چه خوش رفتند ياران تا به ساحل
دريغا زين همهماندن چه حاصل
بسان ذورقى بشكسته در موج
تو گويى رو بگردابيممايل
زاو پر شد سبوى جان ياران
به خون كردند بزم و عيشكامل
به جمع عاشقان راهى ندادند
نشد ما را نسيم عشق شامل
بهگرد دوست اكنون جمع و شادند
قضا شد بين ما و يار حائل
بجا مانديم وخَم شد پشت اميد
عنايت كن تو اى شيرين شمايل
زامواج خوديت دِهرهايى
اميد ما رسان اى دوست ساحل