسوولیم


  19. تشكر

    شهاب منتظر (03-01-2012)

  20. Top | #10

    عنوان کاربر
    كاربر ويژه
    تاریخ عضویت
    November 2010
    شماره عضویت
    873
    نوشته
    4,037
    تشکر
    9,324
    مورد تشکر
    9,396 در 3,226
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    البته همه به دست خداست:

    قل اللهم مالک الملک تؤتی الملک من تشاء و تنزع الملک ممن تشاء و تعز من تشاء و تذل من تشاء، بیدک الخیر انک علی کل شی ء قدیر (6).


    همچنین در دعای افتتاح می خوانیم:

    الحمد لله الذی یؤمن الخائفین، و ینجی الصالحین، و یرفع المستضعفین، و یضع المستکبرین، و یهلک ملوکا و یستخلف آخرین، و الحمد لله قاصم الجبارین، مبیر الظالمین، مدرک الهاربین (7).
    همه چیز به مشیت خداست; عزت به هر کس بدهد خدا می دهد، ذلت به هر کس بدهد خدا می دهد، ملک را به هر کس بدهد خدا می دهد، از هر که بگیرد خدا می گیرد.
    اما خیال نکنید کار خدا بر اساس گزاف و گتره است، مثل آدمی که بنشیند قرعه کشی بکند که از این بگیریم بدهیم به آن، از آن بگیریم بدهیم به این، و هیچ حکمت و قانونی در کار نباشد.همه چیز به دست خداست اما با حساب به دست خداست.کار خدا از روی حساب است.

    در آن آیه می گوید:عزت و ذلت فقط به دست اوست، و در این آیه می گوید: اما بدانید که ما عزت و ذلت را روی چه حساب و قانونی می دهیم. ما نگاه می کنیم به اوضاع و احوال روحی و معنوی و اخلاقی و اجتماعی مردم و به هر چه که در حوزه اختیار و اعمال خود مردم است.تا وقتی که خوبند، به آنها عزت می دهیم; وقتی که خودشان را تغییر دادند، ما هم آنچه را که به آنها دادیم تغییر می دهیم.عزت و ذلت به دست ماست، اما روی این حساب می دهیم.

    اگر بی حساب باشد که خدا حکیم نیست. حساب در کار است، یعنی تابع یک جریانهای منظم و قطعی است.

    ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم خدا عوض نمی کند اوضاع و احوال مردمی را تا آنکه آن مردم یغیروا (این «یغیروا» استقلال مردم را می رساند)خودشان به دست خودشان اوضاع خودشان را تغییر بدهند.

    این آیه اعم است، هم شامل این است که قومی از نعمت و عزت به نقمت و ذلت برسند، یا بر عکس از نقمت و ذلت به نعمت و عزت برسند.یعنی هم شامل آن جایی می شود که مردمی خوب و صالح باشند و نعمتهای الهی شامل حالشان شده باشد، بعد فاسد بشوند، خدا نعمتها را بگیرد، و هم شامل قومی می شود که فاسد باشند ولی بعد بازگشت کنند، توبه و استغفار کنند، به راه راست بیایند، خدا به آنها عزت بدهد.


    امضاء
    او منتظر ماست تا شرایط را برای ظهورش مهیا کنیم

    هر یک از ما در قبال خون هر مظلومی که در جهان بر زمین میریزد مسوولیم


  21. تشكر

    شهاب منتظر (03-01-2012)

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. ஜミ★ミܓܨ مردی که تمام عمرش را صرف قرآن کرد ܓܨミ★ミஜ
    توسط نرگس منتظر در انجمن فعالان قرآني
    پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 26-12-2011, 19:16

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi