مرگ چیست؟
اگر بشود چیزی را با ضدش معرفی کرد باید گفت که: مرگ پایان زندگی دنیوی است .
چنانکه علی علیه السلام می فرمایند: «الموت غایته » (2) و «بالموت تختم الدنیا .» (3)
این تعریف در عین سادگی، واقعی ترین تعریف مرگ است . به هر حال این زندگی، یعنی زندگی دنیوی با مرگ به پایان می رسد . مرگ به همه مسئولیت ها، تلاش ها، آرزوها و هدف های دنیوی انسان پایان می بخشد . اما از این تعریف چیزی که می فهمیم آن است که مرگ زندگی را به پایان می رساند; ولی درباره خود مرگ و دنیایی که با مرگ آغاز می گردد چیزی به دست نمی آید . اکنون به ذکر نکاتی درباره مرگ می پردازیم:
1- مرگ و مشکلات بیان ناپذیرش
امام علی علیه السلام می فرمایند:
«وان للموت لغمرات، هی افظع من ان تستغرق بصفة اوتعتدل علی عقول اهل الدنیا .» (4)
مشکلات مرگ چنان پیچیده و دردناکند که به وصف در نمی آیند و با قوانین خرد مردم این دنیا، سنجیده نمی شوند .
و نیز می فرماید:
«فغیر موصوف ما نزل بهم » (5)
حالات و عوارضی که در دم مرگ پدید می آیند، قابل توصیف و بیان نیستند .
در فلسفه این بیان ناپذیری، چند تبیین را می توان مطرح کرد:
اولا - مرگ یک تجربه شخصی است که شخص با این تجربه ارتباطش را با دیگران از دست می دهد . بنابراین نمی تواند تجربه اش را با دیگران در میان بگذارد . ما کسی را پس از مرگش نمی بینیم تا از تجربه مرگش، خبری بگیریم .
ثانیا - پدیده مرگ، چنان پیچیده و پر راز و رمز است که اگر مردگان هم به این دنیا باز گردند و بخواهند، جریان مرگ را توصیف کنند، نخواهند توانست:
«فلو کانوا ینطقون بها لعیوا بصفة ما شاهدوا واوما عاینوا .» (6)
ثالثا - جهان باطن، به دلیل بطون نهادی خود، بر اهل ظاهر قابل شناخت نیست . یعنی جهان محسوس و دنیا، با جهان غیب و آخرت، از جنس هم نیستند و لذا تا در دنیاییم، از آخرت بی خبریم .
رابعا - اگر قرار است که انسان گرفتار امتحان و ابتلا و فتنه شده، براساس تشخیص و انتخاب خود، مورد آزمایش قرار گیرد، حتما باید، نوعی ابهام و پیچیدگی در کار باشد; وگرنه، همه انسان ها یکسان عمل خواهند کرد و ابتلا و امتحانی در میان نخواهد بود . مثلا اگر چنین بود که هر روز خداوند به نوعی برای مردم ظاهر می شد و همه مردم آشکارا قیامت و زندگی ارواح و نتایج اعمال را می دیدند; طبعا همه یکسان عمل می کردند . چنانکه در حیات دنیوی غالبا آن جا که هدف ها روشن و نتیجه کار معلوم است، مردم دچار اختلاف نمی گردند .
باری، به هر دلیل، مرگ در هاله ای از راز و رمز قرار دارد:
«کس نمی داند که مرگ چگونه وارد خانه می شود؟ چه سان جان کسی را می ستاند؟ ، چگونه بر جنین در شکم مادر دست می یابد؟ او به سراغ جان جنین می رود؟ یا جان جنین، به اذن پروردگارش، خواست مرگ را گردن می نهد؟ یا آن که مرگ از همان آغاز، در لایه لایه درون مادر جای دارد؟» (7)