شور
ساقى قدح مى بكف و در همه جا بود
حق بود و نظر بود و قدح بود و نوا بودانوار خدا جلوه گهش سينه ما بود
شب بود و شعف بود و طرب بود و صفا بودآن هشت بهارى كه خدا در دل ما بود
گل بود و چمن بود و فرح بود و بُكا بودهر شورى و شرارى كه به شب در دل ما بود
محصول نظر كردن معشوقه به ما بودآن آه و فغانى كه سحر بر لب ما بود
مستى زشراب رخ زيباى خدا بود