دسته بندی انسانها
بعد همین جا که دارد مساله انتقال را بیان می کند - چون هنوز مساله قیامت مطرح نیست - بلافاصله تقسیم می کند:
«فاما ان کان من المقربین، فروح و ریحان و جنة نعیم ».مردم را سه دسته می کند:
مقربین، اصحاب الیمین و مکذبین(که در اول همین سوره اصحاب الشمال نامیده شده اند).قرآن یک عده را مقربین می نامد، یک عده را اصحاب الیمین یعنی دوستان راست، مثل اینکه امروز اصطلاحا می گوییم دست راستی ها،و یک عده را اصحاب الشمال، دست چپی ها (2). مقربین از نظر قرآن
.................................................. ............ 1.خدا که اینجا می گوید «ما» مقصود ما وفرشتگانمان است.خدا در این دنیا نیز از ما[به ما]نزدیکتر است ولی در آن وقت - همان طوری که عرض کردم- حالت معاینه است، یعنی آن شخص فرشتگان را به خودش نزدیکتر می بیند از شما، هم شما را می بیند و هم آنها را ولی آنها را به خودش نزدیکتر می بیند. 2.اصطلاح دست راستی و دست چپی امروز رایج شده، وقتی قرآن اینها را گفته این اصطلاحات نبوده است.
صفحه : 655
آنهایی هستند که گوی سعادت را به حد اعلی ربوده اند، اصحاب یمین متوسطین اهل سعادت و اصحاب الشمال اهل شقاوت هستند.به هر حال قرآن این طور تقسیم بندی می کند.
اما مقربین در روح و ریحان و در یک راحت وآسایشی هستند.ریحان کلمه ای است که در دنیا علامت یک دسته گلی است که بوی خوش بدهد اما از نظر اخروی حقیقت آن چیست؟
بر ما مجهول است و تفسیر هم نمی شود کرد: روحی، ریحانی، جنت پر از نعمتی. اما اصحاب یمین، تفسیرش را نمی گوید: درود از برای تو از ناحیه اصحاب یمین، یعنی خاطرت جمع باشد، وضع آنها هم خیلی خوب است، مثل اینکه وقتی از شما می پرسند آقا پسرتان چطور است؟
می خواهید بگویید خوش است، می گویید به شما سلام می رساند، دست شما را می بوسد،یعنی خوش است.
«فسلام لک من اصحاب الیمین، و اما ان کان من المکذبین الضالین » .اینها را قدری توضیح می دهد: «فنزل من حمیم » .آن پذیرایی موقت و مختصر مهمان رامی گویند «نزل » .مهمان که وارد می شود، از او دو پذیرایی می کنند: ابتدا یک تنقلی، چیزی و در عصر ما مثلا چای،شیرینی، میوه ای جلویش می گذارند ولی غذایش که تغذی اساسی اوست ناهار و شامش هست.قرآن می گوید: و اما اینهاابتدا یک نزلی، یک پذیرایی مختصر و کوچکی از حمیم(آب جوشان و داغ) می شوند، بعد هم «و تصلیة جحیم » رساندن آنها به آتشها. «ان هذا لهو حق الیقین، فسبح باسم ربک العظیم » (1).
اینجا هم ما می بینیم در حالی که صحبت از جان کندن و جان رفتن است، بلافاصله می گوید:«فاما» . «ف» در لغت عرب برای ترکیب به اتصال است، یعنی «بلافاصله » : بلافاصله اگر از مقربین است چنین، اگر از اصحاب یمین است چنان، اگر از اصحاب شمال است چنان.پس ما از این آیه هم باز کاملااستنباط می کنیم که قبل از قیامت و بعد از مرگ حیاتی وجود دارد.
آیه دیگر: «یا ایتها النفس المطمئنة، ارجعی الی ربک راضیة مرضیة، فادخلی فی عبادی، و ادخلی جنتی » (2).حالت روح آرام و نفس آرام یافته را[بیان می کند].به تعبیر قرآن انسان آرامش واقعی را که دیگر هر گونه اضطراب و تزلزل از او گرفته شود، تنها وقتی پیدا
.................................................. ............ 1.واقعه/95 و 96. 2.فجر/27 - 30.
