مقدمه
بي ترديد انسان موجودي اجتماعي است. بيشتر متفكران به اين نكته اذعان دارند كه انسان غارنشين و انزواگرا- چون در تعامل با ديگران نيست- قادر به بروز استعدادها و قابليت هاي خويش كه همان فضائل انساني اند نمي باشد و به كمال حقيقي خود نائل نمي شود. پس حقيقت انسانيت در مدنيت تجلي پيدا مي كند؛ نه در غارنشيني، توحش و بربريت. حال اين پرسش مطرح است كه آيا جامعه انساني كه درآن افراد با سليقه ها و عقايد مختلف زندگي مي كنند، نيازمند يك برنامه و سامانه مركزي مي باشد يا خير؟ به سخن ديگر، آيا بايد قدرتي در رأس جامعه وجود داشته باشد تا نيازها و سليقه هاي گوناگون را انسجام بخشد يا خير؟ بداهت عقلي به چنين مطلبي حكم مي كند و درآن كمترين ترديد روا نمي دارد؛ زيرا تشتت در عقايد و آرا، موجب اختلاف در رفتار و عملكردها مي شود و از طرفي، طبع استخدامگري انسان باعث تضييع حقوق گروهي خواهد شد. از اين رو، وجود يك نظام هماهنگ كننده در رأس هرم يك جامعه امري اجتناب ناپذير است. درباره پيشينه تحقيق بايد گفت كه موضوع پژوهش به صورت پراكنده در برخي آثار نويسندگان بيان شده است، اما با عنوان مزبور به طور جامع مطرح نشده است و همين امر انگيزه نوشتن نگارنده را برانگيخت تا آن را از ديدگاه كتاب و سنت بررسي كند.
با توجه به آنچه بيان شد، طرح اين مسئله ضرورت پيدا مي كند كه با توجه به اينكه يكي از شئون نبوت و امامت حكومت مي باشد، آيا دين مقدس اسلام برنامه اي را در اين باره ارائه كرده است يا خير؟ افزون بر تأکيد بر اصل حكومت، آيا به غايات آن نيز توجه داشته، يا اينكه اهداف حكومت همانند شكل حكومت به عهده حاكمان ديني نهاده شده است؟ با اندكي تأمل در كتاب و سنت مي توان به اين مطلب پي برد كه آيات و روايات نه تنها نسبت به اصل حكومت بي توجه نيستند، بلكه به بسياري از فروع نيز توجه كرده اند. بنابراين، بين شريعت و سياست پيوندي عميق وجود دارد و از ناحيه شرع، برنامه اي منظم براي حاكمان ترسيم شده است. اينكه در آيات و روايات چه راه كارهايي براي تبيين غايت حكومتها ارائه شده است و چه مباحثي را جزو رسالت و غايت حاكمان و حكومت ها مي داند، موضوعي است كه اين پژوهش در پي پاسخگويي به آن مي باشد.
آنچه از مفاد آيات و روايات به دست مي آيد اين است كه هدف و رسالت حكومت ديني به امور دنيا يا آخرت محدود نمي شود، بلكه اعم از آن دو است. در منابع و متون مقدس ديني، حكومت الهي صرفاً براي تأمين معاش دنيوي و برخي امور مادي كه برقراري رفاه و امنيت يا تدارك اموراجتماعي باشد تأسيس نشده، بلكه با لحاظ اين امور، چون دنياي انسان به آخرتش وابسته است و براي غايت اخروي خلق، و اهداف متعالي تري براي آن در نظر گرفته شده است، شعاع رسالت آن افزون بر توجه به دنيا، سعادت عقبي را نيز در برمي گيرد. بنابراين، غايت و رسالت حكومت را از نگاه متون ديني مي توان به دو جنبه دنيوي و اخروي(مادي و معنوي) دسته بندي كرد كه به طور اجمال بدان ها پرداخته مي شود.