صفحه : 656
می کند که به ذکر الله برسد، یعنی به خدا برسد، یاد خدا از روی ایمان و معرفت کامل است که آرامش کامل به انسان می دهد: «ای نفس مطمئن!بازگرد به سوی پروردگارت که تو از پروردگارت خشنودی و پروردگارت هم از تو خشنود است » .
مردن، یک امر وجودی
این آیه هم نشان می دهد که با یک شاعر(یعنی بایک مدرک)، با یک متفکر دارند حرف می زنند.اگر غیر از این باشد مثل این است که به چراغی در حالی که دارد خاموش می شود و حیات خودش را از دست می دهد، بگوییم ای چراغ حالا تو بازگرد!این دیگر بازگشتن نیست، تمام شدن است.بعلاوه، قرآن همین طوری که حیات را یک امر وجودی می داند و رسول و مامور و فرشته برای آن قائل است، برای مردن هم فرشته مخصوص و فرشتگان مخصوص قائل است.اگر مردن تمام شدن حیات می بود، دیگر این حرفها که ما فرستادگان و فرشتگانی داریم و آنها را می فرستیم که بگیرند و بیاورند معنی نداشت.بله، [درباره]هر چه حیات است می گفت ما فرشتگان خودمان را می فرستیم، به این عالم روزی می دهند، حیات می دهند، آن ساعتی که حیات ندادند[مردن است]، مردن یعنی حیات ندادن.اما قرآن مساله اماته را یک امری مافوق مردن و فقدان حیات تلقی می کند، یعنی آن را یک نوع حیات، یک نوع انتقال، یک تطور حیات و تنور حیات تلقی می کند. «میرانده شد» مثل این است که بگوییم بچه ای از مادر متولدشد، وضعی تبدیل به وضع دیگر شد، حیاتی تبدیل به حیات دیگر شد، نه اینکه حیاتی بود و بکلی سلب شد.
اینها سلسله آیاتی بود که ما در این زمینه پیدا کردیم که دلالت می کند انسان در فاصله مردن تا روز قیامت از یک نوع حیات - که بعدها حیات برزخی و عالم برزخ اصطلاح شده - برخوردار است.
دنیا، برزخ، قیامت
در آیه دیگر، قرآن نقل می کنداز زبان اهل قیامت(همه آنها یا بعضی)مخصوصا از زبان گنهکاران که آنها اینچنین می گویند: «ربنا امتنا اثنتین و احییتنا اثنتین فاعترفنا
صفحه : 657
بذنوبنا فهل الی خروج من سبیل »(1) خدایا تو دو بار ما را میراندی و دو بار ما را احیاء کردی(یعنی مرده بودیم و ما را زنده کردی) «فاعترفنا بذنوبنا» و ما هم به گناهان خودمان اعتراف داریم «فهل الی خروج من سبیل » آیا راهی به بیرون شدن هست؟یعنی چه اینها در قیامت می گویند خدایاتو ما را دو بار میراندی؟اگر حساب این باشد که آدم بعد که مرد در یک خواب عمیق طولانی فرو می رود و تنها در قیامت زنده می شود، باید بگوید خدایا تو یک بار ما را میراندی و یک بار هم زنده کردی، اما اینجا می گوید دو بار میراندی و دو بار زنده کردی.آیا این منطبق نیست با همین اصل که واقعا سه عالم هست: عالم دنیا و طبیعت، عالم برزخ - که وقتی انسان ازدنیا به عالم برزخ می رود، از اینجا میرانده می شود، نسبت به این دنیا میرانده شده است، نسبت به عالم برزخ احیاء- و عالم قیامت که باز نوعی میراندن از برزخ است و احیاء در قیامت؟
.................................................. ............ 1.مؤمن/11
منابع مقاله:
مجموعه آثار جلد 4، مطهری، مرتضی؛